لطفا بجای قبلی این را درج کنید . تشکر خردمندی باید گفته باشد *تجربه سختگيرترين معلم است ! چون اول امتحان مي کند ؛بعد درس مي دهد . ومعلم من تاریخ است . تاریخ مردمی که در دام یک دجال افتادند . او هم به نام های زیبا آمد و قول بهشت اسلامی خود را داد که در آن «مارکسیستها »هم آازادند. ومیخواهد به قم برود وبه دروسش بپردازد. وسی سال جنایت بر این مردم حاکم شد. در آنروز هم همه گفتند بگذار که شاه برود از او بدتر پیدا نمیشود. وما که جوان بی تجربه ای بودیم نمیدانستیم و آنها که میدانستند مصلحت را برگزیدند و حقیقت خمینی را از مانسل جوان آنزمان پنهان کردند و در واقع به قولی حقیقت را در پای مصلحت ذبح شرعی کردند و درسهای «سرنگونی طلبی» شما هم دقیقا همان زمان را یاداوری میکند که مانند بعضی ها تحلیل های خود را در جیب هایمان داشته باشیم برای خودمان و حقیقت را به مردم نگوییم که خمینی کیست وچیست وچه میخواهد وماهیتش کدام است ؟ واین تاریخ است که معلم من است که باید صف مردمی وضد مردمی را از هم جدا کرد نباید مصلحت اندیشی کرد که مصلحت اندیشی کسانی میکنند که چیزی برای از دست دادن دارند. شاید این راهوشیاری سیاسی نخوانید ولی با همین هوشیاری «همه باهم » بود که خمینی ونیروهای ارتجاعی رژیم اسلامی سی سال است که میکشند ومیبرند و تکرار همان داستان بار دیگر این هم در نسل تجربه کرده ما هرگز! باز جنایات رژیم گفته میشود تکرار میشود که آری اینها «اپوزیسیون هستند ونه حاکم »؟ مگر خمینی هم در زمان شاه حاکم بود؟ نه ! ولی سکوت کردن ، مصلحت اندیشی ها وجود داشت ، تاکتیک ها وجودداشت که ذهن مردم را کور میکرد که سره را از ناسره نتوانندتشخیص دهند چون دشمنان مردم همیشه حقیقتی را پرچم کرده اند تا حقایق ضد مردمی خود را بپوشانند وزمانی که دست این نیروهای ارتجاعی را روشن کنی تهمت البته میخوری ؟ازت شناسنامه میخواهند ؟ وشناسنامه های جعلی خود معرفی کرده را به عنوان شناسسنامه واقعی اشان میخواهند جا بزنند در حالیکه دقیقا من میخواهم بگویم لطفا آقای رضا پهلوی ، اقای رجوی وغیره شناسنامه واقعی خود را بیرون بکشید وچهره واقعی خودنان را نشان دهید اگر مدعی رهبریت دارید. اینجاست که دیگر کف از دست میرود وهمه چیز با هر نوع برخورد تهوع اوری باید روبر شوی باید تحقیرت کنند چون به اصل مطلبت نمیپردازند ونمیخواهند بپردازند چون باز برای لاپوشانی کردن و اینکه کسی سراغ شناسانه اصلی اینهانگردد خود را شناسنامه دار معرفی میکنند و انواع واقسام چماقها در هوا میگردد که یا سکوت کنی ویا برسرت بکوبند .ولی من دقیقا میخواهم این شناسنامه های جعلی را که استاد اکابر میخواهد به من به عنوان شناسنامه های واقعی معرفی کند را رد کنم
علی ناظر: جناب "حمید" - درس دوم
خوشحالم که مشق اول را درست تمرین کرده اید. یعنی در نوشته تان به کسی توهین نکرده اید، بلکه خواست خودتان را به شفافی پیش کشیده اید: "من میخواهم بگویم لطفا آقای رضا پهلوی ، اقای رجوی وغیره شناسنامه واقعی خود را بیرون بکشید وچهره واقعی خودتان را نشان دهید اگر مدعی [ادعای] رهبریت دارید. "
در اینجا متاسفانه حمید "شناسنامه" و "چهره" را یکی دانسته، که غلط است. شناسنامه را نمی توان تغییر داد، چهره را می توان در هر لحظه تغییر داد، مخصوصا اگر فرد (نهاد) اپورتونیست باشد.
نکته اول - شناسنامه: مثلا، علی ناظر. اسم مستعار (قلم) است، اما اسم واقعی او در هنگام ثبت سایت قید شده است. عکس واقعی او، و بسیاری از نوشته هایش به زبان انگلیسی با این اسم منتشر شده اند. برای همه مشخص است که او کیست، کجا زندگی می کند، و تا بحال چه می کرده است، بر کسی پوشیده نیست، و اگر کسی علاقه داشته باشد، می تواند در عرض چند لحظه تمام این اطلاعات را پیدا کند. این، در مورد "حمید" صادق نیست. هنوز هم "حمید" اسمی مستعار و ناشناخته و بی شناسنامه است. نه اینکه خود فرد بی شناسنامه است. هر فردی برای خودش شناسنامه ای دارد، و نه اینکه بی شخصیت است، هرکس برای خودش شخصیتی است. کسی از الزایمر های "حمید" چیزی نمی داند، و در نتیجه تاختن او بر الزایمرهای رجوی و رضا پهلوی بی انصافی است. توجه شود که در نوشته قبلی تأکید کرده بودم "بیش از حد".
در مورد رجوی و پهلوی، مبحث شناسنامه کمی روشن تراز علی ناظر و "حمید" است. کسی نیست که از گذشته رجوی باخبر نباشد، همسرش کی بود، برادرش کی بود، رفقایش کی هستند، ایدئولوژیش چیست، در 44 سال اخیر چه می کرده، چه خطا هایی کرده، و چه دستاوردهایی داشته، و... و یا نداند که رضا پهلوی کیست. پدرش کیست، چه کرده و در مدت زمامداری پدرش چه مسائلی رخ داده است. ساده اینکه شناسنامه این دو، و هر فعال سیاسی شناخته شده ای، بر همگان آشکار است. کسی از "حمید" چیزی نمی داند. در درس اول، نوشتم که انصاف و عدالت حکم می کند که اگر انتقادی هست، از زاویه ای باشد که مخاطب بتواند جوابگو باشد.
نکته دوم - "چهره": مخصوصا چون این دو "ادعای رهبری" کرده اند. در اینجا "حمید" بجای پرداختن به "مار"، به "ریسمان سیاه و سفید" می پردازد. بجای ترساندن مردم از مار، آنها را از ریسمان سیاه و سفید می ترساند. بجای زدن سر مار، می خواهد ریسمان را که در ظاهر مانند مار است، از هم پاره کند. این برخورد سیستماتیک برای پیشگیری از مارگزیدگی نیست. این منحرف کردن اذهان است.
برای پیشگیری از مارگزیدگی (و برای پیشگیری از این احتمال که نکند این ریسمان روزی مار شود)، باید ویژگیهای "مار" را توضیح داد. اگر خمینی جنایت کرد، باید اندیشه خمینی را باز کرد و مردم را به آن آگاه کرد. اگر اسلام بد است، و افیون اندیشیدن است، باید اسلام را بر ملا ساخت. اگرماهیت نظام سلطنتی، ضد دموکراسی است باید ماهیت و تاریخچه محمد رضا پهلوی را بازگو کرد. اگر استبداد بد است، باید ویژگیهای استبداد را گوشزد کرد. خلاصه اینکه باید فرهنگ مبارزاتی را ارتقا داد، و نه اینکه به حداقلها که "حمید" به آن دلمشغول است، بسنده کرد. تمام اینها مردم را به نقاط ضعف "مار" آشنا می کند، و اگر کسی، هر کسی، رجوی، پهلوی، و یا "حمید" بخواهند در پس مقولاتی مردم فریبی کنند، چون آگاهی مردم سیستماتیک بوده، درصد تحمیق پایین می آید.
در اینجا کسی از "حمید" نمی خواهد که تحلیل هایش را تا براندازی در جیبش نگاه دارد، و قرص سکوت بخورد. مگر یادداشت های روز، هفته و دیگر تحلیل هایی که ویژه دیدگاه نوشته شده اند، کم به "اصول" می پردازند؟ مگر آنها تحلیل های خودشان را در جیبهایشان نگاه داشته اند؟ اما تحلیل بیطرفانه یک چیزی است، و برخورد با هر موردی از فقط یک زاویه، و آنهم زاویه ای که رژیم را به زیر ضرب نمی برد، چیز دیگر.
تمام حرف این است، انتقاد آری، اما زدن بی وقفه دشمن حتما و همیشه.
"حمید" این گوی و این میدان