متن كامل گزارش موسسه اسپن درباره برنامه هستهاي ايران-1
گزينههاي راهبردي آمريكا در مقابل ايران هستهاي
خبرگزاري فارس: شعبه آلمان مركز تحقيقات استراتژيك اسپن از 22 تا 24 سپتامبر 2010 نشستي بسيار حساس و راهبردي درباره برنامه هستهاي ايران برگزار كرده بود كه حاوي نكات مهمي درباره تحليل غرب از برنامه هستهاي و ابعاد قدرت ملي ايران و همچنين تبيينهايي مهم از راهبرد آن براي مقابله با ايران است.
به گزارش خبرگزاري فارس، سايت ايران هستهاي در قالب سلسله گزارشهايي متن كامل اين پژوهش مهم را به همراه ارزيابيهاي نوبهاي منتشر كرده كه بخش اول آن در پي ميآيد.
* مقدمهاي درباره موسسه اسپن
موسسه اسپن، آن گونه كه در پايگاه اينترنتي آن آمده است، بيش از 60 سابقه كار تحقيقاتي دارد و مأموريت خود را بهبود بخشيدن كيفيت تصميمگيري و رهبري از طريق گفتوگو درباره ارزشها و آرمانهاي اساسي در برخورد با چالشهاي پيش روي سازمانها و حكومتها در تمامي سطوح تعريف كرده است. شاخه آلماني اسپن (ASPEN ) آن گونه كه خود ادعا ميكند با توجه به اهميت و پيامدهاي راهبردي برنامه هستهاي ايران و تاثير ايران مسلح به سلاح هستهاي در برهم خوردن توازن راهبردي قدرت در جهان، در تاريخ 22 تا 24 سپتامبر 2010 در "هاوزدِركومرزبانك "(Haus der Commerzbank) در نزديكيهاي دوارزه براندربرگ برلين آلمان همايشي با حضور بسياري از كارشناسان برجسته برگزار كرد تا ژرفاي "پيامدهاي برنامه هستهاي ايران " را بررسي كند.
اين همايش به 6 جلسه يك ساعت و نيمي تقسيم شد. نشست نخست به رياست "كارستن فويگت "(karsten voigt )، نائب رئيس ASEF و عضو هيئت امناي موسسه اسپن و هماهنگ كننده سابق روابط آلمان و آمريكا در وزارت امور خارجه جمهوري فدرال آلمان، برگزار شد. اين نشست به اين مسئله ميپرداخت كه براي ديپلماسي با ايران در زمينه برنامه هستهاي اين كشور چقدر وقت باقي مانده است. نشست دوم به رياست "هورست تلچيك " (Horst Teltschik )، مشاور امنيتي و سياست خارجي سابق هلموت كهل صدر اعظم پيشين آلمان، اين پرسش را مطرح ميكرد كه آيا جامعه بينالملل، رويكرد ديپلماتيك درستي را براي حل بحران هستهاي ايران دنبال ميكرده است يا خير؟ ريچارد دالتون، يكي از اعضاي موسسه سلطنتي مطالعات بينالمللي (يا همان چتمهاوس) و همچنين سفير سابق انگليس در جمهوري اسلامي ايران، رياست نشست سوم را به عهده داشت كه به مقاصد، توانمنديها و نقاط قوت و ضعف حكومت ايران ميپرداخت. مايكل اشتورمر (Michael Stürmer )، خبرنگار ارشد روزنامه آلماني "دي ولت " (Die Welt ) رياست نشست چهارم را به عهده داشت كه به بررسي گزينههاي نظامي در برخورد با برنامه هستهاي ايران ميپرداخت. پرفسور "حسين بگچي " (Hüseyin Bagci ) از دانشگاه فني آنكارا، رياست نشست(پنجم) مربوط به پيامدهاي راهبردي ايران هستهاي را به عهده داشت و فرانسوآ هيزبورگ (Francois Heisbourg )، رئيس شوراي "موسسه بينالمللي براي مطالعات راهبردي " (the International Institute for Strategic Studies) بر ميزگرد جمع بندي رياست ميكرد كه به پيامدهاي راهبردي برنامه هستهاي ايران ميپرداخت و به نشست سال 2010 مجمع پايان ميداد.
افزون بر آن، دو سخنران نيز، پس از هر شام، شركت كنندگان مجمع را مخاطب قرار دادند و زمينههاي بيشتري را براي تامل و تفكر در اين زمينه ارائه دادند. موضوع سخنراني ايكارت فون كلدن (Eckart von Klaeden)، وزير مشاور آنگلا مركل اين بود كه: "برنامه هستهاي ايران به چه ميزان يك چالش جهاني است؟ " نجم الدين شيخ، وزير خارجه پيشين كشور پاكستان نيز دريافتهاي خود را از اين سوال كه: "طرز نگرش جهان اسلام و جنبش غيرمتعهدها به نزاع بر سر برنامه هستهاي ايران چيست؟ " ارائه داد.
1ـ ديباچه
اختلاف عظيم موجود در برآوردهاي كنوني در خصوص زماني كه ايران براي دستيابي به تسليحات هستهاي نياز دارد، ناشي از وضعيت برنامه غنيسازي جمهوري اسلامي است. ساختار سانتريفيوژهاي كنوني ايران معيوب است و همين مسئله ايران را وا ميدارد تا چيزي بين 4 سال آينده را فقط صرف توليد سانتريفيوژهاي جديد كند كه تازه مواد خام لازم را براي آن هم ندارد بنابراين ميتوان گفت كه در تهديد نظامي كوتاه مدت برنامه هستهاي ايران، اغراق شده است. در بهترين حالت، حداقل يك سال وقت لازم است تا ايران بتواند شروع به پشت سر گذاشتن اين مانع كند. با وجود اين، ايران ممكن است پس از آن به وضعيتي برسد كه بتواند به آستانه هستهاي شدن خيز بردارد.
رويكردهاي ديپلماتيك ديگري نيز براي حل بحران هستهاي ايران وجود دارند و از اين نظر، هنوز جا براي مذاكره هست. اگرچه بازيگران ايراني كه اكنون زمام امور را به دست گرفتهاند، مجموعهاي متفاوت از بازيگران گفتگوهاي پيشين هستند و فرايندي كاملاً متفاوت از مذاكرات نيز در جريان است اما پيشينه مذاكره با جمهوري اسلامي ايران چندان هم خالي از موفقيت نيست. افزون بر آن، انسجام بينالمللي لازم براي موفقيت در گفتگوها اكنون قويتر از هر زمان ديگري است. با وجود اين، رقابت و تقابل داخلي در رژيم ايران بسيار مهم است و حتي ممكن است مانع از هرگونه دستيابي به توافقي ديپلماتيك شود.
درست است كه كارآمدي تحريمها هنوز در هالهاي از ابهام قرار دارد و قطعيت نيافته است اما خود تحريمها پيامي مهم منتقل ميكنند كه نشان از عزم بينالمللي دارد. آنها همچنين توجيهي قانوني براي كنترل توسعه صادارت فراهم ميكنند و اجازه ميدهند تا اقدامات موثرتري در زمينه منع تكثير تسليحات هستهاي صورت پذيرد.
گفتمان سركوب غرب تنها موجب ميشود كه بن بست برنامه هستهاي ايران بيشتر از آن كه از مشروعيت داخلي حكومت جمهوري اسلامي بكاهد، بر آن بيفزايد. ممكن است برخلاف عقل سليم به نظر آيد اما تعامل بينالمللي گستردهتر با ايران ميتواند واقعاً به تضعيف دولت فعلي در اين كشور بينجامد.
با شكست افشاگريهاي مرتبط با رفتار زننده جمهوري اسلامي يا احتمال حمله ايران به اسرائيل، جامعه بينالملل ميخواهد مشروعيت خود را همچنان حفظ كند، بايد نشان دهد كه پيش از اتخاذ هرگونه اقدام نظامي عليه ايران، تمام گزينههاي ممكن را امتحان كرده است. با وجود اين، اشتياق دولتها به اقدام نظامي كم است و اقدام خودسرانه ائتلافهاي داوطلبانه تنها موجب فرسايش انسجام اتحادهاي كنوني ميشود. شماري از اقدامات نظامي غيرجنبشي[1] بدون توسل به جنگ ميتواند پيامهاي ديپلماتيك را تقويت كنند. در صورت شروع حملهاي نظامي ضروري شود، حملهاي محدود و ضربتي ميتواند مزاياي آشكاري دربرداشته باشد. هرچند صرفنظر از اتخاذ هر گزينه نظامي، اقدامات تلافي جويانه گسترده ايران را درپي خواهد داشت.
طرز رفتار گذشته حكومت ايران، ماهيت رژيم سياسي فعلي حاكم بر ايران و اهداف مشهود آن، همه از عواملي هستند كه پيامدهاي رسيدن ايران را به آستانه هستهاي شدن، نگران كننده ميكنند. ايران هستهاي، يا عمال آن، خود را در برابر اقدامات تلافي جويانه غرب مصون خواهند ديد و از اين رو انتظار ميرود كه سياستهاي تهاجميتري در پيش گيرد. اگر چنين اتفاقي رخ دهد، بعيد است كه سياستهاي اعلامي غرب درباره مهار و تحديد نفوذ پيشرفت هستهاي ايران بتواند مايه آسايش خاطر كشورهاي منطقه باشد. ممكن است مسابقه تسليحات هستهاي در منطقه به راه افتد. احتمال بحران شديد هستهاي را در جنوب لبنان نيز نبايد به طور كامل دست كم گرفت. اگر به جمهوري اسلامي ايران پيش از دستيابي آن به ظرفيت گريز و تكثير تسليحات هستهاي حمله نشود، پاسخ جامعه بينالملل به رسيدن ايران به آستانه توليد تسليحات هستهاي، به احتمال زياد تقويت تلاشهاي مرتبط با رژيم منع تكثير و تكيه بيشتر بر پدافندهاي موشكي بالستيكي خواهد بود.
متن كامل گزارش موسسه اسپن درباره برنامه هستهاي ايران-2
ايران همواره سرويسهاي اطلاعاتي غربي را غافلگير كرده است
خبرگزاري فارس: در بخشي از گزارش موسسه اسپن درباره برنامه هستهاي ايران آمده است كه غرب خود نيز قبول دارد كه ايران مكرراً سرويسهاي اطلاعاتي آن را غافلگير كرده است.
به گزارش خبرگزاري فارس به نقل از سايت ايران هستهاي، بخش دوم گزارش تفصيلي موسسه اسپن درباره برنامه هستهاي ايران مقدمهاي است كه برگزار كنندگان همايش درباره اطلاعات موجود از برنامه هستهاي ايران نوشتهاند. اين بخش مملو از اطلاعات و ارزيابيهاي غلط و پيش فرضهاي مغرضانه است اما چند نتيجهگيري مهم دارد كه از جمله آنها اين است كه اولاً غرب درباره برنامه ايران فقط چند سناريو دارد نه يك ارزيابي قطعي، ثانياً غرب قبول دارد كه ايران مكرراً سرويسهاي اطلاعاتي آن را غافلگير كرده است و ثالثاً توان فني ايران تا همين جا گزينههاي بسيار متنوعي را براي انتخاب در اختيار ايران ميگذارد.
***
خلاصه مطالب ارائه شده در نشستهاي همايش
الف) چقدر وقت براي ديپلماسي باقي مانده است؟
"چقدر وقت براي ديپلماسي باقي مانده است؟ " پرسشي بود كه در مقاله مورد بررسي در ميزگرد نخست به قلم ترزه دلپش (Therese Delpech ) رئيس كميسارياي امور راهبردي كميسيون انرژي اتمي فرانسه، مطرح ميشد. آرمين حسن پوش (Armin Hasenpusch ) معاون مديركل سازمان اطلاعاتي آلمان، اولي هاينونن (Olli Heinonen ) مديركل سابق امور پادماني در آژانس بينالمللي انرژي اتمي سازمان ملل و افرايم آسكولاي (Ephraim Asculai ) يكي از كارشناسان ارشد موسسه مطالعات امنيت ملي تل آويو (INSS) در خصوص اين مقاله به اظهارنظر پرداختند.
شركت كنندگان و سخنرانان در كل در خصوص زمان در دسترس براي ديپلماسي بدبين بودند. از ديد آژانسهاي اطلاعاتي، گستره برنامه غنيسازي اورانيوم ايران و ديگر فعاليتهاي هستهاي اين كشور تنها ميتواند به يك معنا باشد: ايران برنامهاي با هدف دستيابي به جنگ افزاري هستهاي را دنبال ميكند. سرويسهاي اطلاعاتي بينالمللي درباره اين مسئله اتفاق نظر گستردهاي دارند كه ايران به احتمال زياد تمام قطعات لازم براي توليد جنگ افزار هستهاي را در اختيار دارد و تنها بايد از گلوگاه باقي مانده يعني توانمندي لازم براي توليد مواد شكاف پذير به مقادير كافي بگذرد تا كشوري هستهاي شود. پاسخ سوال " زمان باقي مانده براي ديپلماسي " حول سه محور ميگردد:
1- تعريف شاخص پايان ديپلماسي
2- محدوديتهاي زماني كه محاسبات فيزيكي مربوط به غني سازي اورانيوم براي توليد سلاح هستهاي بر ما تحميل ميكند.
3- اطلاعات ما از پيشرفت برنامه هستهاي ايران
پيش از پاسخ به اين سوال كه "چقدر زمان براي ديپلماسي باقي مانده است؟ " بايد از خود پرسيد كه "چقدر وقت پيش از آن كه چه اتفاقي رخ دهد؟ " چقدر وقت پيش از آن كه ايران نخستين جنگ افزار هستهاي قابل استفاده خود را بسازد؟ يا چقدر وقت پيش از آن كه ايران به نخستين اورانيوم با غناي بالاي 93 درصدي خود دست يابد تا بتواند از آن در قلب يك جنگ افزار هستهاي استفاده كند؟ هر كشوري كه به دنبال سلاح هستهاي است لاجرم با همين دو هدف مواجه است، يعني ميخواهد 1- كشوري برخوردار از فناوري هستهاي باشد 2- صاحب حداقل يك يا چند تا سلاح هستهاي عملي و قابل استفاده باشد. زمان مورد نياز براي حركت از هدف دوم به هدف اول دوره "هشدار راهبردي " (اخطار پيش از شروع عمل تهديد آميز) ناميده ميشود و به ويژه براي كشورهايي مثل اسرائيل كه با دورنماي تهديد شدن با چنين سلاحهايي مواجه هستند، مهم به شمار ميآيد. اگر كشوري از الگوي برنامه فشرده هستهاي عراق (Iraqi crash program) براي تبديل ميلههاي سوخت هستهاي به جنگ افزاري هستهاي نسخه برداري كند، آن وقت به نظر ميآيد كه دوره "هشدار راهبردي " از هدف اول تا هدف دوم چيزي حدود 6 ماه باشد.
بنابراين، زمان باقي مانده براي ديپلماسي به دقيقترين برآورد ما از اين بستگي دارد كه ايران اكنون در كجاي مسير منتهي به هستهاي شدن يا برخورداري از بمب هستهاي قرار دارد. علم فيزيك تسليحات هستهاي وقتي ميخواهد به سوال وقت باقي مانده پاسخ دهد به مجموعهاي از احتمالات اشاره ميكند. درست به همين شكل، درباره رويكرد اصلي كه ايران ميتواند براي دستيابي به تسليحات هستهاي در پيش گيرد، فرضيههاي متفاوت و واگرايي وجود دارند. آمريكا و كشورهاي غربي، مبناي برآوردهاي خود را بر محتملترين مسيري ميگذارند كه يك كشور ميتواند براي دستيابي به تسليحات هستهاي در پيش گيرد و در نتيجه به زمان برآوردي طولانيتري ميرسند. اما اسرائيليها مبناي برآوردهاي خود را بر اين پيش فرض قرار ميدهند كه برنامه فشرده در جريان است كه با هدف در پيشگيري كوتاهترين مسير ممكن براي دستيابي به تسليحات هستهاي طراحي شده است. روشن است كه چنين رويكردهايي به زمان برآوردي كمتري ختم ميشوند. اسرائيليها باور دارند كه تا به حال، هر چه شواهد به دست آمده همگي دال بر درستي رويكرد آنها بوده است.
اين برآورد كوتاه مدت از زمان مورد نياز ايران براي دستيابي به سلاح هستهاي بر اساس سندي شكل گرفته است كه به ايرانيها داده شده بود و بعدها از دانشمند هستهاي پاكستان يعني عبدالقديرخان توقيف شد. اين سند به تشريح فرايندي چهار مرحلهاي براي تبديل هگزافلوريد اورانيوم به يك نيمكره فلزي اورانيومي ميپردازد، نيمكرهاي كه وزن آن كمتر يا تقريباً برابر با 25 كيلوگرم است و قلب يك بمب هستهاي به شمار ميآيد. در طي اين فرايند، بايد زماني نيز به باز آرايي تنظيمات تاسيسات سانتريفيوژي اختصاص داده شود و اين كار بايد در بين مراحل غني سازي انجام شود. طرح عبدالقديرخان توانايي آن را دارد كه در ظرف 9 ماه، 8 وسيله انفجاري هستهاي را با تمام مراحل تبديل، ريخته گري، ساخت و آزمايش توليد كند. اما اين برآورد با درنظرگرفتن يك واقعيت ديگر از اين هم كه هست پيچيدهتر ميشود. بسته به اين كه ساختار سلاح هستهاي چقدر پيچيده باشد، مقدار اورانيوم با غناي بالاي لازم براي آن ميتواند به مراتب پايينتر از 25 كيلوگرم، يعني به مراتب پايينتر از سطحي باشد كه غالباً از آن به عنوان كمترين مقدار مورد نياز ياد ميشود و اين ميتواند به معناي كوتاهتر شدن هرچه بيشتر زماني باشد كه تكثيركنندگان مجرب هستهاي به آن نياز دارند تا جنگ افزاري هستهاي توليد كنند.
با وجود اين، بايد برآورد كوتاه مدت را به عنوان "بدترين سناريوي " ممكن در نظر گرفت. بر اساس ديگر برآوردهاي اطلاعاتي، موجودي اورانيوم با غناي پايين ايران (غناي 5/3 درصدي) در حال حاضر 3000 كيلوگرم است كه به ايران اين قابليت نظري را ميدهد تا اگر همه چيز خوب پيش رود يك تا دو وسيله انفجاري هستهاي را ظرف 12 ماه آينده توليد كند. اما در عمل، توليد چنين تسليحاتي به مراتب بيشتر طول خواهد كشيد زيرا با كمكهاي خارجي اندكي كه به ايران شده است، هيچ چيز به هيچوجه خوب پيش نرفته است. افزون بر آن، از آنجا كه 6 تا 12 ماه اضافي ديگر نيز در پس از آن لازم است تا فرايند تسليحاتي كردن يك وسيله انفجاري هستهاي تكميل شود، برآورد واقع گرايانهتر به ما ميگويد كه زمان مورد نياز ايران براي توليد يك سلاح قابل استفاده هستهاي بايد چيزي بين 3 تا 4 سال آينده باشد.
فيزيك تسليحات هستهاي حكم ميكند كه توليد چنين جنگ افزارهايي حداقل 15 ماه، يعني 9 ماه غني سازي به اضافه 6 ماه ساختن سلاح و حداكثر 5 سال، يعني 4 سال غني سازي به اضافه 12 ماه ساختن سلاح، طول بكشد. اختلاف گستردهاي كه در اين برآوردها از زمان لازم براي غني سازي اورانيوم به منظور ساخت سلاحي هستهاي به چشم ميخورد از مبناي متفاوت آنها ناشي شود. در ديدگاه حداقلي، مبناي كار نظري بوده و بر اين پيش فرض گذاشته ميشود كه ايران يك برنامه غني سازي كاملاً فعال دارد و اين برنامه به احتمال زياد در سايتهاي سري ديگري نيز در جريان است. اما در ديدگاه حداكثري، برآورد ما بر اساس اطلاعات فعلي مان از وضعيت برنامه هستهاي ايران در بخشهاي مختلف است.
ايران منابع اورانيوم داخلي خود را دارد. اين كشور دو معدن اورانيوم دارد: يك معدن فعال در ساغند و يك معدن ديگر كه بياستفاده مانده است. اين معادن تحت نظارت آژانس بينالمللي انرژي اتمي نيستند و ميتوانند 20 تن اورانيوم در روز توليد كنند كه اين مقدار براي رفع نيازهاي تاسيسات غني سازي نطنز كافي است. البته، كيك زرد و هگزافلورايدي كه در اصفهان توليد ميشود تحت نظارت آژانس بينالمللي انرژي اتمي هستند. پس از گذشت 8 سال از افشاي فعاليت غني سازي اورانيوم ايران، اين فرايند دارد به مقياس صنعتي ميرسد.
در زمان نگارش اين مقدمه، ايران در ماه 120 كيلوگرم اورانيوم با غناي پايين توليد ميكند. اين بدين معني است كه ظرف يك سال، ايران 1500 كيلوگرم ديگر افزون بر 2000 كيلوگرم اورانيوم با غناي پايين فعلي خود خواهد داشت، البته اين مقدار مواد شكاف پذير براي دستيابي به "ظرفيت گريز " از پيمان منع تكثير (NPT ) كافي نيست. يكي از عواملي كه جلوي دستيابي ايران را به ميزان غني سازي حتي بيشتر از اينها ميگيرد، احتمال آلودگي اورانيومي است كه دارد غني ميشود و عامل ديگر نيز عملكرد پايين سانتريفيوژهاي پييك(P1 ) است كه ايران از پاكستان گرفته است. جمهوري اسلامي به دستگاههاي يدكي نياز دارد زيرا هر سال تا 10 درصد دستگاههاي P1 از كار ميافتند. به خاطر همين درصد نسبتاً بالاي خرابي كه به طور ذاتي در ساختار سانتريفيوژهاي P1 وجود دارد، ايران نميتواند ميزان توليدي سالانه خود را در توليد اورانيوم با غناي پايين افزايش دهد. درست به همين علت بود كه عبدالقديرخان تصميم گرفت كه از ساختار سانتريفيوژهاي P1 به سوي ساختار سانتريفيوژهاي P2حركت كند.
به خاطر مشكلاتي كه ايران با ساختار سانتريفيوژ P1 دارد، تنها ساختارهاي سانتريفيوژهاي P2 و IR1-IR4 ميتوانند مسير روبه جلوي اين كشور براي نيل به هدف توليد مقادير كافي از اورانيوم با غناي بالاي 93 درصد و استفاده از آن براي ساخت قلب يك سلاح هستهاي باشند. بر اساس برآوردهاي اطلاعاتي، ايران به مقدار كافي ذخاير فولاد مارژين (maraging steel) دارد كه بتواند براي غني سازي اورانيوم خود 10 هزار سانتريفيوژ بسازد. با توجه به آن كه ايران هم اكنون 8 هزار دستگاه سانتريفيوژ در اختيار دارد، اگر 2 هزار سانتريفيوژ ديگر بسازد همه موجودي استيل با كيفيت بالاي خود را تمام خواهد كرد. اگر يك حساب سر انگشتي كنيم ميبينيم كه تقريباً يك سال طول ميكشد تا يك ساختار سانتريفيوژي جديد و كارآمد طراحي شود، 2 سال تا آزمايشهاي كوچكي روي آن اجرا شود، 3 سال تا يك آبشار سانتريفيوژي كوچك توليد شود و 4 سال نيز تا يك تاسيسات غني سازي در مقياس آزمايشي (demonstration scale) ساخته شود.
بر اساس اطلاعات كنوني كه در دست داريم، بعيد است كه ايران بتواند بطور كامل آبشارهاي سانتريفيوژي IR1 را جايگزين سانتريفيوژهاي ناكارآمد P1 كند. ايران هنوز در زمينه سانتريفيوژهاي IR1 با يك مشكل ساختاري بنيادين مواجه است و همان طور كه پيش از اين نيز به آن اشاره شد، دسترسي ايرانيها به ذخاير فولاد با كيفيت بالا محدود است. با اين تفاسير، تنها ساختار سانتريفيوژهاي IR2 ميتوانند مسير جايگزين باشند. ايران از ذخاير انساني لازم براي اتخاذ چنين مسيري برخوردار است اما تاثير تحريمهاي اقتصادي بينالمللي عليه ايران دارند آشكار ميشوند و دستيابي به ذخاير لازم براي ساخت آبشار سانتريفيوژهاي نسل دوم را به مراتب دشوارتر از پيش ميكنند. ايران در حال حاضر نه به فولاد مارژين و آلياژهاي آلومينيوم كافي براي ساخت تعداد لازم از سانتريفيوژهاي IR2 دسترسي دارد و نه ميتواند دسترسي داشته باشد. ايران همچنين در حال حاضر به مواد تركيبي لازم براي توليد رشتههاي فيلاماني تركيبي مدور كه در محور گردنده سانتريفيوژهاي IR2به كار ميروند دسترسي ندارد.
البته اين تحليل به چند پيش فرض كليدي گره خورده است و ايران پيش از اين نيز نشان داده كه هميشه در آن اتفاقات بسياري رخ ميدهند كه از ديد جامعه اطلاعاتي بينالملل پنهان ميمانند. بنابراين، اگر تاسيسات سري بيشتري ساخته شوند، كه حداقل از ساخت يكي از آنها باخبريم، آن وقت جدول زماني فوق الذكر به شدت به هم ميخورد و اعتبار خود را از دست ميدهد. افزون برآن، ايران ميتواند از اين موقعيت استفاده كند تا توجه جامعه بينالملل به مسير غني سازي اورانيوم آن براي توليد بمب گرم است، مسيرهاي جايگزين ديگري براي خود باز كند. ايران ميتواند از سوخت تابش ديده هستهاي رئاكتور بوشهر (the irradiated fuel ) پلوتونيوم استخراج كند و آن را به پلوتونيوم با غناي بالا فرآوري كند اما براي اين كار به يك نيروگاه بازفراوري نياز خواهد داشت. البته، ايران قطعاً دانش تخصصي ساخت چنين نيروگاهي را در اختيار دارد. در سوخت راكتور بوشهر همچنين مقدار عظيمي اورانيوم تابش نديده موجود است. هدف پروژه "نمك سبز " ايران (“Green Salt ”) نيز در واقع تبديل اين اورانيوم به تترافلوريد اورانيوم و گاز هگزافلورايد اورانيوم است. در نهايت بايد يادآور شد كه يك راكتور آب سنگين نيز در اراك قرار دارد كه به پروژه IR-40 مشهور است.
متن كامل گزارش موسسه اسپن درباره برنامه هستهاي ايران-3
جزئيات جديد از نامه مخفيانه دولت خاتمي به آمريكا در سال 2003
خبرگزاري فارس: گزارش موسسه اسپن درباره برنامه هستهاي ايران جزئيات جديدي از نامه مخفيانه دولت خاتمي به آمريكا در سال 2003 را فاش ساخته كه اين نامه در دو نوبت و به دو شكل متفاوت به آمريكاييها تحويل داده شده است.
به گزارش خبرگزاري فارس به نقل از سايت ايران هستهاي، بخش سوم از گزارش موسسه اسپن درباره برنامه هسته اي ايران حاوي چند دسته موضوع است. رويكرد كلي اين بخش اين است كه آيا جامعه بينالملل درباره برنامه هستهاي ايران رويكرد درستي را تعقيب ميكند.
در بخشي از اين قسمت اطلاعات جالبي درباره نامه سال 2003 دولت محمد خاتمي به دولت آمريكا منتشر شد كه به عنوان مثالي از سازشكاري و خيانت پشت پرده در تاريخ برنامه هسته اي و به طور كلي سياست خارجي ايران ماندگار شده است.
شركت كنندگان در اين بخش ميگويند دولت خاتمي اين نامه را دو نوبت و به دو شكل متفاوت به آمريكاييها تحويل داده شده است. در بخش ديگري از اين گزارش رويكرد روسيه در قبال برنامه هستهاي ايران تحليل و نتيجه گرفته شده كه همكاري روسيه با آمريكا عليه ايران خط قرمزهايي دارد. شركت كنندگان در اين ميزگرد نهايتاً تآكيد كردهاند هيچ راه حل ديپلماتيكي درباره برنامه هستهاي ايران وجود ندارد مگر اينكه غرب نوعي از غنيسازي داخل خاك ايران را بپذيرد.
***
ب) آيا ما رويكرد ديپلماتيك درست را دنبال ميكنيم؟
ميزگرد دوم به بررسي اين سوال ميپرداخت كه آيا جامعه بينالملل رويكرد ديپلماتيك درستي را براي حل مسائل مربوط به برنامه هستهاي ايران دنبال ميكند يا خير؟ برونو پلاد (Bruno Pellaud )، معاون سابق مديركل آژانس بينالمللي انرژي اتمي مقالهاي با عنوان "آزمون رويكردهاي متفاوت " ارائه داد و هنري سوكولوسكي (Henry Sokolski )، مدير اجرايي "مركز آموزش منع گسترش جنگ افزارهاي هستهاي " در واشنگتن، مقالهاي با عنوان "نُه تاسف: تلاشهاي منع تكثيري آمريكا عليه ايران " ارائه داد. جياندومنيكو پيكو (Giandomenico Picco )، معاون سابق دبيركل سازمان ملل در امور سياسي و آلكسي پوشكوف (Alexey K. Pushkov )، رئيس "موسسه دولتي روابط بينالملل مسكو " (همان دانشگاه MGIMO) درباره اين دو مقاله به اظهارنظر پرداختند.
پس از دورنماي تاريكي كه سخنگوي نخست ميزگرد از ديپلماسي ترسيم كرد، شماري از شركت كنندگان گردهم آمدند تا در طول ميزگرد دوم اميد بيشتري درباره مذاكرات بدهند. آنها براي دفاع از استدلال خود به پيشينه تاريخي مذاكرات با جمهوري اسلامي اشاره كردند و به بحث درباره اين واقعيت پرداختند كه اعضاي كليدي جامعه بينالملل اكنون دارند نقش سازندهتري را در فرايند مذاكرات ايفا ميكنند. اعضاي ميزگرد، قدرت پيش بينانه[1] مربوط به سابقه بد مذاكرات با ايران در دورههاي پيشين را زير سوال بردند و گفتند اطلاعاتي كه برخي با استناد به آنها از تهديد بودن برنامه هستهاي ايران حمايت ميكردند مربوط به 2004 بوده و تاريخ مصرف آن كاملاً منقضي شده است. شماري از شركت كنندگان ميزگرد باور داشتند كه رويكردهاي متفاوتتر و ثمربخشتري نيز براي مذاكره با ايران وجود دارد اما به شرط آن كه جامعه بينالملل دست از سياستهاي دوگانهاي كه تا به حال در قبال ايران در پيش گرفته است بردارد و به جمهوري اسلامي اجازه دهد تا نوعي غني سازي داشته باشد.
در تاريخ 30 ساله مذاكره با جمهوري اسلامي ايران، همه مذاكرات نيز به فاجعه ختم نشدهاند. بسياري از مذاكرات ثمربخش بودهاند هرچند برخي از آنها كاملاً مثبت نبودهاند اما تا حدودي مثبت به حساب ميآمدند. قرارداد الجزيره در سال 1980 به بحران گروگانگيري آمريكاييها پايان داد. مذاكرات ايران-كنترا به آزادي گروگانهاي آمريكايي در بيروت انجاميد و 10 گروگان در فاصلههاي 1990 تا 1992 آزاد شدند. مذاكرات به مهاجرت و خروج موفقيتآميز 13يهودي شيرازي از ايران انجاميد. پيمان سال 2001 كنفرانس پترزبورگ با ايران درباره افغانستان آغازگر دورهاي از همكاريهاي بينالمللي بيشتر با ايران بود. اين سالها همچنين همراه با دورهاي از همكاريهاي مخفيانه ايران و آمريكا در عراق و افغانستان بود. سرانجام، مذاكرات سالهاي 2006 تا 2007 منجر به آزادي ملوانان انگليسي شد كه ايران آنها را بازداشت كرده بود.
مذاكرات مربوط به برنامه هستهاي ايران تا به امروز شكست خوردهاند اما در اغلب اوقات اين واقعيت فراموش ميشود كه اين مذاكرات توانستند بيش از يك بار به موفقيت خيلي نزديك شوند. نامه غيررسمي سال 2003 كه "تيم گولديمن "، سفير وقت سوئيس در تهران، آن را (به نمايندگي از دولت خاتمي. م.) تنظيم كرد و برونو پلاد نيز در مقاله خود به آن اشاره ميكند ميتواند مثال بارزي از اين مسئله باشد. اين نامه غيررسمي يك بار بطور مستقيم توسط خود گولديمن به آمريكا تحويل داده شد و يك بار ديگر نيز توسط خود جمهوري اسلامي ايران و با واسطهگري سازمان ملل به آمريكا تحويل داده شد تا بدين ترتيب، حسن نيت حقوقي گولديمن نيز ثابت شود. در سال 2005، جمهوري اسلامي ايران پيشنهاد داد كه شمار سانتريفيوژهاي ساخته شده خود براي غني سازي سوخت هستهاي را به 3000 واحد تقليل دهد، اما در آن زمان، سه قدرت مذاكره كننده اروپايي (EU3) مسئله غني سازي را غيرقابل مذاكره ميدانستند زيرا همچنان آرزوي دستيابي به تعليق بلندمدت برنامه غني سازي جمهوري اسلامي ايران را در سرمي پروراندند. در نتيجه، اين پيشنهاد ايران پذيرفته نشد. جك استراو، وزيرامورخارجه وقت انگليس و خاوير سولانا، نماينده عالي اتحاديه اروپا، متعاقباً با علي لاريجاني، مذاكره كننده هستهاي ايران بر سر محدود كردن فعاليتهاي غنيسازي جمهوري اسلامي به فعاليتهاي صرفاًً ضروري براي پژوهش و توسعه موافقت كردند. لاريجاني اين پيشنهاد را پذيرفت و آن را با خود به تهران برد تا تنها شاهد عدم پذيرش آن از سوي محمود احمدي نژاد و رهبر عالي آيت الله علي خامنهاي باشد. در پي اين اتفاق، لاريجاني استعفا داد.
اعضاي كليدي جامعه بينالملل اكنون دارند نقش سازندهاي در فرايند مذاكرات ايفا ميكنند. در طي يكي از همايشهاي پيشين آسپن آلمان درباره برنامه هستهاي ايران، ديپلماسي آمريكا به خاطر شكست در مجاب ساختن جمهوري فدرال روسيه و جمهوري خلق چين به ايفاي نقشي سازندهتر در مذاكرات و اعمال تدابير بينالمللي مربوط به برنامه هستهاي ايران به شدت مورد انتقاد قرار گرفت، اما اكنون وضعيت روسيه بطور كامل و وضعيت چين به طرز نسبتاً كمتري تغيير كرده است.
در مقايسه با آمريكا و اتحاديه اروپا، تاريخ خصومت روسيه و ايران در طول 100 سال گذشته بسيار ناچيز بوده است. براي مسكو، فروش راكتور هستهاي به ايران تجارت خوبي است. تقسيم بندي قريب الوقوع حوضه درياي خزر نيز براي مسكو يك چالش بزرگ ديپلماتيك و فرصت عظيم اقتصادي به شمار ميآيد. ذخاير چشمگير و دست نخورده نفت خام قرار است كه بين كشورهاي ساحلي درياي خزر تقسيم شود. تهران به طور غيرمستقيم به مسكو پيام داده كه اگر مسكو به حمايت خود از ايران در مذاكرات جامعه بينالملل درباره برنامه هستهاي جمهوري اسلامي ادامه دهد، تهران نيز از رويكرد مسكو براي تقسيم بندي درياي خزر حمايت خواهد كرد. افزون بر آن، ايران در قبال روسيه رفتاري اخلال گرانه نداشته است. بنيادهاي حامي جدايي طلبان چچن در كشورهاي عرب واقع شدهاند نه در ايران. تهران همچنين هيچ اقدام شيطنت آميزي در قفقار شمالي و جنوبي يا آسياي ميانه براي روسيه به بار نياورده است. با وجود چنين پيش زمينهاي، مسكو به هيچ وجه نميخواهد كه ايران را به فهرست دشمنان بالقوه آتي خود اضافه كند.
پس چه چيز موجب شد تا مسكو موضع خود را تغيير دهد و در سازمان ملل، از افزايش تحريمهاي اقتصادي بينالمللي عليه ايران به خاطر برنامه هستهاي اين كشور پشتيباني كند؟ ديپلماسي ناشيانه ايران و به ويژه امتناع آن از پذيرش راه حلهاي پيشنهادي و عملي روسيه براي بحران هستهاي اين كشور دو علت چنين تغييري به شمار ميآيند. مسكو در مشاهدات خود به اين نتيجه رسيده است كه ايران در تدوين شاخصهاي سياست خارجي خود به آراي مسكو توجه شاياني نميكند. افزون بر آن، مسكو ميخواهد به طور تلويحي اين پيام را منتقل كند كه از سياست دولت اوباما براي "بازآرايي " روابط روسيه و غرب حمايت ميكند؛ و دست آخر، روسيه نيز نميخواهد شاهد ظهور ايراني مسلح به جنگ افزارهاي هستهاي باشد. بنابراين، مسكو به حمايت خود از تحريمهاي اقتصادي بينالمللي عليه ايران ادامه خواهد داد اما اين حمايت شامل تحريمهاي فلج كننده نخواهد شد. روسيه بطور رسمي فروش سامانههاي پدافند هوايي S-300به ايران را لغو كرده و تصميم گرفته است كه به شركت خود در تلاشهاي جمعي بينالمللي براي حل و فصل مسائل مربوط به برنامه هستهاي ايران ادامه دهد، اما بايد خاطرنشان كرد كه مسكو در رابطه با ايران حد و مرزهايي دارد كه از آنها فراتر نميرود. اين مرزها را ميتوان در قالب سه مورد خلاصه كرد: 1- حمايت نكردن از تحريمهاي فلج كننده عليه ايران2- حمايت نكردن از لغو پروژه ساخت راكتور هستهاي بوشهر 3- و حمايت نكردن از اجراي گزينههاي نظامي عليه ايران.
از ديدگاه مسكو، درباره استفاده از گزينه نظامي عليه برنامه هستهاي ايران صحبتهاي زيادي شده است و اين صحبتها به هيچ وجه سودمند نيستند زيرا هيچ وقت معلوم نيست كه آيا اين صحبتها بر فرايند تصميمگيري مقامات ايراني درباره برنامه هستهاي خود تاثير ميگذارند يا خير، مضاف بر آن كه صحبت كردن از جنگ، تنها مردم ايران را از نظر رواني براي جنگ آماده ميكند و ذهنيتي قلعهاي را تقويت ميكند كه درست به نفع هيئت حاكمه است. اگر از نيروي نظامي استفاده شود، آيا آمريكا خود را دوباره در يك "جنگ بد " ديگر گرفتار و بدون حمايت سازمان ملل نخواهد يافت؟ و در وهله آخر، كساني كه از حمله نظامي حمايت ميكنند نبايد پيامدهاي بشري احتمالي گزينه نظامي را اين قدر دست كم بگيرند. مسكو باور ندارد كه گزينههاي نظامي جامعه بينالملل بتوانند ايران را از ادامه برنامه هستهاي خود منصرف كنند اما باور دارد كه با مذاكرات ميتوان ايران را از ساخت يك نيروي ضربت هستهاي (nuclear strike force) منصرف كرد.
به رغم آن كه پيشينه مذاكره با ايران آنچنان هم كه در نظر اول به چشم ميآيد بد نيست و به رغم آن كه بازيگران بينالمللي كليدي همچون روسيه اكنون دارند نقش سازندهتري را ايفا ميكنند، اما سينه چاكان ادامه مذاكرات نيز به اين امر معترفند كه جامعه بينالملل اكنون با گروه مذاكره كننده كاملاً متفاوتي در تهران سر و كار دارد. اگر در گذشته مذاكرات خوب پيش ميرفت براي اين بود كه سران ديگري در راس قدرت بودند. اكبر هاشمي رفسنجاني وقتي مذاكره ميكرد هيچ نيازي به مشورت با هيئت رهبري در تهران نداشت. رقباي سياسي داخلي زير پاي مذاكره كنندگان را آنقدر خالي نميكردند كه حتي توافقهاي موقتي هم كه آنها به آن رسيده بودند فسخ و باطل اعلام شوند، چنان كه در تاريخ اخير دو بار اين حادثه رخ داد. بنابراين، در مقايسه با گذشته، ساختار كاملاً متفاوتي بر فرايند كنوني مذاكرات حاكم است.
افزون بر حمايت از اتخاذ موضعي مثبتتر در مذاكرات، برخي از اعضاي ميزگرد باور داشتند كه در جنبه نظامي برنامه هستهاي ايران اغراق شده است. گزارش آژانس بينالمللي انرژي اتمي در ماه فوريه سال 2010 درباره توانمنديهاي نظامي ايران در حوزه هستهاي بر اساس اطلاعاتي نوشته شده بود كه در پيش از سال 2004 به دست آمده بود. با وجود اين، كاملاً روشن است كه در سال 2003 اتفاقي رخ داد كه نگرش حكومت ايران را تغيير داد. بنابر برآورد اطلاعات ملي سال 2007 آمريكا (NIE)، ايران پس از حمله آمريكا به عراق برنامه هستهاي نظامي خود را متوقف كرد. اين واقعيت كه جامعه اطلاعاتي آمريكا اينقدر در ارائه يك برآورد اطلاعات ملي جديد تعلل ميورزد و اين گزارش را كه در ابتدا قرار بود در ماه ژانويه سال 2010 چاپ شود، تمام نميكند، حاكي از آن است كه در بين جامعه اطلاعاتي آمريكا نيز درباره وضعيت موجود اختلاف نظر وجود دارد. بنابراين، هيچ يك از اين واقعيات نميتوانند دال بر تأكيد مجدد ايران بر جنبههاي نظامي برنامه هستهاي خود باشند و نميتوانند استدلالي قوي در اين باره ارائه دهند.
گفته ميشود كه جامعه بينالملل نسبت به برنامه غني سازي ايران سياست دوگانهاي به كار ميبندد كه بيشتر وضعيت تزوير به خود ميگيرد. يكي از اعضاي ميزگرد با ذكر اين مطلب پرسيد: "وقتي پاكستان داشت سلاحهاي هستهاي خود را ميساخت و آزمايش ميكرد، آمريكا و جامعه بينالملل كجا بودند؟ " حتي يك جريان ارعابي و جنگ رواني نيز عليه پاكستان به راه نيفتاد. با دستيابي پاكستان به ظرفيت گريز تنها به عنوان يك اتفاق آزاردهنده كوچك برخورد شد. بيشتر اين حرفها درباره هند نيز كه اكنون دارد با آمريكا يك قرارداد همكاري هستهاي غيرنظامي ميبندد، صدق ميكند. چرا دستيابي هند و پاكستان به تسليحات هستهاي پذيرفته ميشود اما جنگ تبليغاتي و جريان سياسي عظيم عليه ايران به راه ميافتد؟
اگر غرب ميخواهد در مسير مذاكره با ايران حركت رو به جلو داشته باشد بايد در خصوص مسئله غني سازي اين كشور انعطاف بيشتري از خود نشان دهد. همان طور كه جك استراو، وزير امورخارجه انگليس نيز در سال 2006 اظهار داشت، هيچ راهي براي مذاكره با جمهوري اسلامي ايران درباره برنامه هستهاي اين كشور وجود ندارد مگر آن كه شما بپذيريد كه نوعي غني سازي در خاك آن صورت پذيرد. غني سازي مواد هستهاي ايران در خارج از اين كشور نيز كه اخيراً پيشنهاد شد صرفاًً نمايانگر نوعي سازش بود. بنابراين، اولويت نبايد توقف غني سازي، بلكه تثبيت مجدد قدرت آژانس بينالمللي انرژي اتمي بر فرايند غني سازي در ايران باشد و اين كار بايد از طريق به دست آوردن حق دسترسي به تاسيسات هستهاي ايران براي اجراي بازرسيهاي بينالمللي صورت پذيرد.
در پايان جلسه، اعضاي ميزگرد به بررسي تجربه جامعه بينالملل از برنامه هستهاي ايران و پيامدهاي آن براي معاهده ان پي تي پرداختند. در نتيجه فعاليتهاي اخير ايران و كره شمالي، شايد جامعه بينالملل به همين زوديها با "ايرانهاي " به مراتب بيشتري مواجه شود. پيمان ان پي تي بدين منظور تدوين شد تا براي امضاكنندگان خود حق دسترسي به منافع اقتصادي حاصل از استفاده صلح آميز و تجاري از انرژي هستهاي را فراهم كند. در متن پيمان ان پي تي، هيچ حق از قبل تعيين شده ديگري براي كشور امضا كننده وجود ندارد كه بخواهد بر اساس آن اورانيوم و پلوتونيوم غنيسازي كند. بنابراين، اگر استفاده خاصي از انرژي هستهاي از نظر تجاري عملي و ممكن نباشد، كشور امضا كننده هيچ حقي براي پيگيري آن استفاده خاص ندارد و آژانس بينالمللي انرژي هستهاي نيز هيچ تعهدي براي تضمين چنين استفادهاي ندارد. برنامه هستهاي ايران تنها وقتي معناي تجاري مييابد كه ايران حداقل 20 نيروگاه توليد برق هستهاي براي مصرف سوختي كه توليد ميكند، داشته باشد. اما كاملاً روشن است كه ايران اين تعداد نيروگاه توليد برق ندارد.
انتظار كشيدن براي مدركي كه بتواند ماهيت نظامي برنامه هستهاي يك كشور را اثبات كند فقط كار احمقها است. زود دست به كار شدن چيزي است كه رژيم منع تكثير بر آن استوار است. جامعه بينالملل در خصوص كنترل صادرات مواد با كاربرد دوگانه به ايران بسيار مسامحه كار و سهل انگار بوده است. افزون بر آن، كشورهايي مثل آمريكا بسيار خودخواهانه عمل كرده و اطلاعات جاسوسي خود در زمينه فعاليتهاي چين را در خصوص "تكثير تسليحات هستهاي " با ديگران در ميان نگذاشتهاند زيرا ميخواستند از منافع تجارت هستهاي خود در چين و همچنين از متحدان مهم منطقهاي خود همچون پاكستان كه نقش واسطه را در فعاليتهاي تكثيري ايفا كردند، محافظت كنند، البته همكاريهاي مخفيانه بينالمللي براي مقابله با تكثير تسليحات هستهاي اخيراً به موفقيتهاي چشمگيري انجاميده است. علني كردن هرچه بيشتر چنين تلاشهايي ميتواند نقش بسزايي در تقويت اعتبار رژيم بينالمللي منع تكثير تسليحات هستهاي داشته باشد.