-1
تبعات جنگ با ايران تنها به آمريكا محدود نخواهد شد
خبرگزاري فارس: كارشناسان و تحليلگران معتقدند كه جنگ ايران و آمريكا جنگي تمام عيار و غيرقابل پيش بيني خواهد بود و اين جنگ تنها محدود به اين دو كشور نخواهد شد و پيش بيني پيامدهاي اقدام نظامي عليه ايران را غيرممكن عنوان كردند.
به گزارش خبرگزاري فارس، پايگاه خبري تحليلي "امريكن اينترست " در گزارشي به قلم "جفري وايت " به شرح مفصل ويژگيهاي جنگ آمريكا با ايران پرداخته و به تفصيل بنبستهايي را كه آمريكا با آن مواجه است، توضيح داده است.
قسمت اول اين مقاله به شرح زير است:
* تحريمهاي آمريكا تاثيري در برنامه هستهاي ايران نداشته است
بحث در اين مورد كه بايد در مقابل يك دولت اسلامگراي ايراني كه ظاهرا عزم خود را براي دست يافتن به سلاحهاي هستهاي جزم كرده است، چه اقدامي صورت داد، حداقل به مدت شش سال نقل محافل ما بوده و حالا تقريبا به يك ويژگي ثابت چشمانداز سياسي ما بدل شده است. در آمريكا، در دو مورد توافق همگاني وجود دارد. اول اينكه، همانطور كه هم دولت بوش و هم دولت اوباما اظهار كردهاند، توانمندي سلاح هستهاي، از نوع ايراني آن، "غيرقابل قبول " است؛ و دوم اينكه، ترجيح ما اين است كه بدون اعمال زور به نتيجهاي قابل قبول دست پيدا كنيم. بحث هنگامي به جاهاي باريك ميكشد كه در نظر داشته باشيم روشهايي با اعمال فشار اندك، مانند تحريم يا كارشكنيهاي فني پشتپرده، احتمالا كارساز نيستند.
* تحليلگران آمريكايي بر سر حمله به ايران توافق ندارند
شايد كاهش دادن اين بحث به تنها دو جناح ـ يعني كساني كه از دستيابي ايران به سلاحهاي هستهاي بيشتر هراسانند تا از پيامدهاي جنگي كه از اين پيشامد جلوگيري ميكند و كساني كه از پيامدهاي جنگ بيش از هر چيز ديگر نگرانند ـ بسيار سادهانگارانه باشد، اما در اين مورد خاص، اين سادهنگري با اين مزيت همراه است كه جوهر بحث را به مشاهدهگراني كه سخت در انديشه فرو رفتهاند كه بهتر است كدام دسته از اين خطرات ناگوار را به جان بخرند، منتقل ميكند. نكته قابل توجهي كه البته كمتر جاي تعجب دارد، اين است كه اين دو جناح معمولا ارزيابيهاي بسيار متفاوتي از آنچه اعمال فشار متضمن آن است، ارائه ميكنند. كساني كه از انرژي هستهاي ايران بيش از هر چيز ديگر ميترسند، سعي دارند خطرات استفاده از زور را ساده نشان دهند، در حاليكه كساني كه از جنگ ميترسند تمايل دارند اين خطرات را با چاشني اغراق همراه كنند. با اين وجود، تا كنون هيچك از اين دو جناح دلايل ارزيابي خود را به وضوح بيان نكرده است؛ مسئلهاي كه باعث ايجاد اين شبهه در افراد ميشود اين است كه بخش اعظم اين بحث بر چيزي غير از تجزيه و تحليل استخواندار استوار شده است.
* جنگ با ايران ويژگيهاي متفاوتي نسبت به هر جنگ ديگر دارد
اما چگونه ميتوان ارزيابي صادقانهاي از خطرات برخورد نظامي با ايران ارائه داد؟ چگونه بايد در مورد اين مهم بينديشيم؟ اين سوالها حتي براي كساني كه از هيچك از دو جناح طرفداري نميكنند، دشوار هستند. جنگ به اينكه پيامدهاي غيرمنتظره و برنامهريزي نشدهاي به بار ميآورد، شهرت دارد؛ جنگ با ايران، به دلايلي كه در زير توضيح ميدهيم، حتي از حالت معمول نيز دشوارتر است.
* جنگ با ايران، تنها محدود به آمريكا و ايران نخواهد بود و در آن احتمال وقوع هر پديدهاي وجود دارد
اولين نكتهاي كه ما در تجزيه و تحليل جريان احتمالي جنگ با ايران بررسي ميكنيم اين است كه هر نوع حمله با رهبري آمريكا، تنها به منزله اولين فاز جنگ يا اولين پرده يك نمايشنامه ادامه دار خواهد بود كه صحنههاي آن، نه بر اساس فيلمنامهاي مشخص، بلكه بر اساس منطق نوظهور و فرا رونده به نمايش درخواهد آمد. با در نظر گرفتن بافت (زمينه) سياسياي كه [گزينه] اقدام نظامي را در بر ميگيرد، حتي يك حمله كوچك، احتمالا به آزموني بزرگ براي قدرتنمايي تبديل خواهد شد كه علاوه بر آمريكا و ايران، دامن متحدان و همپيمانان آنها را نيز خواهد گرفت. بنابراين، اينكه تلاش كنيم اقدام نظامي عليه ايران را با عنوان سادهانگارانه "حمله " يا حتي با عنوان وسيعتر "عمليات " توصيف كنيم، نوعي پردهپوشي و در پرده سخن گفتن است. در اينجا ما در مورد جنگ و تمام هزينههاي بالقوه بالايي كه اين واقعه از لحاظ تلفات، آسيبرساني به غير نظاميان و اثرات مخرب اقتصادي براي تمام گروههاي درگير در آن دارد، صحبت ميكنيم.
* بحث از درگيري بين ايران و آمريكا مستلزم آگاهي از سه مفهوم "درهمتنيدگي، ابهام و جنگ " است
در هر بحث منسجم از درگيري نظامي بين ايران ـ آمريكا حداقل سه مفهوم، جنبه كليدي دارند؛ اين سه مفهوم عبارتند از: درهمتنيدگي، ابهام و خود جنگ. منظور از درهمتنيدگي تعداد بخشهايي است ـ اعم از كنشگران، فرايندها و پيوندهاي ميان آنها ـ كه در هر موقعيت مفروض به حركت درميآيند. منظور از ابهام، ابهام ساختاري است ـ يعني نه فقط ناآگاهي از اهميت عوامل اتفاقي كه در مورد آنها توافق صورت گرفته است، بلكه ناآگاهي از خود عوامل علّي و روابط متقابل بين آنها. به عنوان مثال، ممكن است دولت آمريكا علاوه از آگاهي نداشتن از، مثلا، وضعيت فني برنامه هستهاي ايران يا از ميزان آمادگي واقعي نيروهاي ايران، از عوامل ديگري مانند پروتكلهاي سياستگذاري و اجرايي دولت ايران، چگونگي واكنش نيروهاي نظامي و مردم ايرن به حمله، اقدامي كه تهران انجام آن را از متحدان و نمايندگان خود درخواست خواهد كرد و كاري كه اين متحدان واقعا انجام خواهند داد نيز بيخبر باشد (يا در حالت بدتر، تصور نادرستي از آنها داشته باشد).
* تحليل صحيح جنگ با ايران دشواريهاي خاصي دارد، زيرا نقش عوامل متعددي به ميدان ميآيد
نداشتن اطلاعات در مورد دشمن و همينطور خطاي سادهانگاري نيز ميتواند ما را در مسير نادرستي قرار دهد. دشمن علاوه بر اينكه در ميدان جنگ به نبرد مشغول است، تلاش ميكند با استفاده از انكار و فريبكاري بر درك ما از موقعيت نيز تاثير بگذارد. عامل درهمتنيدگي، از اين طريق و از طرق ديگر، ابهام را تقويت ميكند. تعداد بالاي بازيگراني كه در موقعيت ايران دخيل هستند كار را براي اينكه به وضوح تشخيص دهيم همزمان با كليد خوردن فيلم چه اتفاقاتي به وقوع ميپيوندد، دشوار ميكند؛ ضمن اينكه، اين صحنه تا هنگامي كه جنگ برپاست ـ و به احتمال زياد تا مدتهاي مديدي بعد از آن ـ كماكان سيال و انعطافپذير باقي ميماند. جنگ در قرن 21، به معني درگيري در چهار سطح سياسي، راهبردي، عملياتي و تاكتيكي و در چهار عرصه نظامي، ديپلماتيك، اقتصادي و اجتماعي خواهد بود.
هنگاميكه ميخواهيم از معناي جنگ سخن برانيم، به ندرت به نظر ميرسد بررسي پديدهاي تا اين حد بديهي و خود بيانگر، ارزش صرف وقت داشته باشد؛ مگر اينكه در نظر آوريم جنگ، اگر هم زماني بديهي و خود بيانگر بوده باشد، ديگر چنين نيست. تعريف ساده جنگ، برپاكردن درگيري مسلحانه در مقابل يك دشمن است؛ اما اين مفهوم از جنگ، در قرن 21 بيش از اندازه محدود است. جنگ در زمان ما درگيري همزمان در عرصههاي نظامي، ديپلماتيك، اقتصادي و اجتماعي را در چهار سطح سياسي، راهبردي، عملياتي و تاكتيكي، در بر ميگيرد. درحاليكه جنگ با ايران احتمالا در عرصه نظامي آغاز ميشود، به احتمال زياد به عرصههاي ديگر نيز تسري مييابد؛ و درحاليكه اين جنگ احتمالا در سطح عملياتي يا تاكتيكي آغاز ميشود، به زودي سطوح راهبردي و سياسي را نيز در بر خواهد گرفت.
* چند سوال درباره چگونگي جنگ ايران و آمريكا
تمام جنگها بافتي دارند. آيا جنگ ايران ـ آمريكا در حين يك فرايند ديپلماتيك پر طول و تفسير آغاز خواهد شد يا اينكه در شرايط نبود چنين فرايندي يا وقفه آن به وقوع خواهد پيوست؟ آيا اين جنگ در دورهاي از تنش فزاينده و آمادگي نظامي رخ خواهد داد، يا اينكه به صورت غير منتظره و هنگامي كه يكي از طرفين به اين نتيجه رسيد كه خطرات جنگ فروكش كرده است، اتفاق خواهد افتاد؟ آيا دولت آمريكا گروه وسيعي از "ائتلاف راغبان [به جنگ] "، كه تنها از چند متحد نزديك در زمينه تسليحات نظامي تشكيل ميشوند را گرد هم جمع خواهد نمود يا ترجيح خواهد داد روي پاي خود بايستد و حتي اسرائيل را فعالانه از شركت كردن در حمله نظامي منع كند؟ اوضاع سياسي داخل آمريكا چگونه خواهد بود؟ آيا در داخل آمريكا در مورد اقدام نظامي همگرايي سياسي وجود خواهد داشت يا اينكه منازعات فعال و پرچالشي در اين مورد جاري خواهد بود؟ آيا مردم آمريكا براي پيامدهاي حمله اوليه، اعم از بالا رفتن قيمت نفت و كاهش ارزش سهام، آمادگي خواهند داشت؟ اوضاع اقتصادي در آمريكا و فراسوي مرزهاي آن چگونه خواهد بود؟ پاسخ به اين سوالها تاثير محسوسي بر جريان جنگ، سير آن و پيامدهاي آن خواهد داشت.
* جنگ بين چه كساني، براي دستيابي به چه هدفي؟
شايد قابل تاملترين عنصر بافتي اين باشد كه تصميمگيرندگان ارشد آمريكا ـ كه در اين مورد خاص، آغازگران جنگ دانسته ميشوند ـ اهدافشان از جنگ را چگونه ترسيم ميكنند. اين اهداف بايد به نوعي بر اينكه اعمال زور و فشار روش كارآمدي براي دستيابي به هدفهاي معقول سياسي و راهبردي است، مهر تاييد بزنند؛ اما اين هدفهاي عيني ميتوانند دامنهاي از اهداف محدود تا اهداف گسترده داشته باشند. در اين راستا، سه دسته هدف به ذهن خطور ميكنند.
* جنگ با ايران ميتواند حول سه هدف تاخير برنامه هستهاي، تسليم و تغيير دولت تمركز يابد
1- هدف جنگ مورد نظر ميتواند صرفا اين باشد كه با انهدام فيزيكي تاسيسات اصلي و سرمايههاي انساني ايران، برنامه سلاح هستهاي اين كشور را به تاخير بيندازد. يعني ميتوانيم بگوييم يك راه حل تعويقي.
2- اين جنگ ميتواند با وارد كردن خسارات سنگين بر قسمتهاي اصلي تاسيسات هستهاي ايران و ساير داراييهاي دولت ـ اعم از نظامي، زيرساختي و رهبري ـ و علاوه بر آن، تاكيد بر حمله مجدد در صورت لزوم، به نحو موثري پرونده برنامه هستهاي اين كشور را ببندد؛ اين راه حل، راه حل تسليم است.
3- جنگ ميتواند هدف خود را بر اين متمركز كند كه دولت را از طريق يك نبرد تاكتيكي هماهنگ بر ضد داراييها و مكانيسمهاي حمايتي آن، و علاوه بر آن، با حمايت از مخالفاني كه كمتر شوق سلاحهاي كشتار جمعي دارند، سرنگون كند؛ و اين گزينه تغيير دولت است.
* گزينه به تعويق انداختن برنامه هستهاي ايران بر پاتك زدن به تاسيسات هستهاي آن محدود خواهد بود
دولت آمريكا متناظر با هر يك از اين هدفها، راه حلهاي نظامياي پيش رو دارد. پيشفرض گزينه تعويقي، نوعي حمله ضربتي (پاتك) كوتاه مدت و بسيار متمركز است كه گستره آن تا اندازه زيادي بر تاسيسات هستهاي محدود است. اين حمله از سويي در پي تحميل خسارتهاي سنگين خواهد بود، و از سوي ديگر محدود نگاه داشتن دامنه درگيريها را در نظر خواهد داشت. چنين حملهاي بر جنگ الكترونيكي، موشكهاي هدايتشونده كروز، قدرت هوايي و سيستمهاي مخفي آمريكا متكي خواهد بود. متحدان آمريكا ميتوانند در اين ميان، به خصوص براي مقابله با پاسخهاي ايران، نقش حمايت كننده بازي كنند؛ اما بار اصلي اين حمله را نيروهاي آمريكا به دوش خواهند كشيد.
* گزينه تسليم، مستلزم تهاجم گسترده هوايي و دريايي خواهد بود
گزينه تسليم، مستلزم نبرد تاكتيكي هوايي و دريايي با تاسيسات مرتبط با انرژي هستهاي، سيستمهاي پدافند هوايي، مراكز فرماندهي، نيروي موشكهاي تهاجمي، نيروهاي دريايي و سپاه پاسداران جمهوري اسلامي [سپاه پاسداران انقلاب اسلامي] (IRGC)، كه پاسداران طرفدار حكومت و يگان ضربت دولت هستند، خواهد بود. هدف چنين نبردي اين خواهد بود كه به برنامه هستهاي ايران آسيب جدي وارد كند، توانايياش براي دفاع در برابر حملات (و حملات ضربتي بعدي در صورت لزوم) را محدود كند و توانمندياش براي عكسالعملهاي متقابل بعد از حملات را كاهش دهد.
* گزينه تغيير دولت علاوه بر مواضع هستهاي ايران، زيرساختهاي ملي و مواضع اقتصادي آن را نيزهدف ميگيرد
گزينه تغيير دولت، نيازمند نوعي تهاجم نظامي وسيع خواهد بود كه ميتواند تاسيسات هستهاي، پدافندهاي هوايي، توانايي عكسالعمل متقابل [ايران]، مواضع رهبري، طرفداران دولت و زيرساختهاي ملي و مواضع اقتصادي را شامل شود. ميتوان براي گردآوري اطلاعات و خنثي كردن مواضع معيني كه زدن آنها از طريق نيروي هوايي دشوار است، نيروهايي را نيز روي زمين مستقر كرد. در اينجا عمليات زميني گستردهاي انجام نميشود، با اين وجود احتمال نياز به چنين عملياتي را نميتوان در بعضي از سطوح درگيري و در بعضي از سناريوها منتفي دانست؛ به عنوان مثال ممكن است قبل از انجام بعضي عملياتها نياز داشته باشيم معبري از تنگه هرمز و خليج فارس باز كرده و آن را ايمن كنيم.
* يكي از عوامل ابهام جنگ با ايران، تغيير احتمالي اهداف كلي جنگ در حين نبرد خواهد بود
در كل، هر چه وسعت هدفهاي كلي جنگ ـ به عنوان يك برنامه ـ از پاتك، به نبرد تاكتيكي و به تهاجم وسيع ارتقا مييابد، نيروي عظيمتري براي رسيدن به اين اهداف كلي مورد نياز است، دستيابي به اهداف مورد نظر با عدم قطعيت بيشتري همراه است و پيامدهاي ملازم موفقيت و شكست، هر دو، بيشتر هستند. علاوه بر اين، اهداف كلي مربوط به مرحله شروع درگيري، ممكن است ثابت باقي نمانند. موفقيتهاي ناگهاني اوليه يا شكستهاي غيرمنتظره ميتوانند منجر به افزايش شدت و وسعت اهداف محدود اوليه شوند، به ويژه اگر حل و فصل اختلافها دشوار باشند. علاوه بر افزايش وسعت و شدت دامنه اهداف جنگ، گسترش جانبي آن اهداف نيز امكانپذير است: رهبران ايران ممكن است تسليم شوند يا با آتشبس موقت موافقت كنند، اما ممكن است نتوانند رهبران حزب الله يا عاملان ترور در سر تا سر دنيا را وادار كنند تصميم مشابهي بگيرند. اين امر، لايه ديگري از درهم تنيدگي و ابهام را به وجود ميآورد و آن اين است كه: اين جنگ بين چه كساني است؟
* عوامل گوناگون باعث خواهد شد بعضي از متحدان ايران و آمريكا تقريبا با اين جنگ موافق نباشند
احتمالا جنگ بين ايران و آمريكا مبارزهاي تنها بين اين دو كشور نخواهد بود. هر كدام از اين دو كشور شركا يا متحداني دارند كه هم راغب و هم نه چندان راغب [به جنگ] هستند. تعهدهاي پيش از درگيري، روابط ديرپا، جريان عملياتها و عوامل ديگر، ايران و آمريكا را در مركز ائتلافهاي كم و بيش ساختاريافتهاي از كشورهايي كه چندان راغب [به جنگ] نيستند، قرار خواهد داد.
* ائتلاف آمريكا براي حمله به ايران بستگي به توانايي آمريكا براي همراه كردن ساير كشورها با مواضع خود دارد
ائتلاف غرب، ميتواند شامل آمريكا و اكثر متحدان سنتي آن (به احتمال زياد تركيه به خاطر تحول سياستهايش در اين ائتلاف قرار نميگيرد)، به علاوه بعضي از دولتهاي خليج فارس، مانند اردن و احتمالا مصر ـ بسته به اين كه انقلابش آن را به كجا هدايت كند ـ باشد. اين ائتلاف تا اندازه زيادي بستگي به اين خواهد داشت كه آيا رهبران آمريكا ميتوانند كشورهاي ديگر را براي همراه شدن با خودشان متقاعد كنند يا خير؛ كه اين خود به اين معناست كه آمريكاييها بايد بتوانند اين كشورها را قانع كنند كه نيروهاي آمريكايي ميتوانند در مقابل اقدامهاي تلافيجويانه ايران و متحدانش، سپر بلاي آنها باشند و يا حداقل اينكه ميتوانند اثرات اين اقدامها را به اندازه محسوسي كاهش دهند.
* جنگ ائتلافي دست و پاي آمريكا براي عمليات نظامي دلخواه خود را ميبندد
جنگ ائتلافي، دولت آمريكا را با چندين چالش مواجه ميكند. در كل، چنين جنگي، به اقدام مورد نظر وجهه حقانيت ميدهد، اما از سوي ديگر، احتمالا با محدود كردن شدت عملياتهاي نظامي و گستره آنها، آزادي عمل آمريكا را نيز تهديد ميكند. بدين ترتيب، بين تمايل براي تشكيل ائتلافي از كشورهاي توانمند ـ با هدف در نظر گرفتن اهداف عملياتي و امنيتي ـ و تمايل براي تشكيل ائتلافي وسيعتر كه از متحداني با كارايي كمتر تشكيل شده است ـ با هدف به حداكثر رساندن حقانيت ـ كشمكش وجود دارد.
* تلاش آمريكا بر اين است كه اسرائيل را وارد جنگ نكند
دولت آمريكا احتمالا از مشاركت اسرائيل [در جنگ] استقبال نميكند. اما اگر ايران يا متحدانش به طور مستقيم اسرائيل را هدف حمله قرار دهند، براي واشنگتن دشوار خواهد بود كه اسرائيل را خارج از گود قرار دهد ـ كاري كه اين كشور در خلال جنگ خليج در سال 1991 انجام داد. اين امر، توانايي آمريكا براي مديريت كردن ائتلافش را با پيچيدگي همراه ميكند، اگرچه لزوما اين توانايي را به طور كامل از بين نميبرد. عمليات اطلاعاتي و ديپلماسي ايران، در پي اين خواهد بود كه از مشاركت اسرائيل نهايت سوء استفاده را بكند.
ادامه دارد...
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=9003310853
سرانجام جنگ ايران و آمريكا به روايت تحليلگر آمريكايي-2
ائتلاف ايران،حزبالله،حماس و سوريه آمريكا را با «مشكلات خاص» روبرو ميكند
خبرگزاري فارس: ايران ائتلاف مخصوص به خودش را خواهد داشت. در اين ميان، به ويژه، حزبالله ميتواند هم با حمله مستقيم به اسرائيل و هم با استفاده كردن از توانمنديهاي خود در جنگ بيقاعده، تحت امر ايران عمل كند و موجب شود دامنه درگيري گسترش يافته و حفظ ائتلاف آمريكا با دشواري همراه شود.
به گزارش خبرنگار ديپلماسي عمومي و جنگ نرم خبرگزاري فارس، پايگاه خبري تحليلي "امريكن اينترست " در گزارشي به قلم "جفري وايت " به شرح مفصل ويژگيهاي جنگ آمريكا با ايران پرداخته و به تفصيل بنبستهايي را كه آمريكا با آن مواجه است، توضيح داده است.
قسمت دوم اين مقاله به شرح زير است:
*ائتلاف ايران، حزب الله، حماس و سوريه آمريكا را با مشكلات خاصي روبرو كنند
ايران ائتلاف مخصوص به خودش را خواهد داشت. در اين ميان، به ويژه، حزبالله ميتواند هم با حمله مستقيم به اسرائيل و هم با استفاده كردن از توانمنديهاي خود در جنگ بيقاعده، تحت امر ايران عمل كند و موجب شود دامنه درگيري گسترش يافته و حفظ ائتلاف آمريكا با دشواري همراه شود. گسترش دامنهي درگيري به جنگ اسرائيل ـ حزب الله، ميتواند سوريه و حماس را وارد مخمصه كند؛ حماس، به ويژه، ممكن است احساس كند مجبور است به تقاضاي همكاري از جانب ايران، پاسخ دهد. [از سوي ديگر] همهي اين بازيگران گوش به فرمان يا تعدادي از آنها ممكن است تصميم بگيرند ايران را حال خود واگذاركنند، به خصوص اگر پاتكهاي اوليهي آمريكا آنقدر مخرب باشد كه بتوان از عنوان "كارساز " براي آن استفاده كرد. اما حضور اين بازيگران ميتواند، با گسترش دامنه درگيري تا مديترانهي شرقي و شايد آنطرفتر، هم عمليات نظامي آمريكا و هم ديپلماسي ائتلافي را پيچيدهتر كند.
* آمريكا نبايد اجازه دهد گسترش دامنه جنگ به سود ايران تمام ميشود
بر اين اساس، پر واضح است كه امكان ندارد درگيري با ايران، رويداد ناهمتنيدهاي باشد كه در آن آمريكا حمله ميكند، ايران مقابله به مثل ميكند و جنگ به پايان ميرسد ـ و در پايان ايران ميماند و برنامهي هستهايي كه قابل ادامه دادن است و يا نيست. جنگ [با ايران] بيشتر احتمال دارد يك رشته اقدام نظامي باشد كه طي زماني طولاني و با سطوح شدت تغييريابندهاي به اجرا در ميآيد و احتمال بالقوهي زيادي براي افزايش شدت دامنهي آن وجود دارد. ضمن اينكه جنگ با ايران نميتواند به اقدام نظامي محدود شود؛ اين جنگ به عرصههاي ديپلماتيك، اقتصادي و اجتماعي نيز نفوذ خواهد كرد. سياستگذاران آمريكايي احتمالا جنگ موضعي كه به نفع منافع نظامي و فني كشورشان است را ترجيح ميدهند، اما ايران ميتواند درگيري وسيعتري تحميل كند؛ درگيرياي كه از طريق آن ميتواند از ابزارهاي خاص سياسي، اقتصادي و اجتماعي خودش براي جنگافروزي ـ اعم از حملات تروريستي در خاك آمريكا و حملههايي در خارج از مرزهاي آن بر ضد منافع اين كشور ـ استفاده كند. چالشي كه در اين وضعيت پيش روي آمريكا قرار دارد اين است كه درگيري را به سمتي هدايت كند كه هر چه جنگ، طولانيتر و وسيعتر باشد، باخت بيشتري نصيب ايران شود. انتظار ميرود اتخاذ اين سياست عيني بر نحوهاي كه دولت آمريكا در تمام چهار عرصهي مورد نظر ميجنگد، اثر داشته باشد.
*جنگ با ايران، جنگي در تمام عرصهها و در چهار سطح مختلف خواهد بود
اين بدان معناست كه حتي اگر فيلم در سطوح نظامي تاكتيكي يا عملياتي كليد بخورد، آمريكا يا ائتلاف تحت رهبري آمريكا بايد براي تمام چهار سطح جنگ برنامهريزي كند و خودش را به نحوي سازماندهي كند كه از يكسان بودن فرماندهي و هدف، در تمام آن چهار سطح اطمينان حاصل كند. به عنوان مثال، ممكن است آمريكا خودش را در حالي ببيند كه درگير نوعي "جنگ پنهان " از حملات تروريستي و انجام عمليات ضد تروريستي در خارج از پردهي اصلي تئاتري كه درگيري در آن در جريان است، شده است. [يا اينكه]، آمريكا خودش را درگير نوعي "جنگ سياسي " متشكل از ايران و متحدان آن در زمينه عمليات اطلاعاتي و ديپلماتيك خواهد ديد كه قصد دارند حمايت ساير كشورها و بازيگران طرفدار ائتلاف آمريكا را تضعيف كرده و حمايتها را به سوي ايران بسيج كنند. [يا اينكه]، آمريكا خودش را در مركز "جنگ اقتصادي " خواهد يافت كه وجه مشخصه آن تلاش ايران براي به هم زدن بازار نفت است. "جنگ اجتماعي " نيز متضمن توسل به همبستگي اسلامي و تلاشهايي براي تضعيف حمايتهاي عمومي از دولتهاي مخالف، از طريق تمركز بر عملياتها و حملاتي خواهد بود كه متوجه غير نظاميان شده است. در رقابتي تا اين حد وسيع و پر طول و تفصيل، ممكن است وزنهي نقاط مثبت به نفع آمريكا سنگيني نكند.
*با توجه به اينكه ساختار حكومتي ايران بنيادهاي عميقي دارد، با ايران نميتوان مانند عراق رفتار كرد
با در نظر گرفتن اين هشدارها و درهم تنيدگيها، ظاهرا اينطور نتيجه ميشود كه اگر تصميم آمريكا بر اين باشد كه به ايران حمله كند، بايد اين كار را به گونهاي انجام دهد كه اجازه ندهد ايران درگيري را به مناطقي بكشاند كه بتواند از آنها منفعتي حاصل كند. اين استدلال را ميتوان به اين شكل ادامه داد : از آنجا كه رژيم ايران راههاي زيادي براي كشاندن جنگ به عرصههايي دارد كه به نفع آمريكا نيست، بهترين گزينه اين است كه قبل از اينكه اين رژيم بتواند ترفندهايش را از جعبهي تردستي خود بيرون بكشد، بايد گزينه تغيير رژيم را در مورد آن اعمال كرد. يا اينكه ميتوان استدلال مورد نظر را به اين صورت پيش برد: جنگ را با اهداف كوچك آغاز كنيم، اما اگر ديديم كه ايرانيها در پي اين هستند كه دامنه جنگ را افزايش دهند، به سرعت و پيش از آنكه آنها در اجراي نقشهشان موفق شوند به سمت گزينهي تغيير رژيم تغيير موضع دهيم. تقريبا نيازي به گفتن اين نيست كه اين رويكردها، رويكردهايي پرخطر و دشوار براي كنترل كردن هستند. ميدانيم كه راهبرد گردن زني در مارس 2003 عليه عراق، ختم به خير نشد، و اصرار كردن بر اين راهبرد در مقابل يك نظام حكومتي مانند ايران كه با عمق بيشتري نهادينه شده است، دشوارتر است.
* پيشبيني آمريكا از رفتار احتمالي ايران بايد بر اساس گفتههاي رهبران، تاريخ رژيم ايران و اطلاعات مربوط به تغييرهاي داخلي اين رژيم استوار باشد
اما در مورد روش "آغاز جنگ در مقياس كوچك "، فرض كنيد جنگ با يك عمليات محدود هوايي و دريايي آغاز شود. ممكن است ايران با پاسخ محدود به اين حملات، مقابله به مثل كند. اما رژيم ايران ممكن است اينطور نتيجهگيري كند كه هدف از اين عمليات، ساقط كردن رژيم از قدرت است (يا اينكه عمليات مورد نظر ممكن است به طور غير عمد به چنين هدفي نائل شود)؛ در اين صورت، ممكن است ايران در چند محوري كه توانمند است با خشونت بالايي پاسخ دهد. به عبارت ساده، به هيچ عنوان نميتوان با قطعيت پيشبيني نمود كه افراط گراهاي ايراني در برابر حملهي غير گستردهي آمريكا در آغاز، چگونه واكنش نشان خواهند داد. ما بايد پيشبينيهاي خودمان را تا اندازه زيادي برگفتههاي رهبران [رژيم]، تاريخ رژيم ايران و اطلاعات محدودمان در مورد پوياييهاي داخلي اين رژيم، مبتني كنيم. تمام اينها تحت سلطهي تفسيرهايي قرار دارند كه متخصصان با به كار بردن مدلهاي مستقيم يا غير مستقيم مختلف ارائه ميكنند؛ يكي از مهمترين اين مدلها، رژيم ايران را "بازيگري عقلاني " در نظر ميگيرد كه مانند هر كشور غربي مخاطرات و پاداشهاي هر كاري را محاسبه ميكند. در اين مدل، بالاترين هدف [رژيم ايران] بقاء نظام است؛ و اين تصوري است كه الزاما در مورد ايران كه به وسيلهي روحانيون اداره ميشود، درست نيست. روحانيون، حتي روحانيون مسيحي زمانهاي قبلتر، نشان دادهاند كه حق انحصاري خود در زمينهي امور معنوي و اخروي را جدي ميگيرند.
*ايران در جنگ با آمريكا به دنبال افزايش دامنه جنگ خواهد بود
با اين تفاصيل، در مجموع ميتوان گفت كه رژيم ايران خود را در راه عقايدش فدا نميكند، اما منفعل هم نخواهد بود. به احتمال زياد، ايران در پي طولاني كردن و گسترش دادن جنگ، فرسوده كردن نيروهاي آمريكا و تحليل بردن روحيهي آنها و ضعيف كردن عزم اعضاي ائتلاف خواهد بود. ايران ابزارها، روشها و متحدان خود براي پاسخدهي با اين روش را دارد، و نشان داده است كه از آنها استفاده هم ميكند.
* توانايي ايران براي نبرد موضعي در تنگه هرمز، و امتداد مرزهايش بالاست
مهمترين جنگافزارهاي معمولي(غير هستهاي) ايران شامل موشكهاي كوتاه و ميان برد ، هواپيماهاي جنگي، قايقهاي كوچك و جنگندههاي دريايي موشكي، مقدورات مينگذار دريايي ، ارتش ثابت و نيروهاي ويژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و پدافند هوايي و موشكهاي پدافند ساحلي است. اين مقدورات غيرهستهاي، به ايران توانايي قابل ملاحظهاي براي نبرد موضعي در تنگهي هرمز، خليج فارس و در امتداد مرزهايش ميدهد. ايران از منظري نظامي و سياسي، به كشورهاي خليج فارس "متكي " است. جمعيتهاي شيعه در بحرين و عربستان سعودي ميتوانند منبع و محيط مناسبي براي عمليات تروريستي و چريكي باشند.
ادامه دارد...
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=9004130693
سرانجام جنگ ايران و آمريكا به روايت تحليلگر آمريكايي-3 و پاياني
ايران بعد از جنگ با آمريكا هم مهمترين بازيگر منطقه خواهد بود
خبرگزاري فارس: از لحاظ پيامدهاي درازمدت، تقريبا به يقين ميتوان گفت ايران بعد از جنگ با آمريكا همچنان در منطقه خود بازيگر اصلي باقي خواهد ماند. سازگاري ايران با جنگ و پيامدهاي آن، در شكلدهي واقعيتهاي مربوط به منطقه نقشي اساسي به عهده خواهد داشت.
به گزارش خبرنگار ديپلماسي عمومي و جنگ نرم خبرگزاري فارس، پايگاه خبري تحليلي "امريكن اينترست " در گزارشي به قلم "جفري وايت " به شرح مفصل ويژگيهاي جنگ آمريكا با ايران پرداخته و به تفصيل بنبستهايي را كه آمريكا با آن مواجه است، توضيح داده است.
قسمت سوم اين مقاله به شرح زير است:
*ايران ميتواند از متحدانش براي برپايي جنگ در سطح جهان استفاده كند
در حالي كه ارتش ايران به خطرناكترين شكل به مرزهاي اين كشور نزديك است، ما هيچ جا از آن "در امان " نيستيم. سيستمهاي موشكي (عمدتاً گونههاي شهاب 3 و انواع سجيل) به ايران اجاز ميدهند مواضعي در سرتا سر خاورميانه اعم از مراكز جمعيتي، تاسيسات نظامي، زيرساختها و پايگاههاي نيروهاي آمريكايي در منطقه را مورد هدف قرار دهند. سكوهاي پرتاب و موشكاندازهاي ايران محدود هستند اما اين كشور ابزارهاي ديگري براي جنگافروزي در سطح جهان دارد كه از آن جمله ميتوان به متحدانش اشاره كرد. به عنوان مثال، ايران احتمالا تلاش خواهد كرد حزب الله را جهت حمله به اسرائيل تحريك كند. مشابها حزب الله نيز انتظار دارد كه ايران به اين گروهك كمك كند و در هر درگيري با اسرائيل در كنار آن باشد. هر كدام از اين دو حالت نيز ميتواند در نهايت سوريه را وارد مخمصه كند.
*قدرت نظامي حزب الله ميتواند تهديدي عليه آمريكا باشد
حزب الله در حال حاضر ميتواند مواضعي در سرتاسر اسرائيل را مورد هجوم قرار دهد. موشكها و راكتهاي حزب الله آنقدر دقيق هستند كه تاسيسات نظامي و ساير تجهيزات مهم را بمباران كند؛ ضمن اينكه حزب الله ميتواند روزانه 500 تا 600 موشك و راكت پرتاب كند. حزب الله همچنين توانايي اينكه خارج از صحنهي اصلي تئاتر، عليه غيرنظاميان، مواضع نظامي و زيرساختها عمليات تروريستي يا ويژهاي را هدايت كند، دارد. شيخ نصرالله با لحني موجهنما تهديد كرده است كه در صورت درگيري با اسرائيل ناوگان مديترانه شرقي را مورد حمله قرار ميدهد. اگر قرار باشد حزب الله به سيستم موشك كروز مافوق صوت سوريه به نام ياخونت P800دست پيدا كند ـ كه به طور مشخص احتمال آن ميرود ـ ميتواند مواضعي كه تا 300 كيلومتر از ساحل لبنان فاصله دارند را مورد هدف قرار دهد.
*سيستمهاي موشكي سوريه توانايي تهديد كشتيهاي مديترانه شرقي را دارند
نيروهاي نظامي سوريه براي جنگ با اسرائيل آرايش يافته و آماده ميشوند، بنابراين توانايي سوريه براي كمك مستقيم به ايران در نبرد با آمريكا محدود خواهد بود. سيستمهاي موشكي سوريه ميتوانند پايگاههاي نظامي، تاسيسات لجستيك و پايگاههاي هوايي را در اسرائيل مورد هدف قرار دهند. سيستم موشك كروز دفاع ساحلي سوريه، ياخونت، به اين كشور توانايي زيادي براي تهديد كشتيهاي دريايي و بازرگاني در مديترانه شرقي را ميدهد.
*حماس نيز ميتواند تهديدي عليه آمريكا به حساب آيد
حماس نيز در اين موقعيت تهديد آميز نقشي به عهده دارد، اگرچه توانمنديهاي هجومي و دفاعي آن در مقايسه با حزب الله محدودتر است. توانمنديهاي هجومي حماس به خمپارهها و راكتهايي متكي است كه بُرد آنها به تدريج افزايش مييابد و به ازاء هر درجه افزايش، بخش بيشتري از جنوب و مركز اسرائيل را در ميدان تهديد قرار ميدهد. حماس در حال حاضر تا مركز تل آويو و آنسوي برشبا در جنوب اسرائيل را در تيررس خود دارد.
*ايران براي تقويت روحيه طرفداران خود از راهكار نمايش تصاوير پيروزي بهره خواهد گرفت
ايران احتمالا با بهره گرفتن از "تصاوير پيروزي " ـ مانند غرق كردن يگان نيروي دريايي آمريكا يا نمايش دادن تلفات و اسيران آمريكايي ـ اين جنگ نيابي را تكميل خواهد كرد تا ضمن كمرنگ كردن حمايتها از عمليات جنگي آمريكا، روحيهي حاميان خود را تقويت كند.
*تجهيزات نظامي آمريكا به ايران برتري دارد اما اين جنگ براي آمريكا هزينهبر خواهد بود
البته تجهيزات نظامي غير هستهاي آمريكا، به خصوص اگر در تركيب با تجهيزات متحدانش در نظر گرفته شود، به مراتب به تجهيزات ايران برتري دارد. در بسياري از سالهاي گذشته، ميزان بودجهي تجهيزات دفاعي كمكي آمريكا به تنهايي از كل بودجهي دفاعي ايران بيشتر بوده است. اما جنگ با ايران، جنگي منصفانه يا پاك نخواهد بود. برد در اين جنگ، هراندازه هم كه قابل توجه باشد، احتمالاً هزينهبر از آب درخواهد آمد.
افزايش دامنهي جنگ
*ايران تلاش خواهد نمود به سه صورت افقي، عمودي و ميداني، دامنه جنگ را افزايش دهد
اگر نفع ايران در اين است كه بعد از شروع درگيري، دامنهي آن را افزايش داده و وسيع كند، انتظار داريم رهبران ايران، احتمالا چگونه از عهدهي انجام اين مهم برآيند؟ حداقل سه نوع افزايش دامنهي جنگ پيش روي تهران قرار دارد: افزايش افقي ، عمودي و ميداني (عرصهاي) .
*افزايش افقي دامنه جنگ به معني بسط منطقه جغرافيايي درگيري است
افزايش افقي دامنهي جنگ به معني بسط دامنهي دشمني از منطقهي بلافاصلهي درگيري به ساير مناطق جغرافيايي و بازيگران (عملگران) سياسي است. روشها و ابزارهايي كه ايران در اختيار دارد، چنانكه در بالا توضيح داده شد، به وي اين توانايي را ميدهد كه دامنهي جنگ را از درون منطقهي خاور ميانه و آنطرفتر به صورت افقي افزايش دهد تا اروپا و ايالات متحده را در بر بگيرد.
*افزايش عمودي به معني استفاده از تسليحات جديد يا هدف گرفتن مواضع جديد است
افزايش عمودي استفاده از سيستمهاي تسليحاتي جديد يا با قدرت فزاينده، حمله به انواع مواضع جديد يا وارد كردن انواع نيروهاي اضافي در جنگ را شامل ميشود. ايران ميتواند به سرعت رويدادي كه در اصل با مبارزهي بين تجهيزات جنگي ضد ناو و ضد هوايي آمريكا و متحدانش، با تجهيزات پدافند هوايي ايران آغاز ميشود را به سمت استفاده از سيستمهاي موشك هجومي و تسليحات ضد ناو سطح به سطح و زير سطحي، به عنوان تلافي، گسترش دهد. بعيد است ايران دامنهي جنگ را بدون اينكه تهديدي قريب الوقوع متوجه رژيم باشد تا حدي افزايش دهد كه از سلاحهاي كشتار جمعي استفاده كند، اما چنين تهديدي به موازات افزايش دامنهي مبارزات، همچنان معلق خواهد ماند. افزايش ميداني به گسترش درگيري از عرصهي صرفاً نظامي به عرصههاي ديپلماتيك، اقتصادي و اجتماعي اشاره ميكند، كه ايران كم و بيش از آن سود ميبرد.
*افزايش دامنه جنگ ميتواند به طور غير عمد نيز رخ دهد
به طور خلاصه، حمله به ايران ميتواند موجب ايجاد تغييراتي شود كه به موجب آن يكي از طرفين يا هر دوي براي افزايش دادن دامنهي درگيري در منگنه قرار بگيرند؛ حتي اگر هيچكدام از دو طرف نفعي از اين كار نبرند يا قصد اوليهشان اين نبوده باشد. به عنوان مثال، تلفات غير نظاميان ايران ممكن است اين كشور را تحريك كند تا دامنهي پاسخهايش را افزايش دهد. اين احتمال هنگاميكه ميزان حملهي آمريكا افزايش يابد، شدت ميگيرد. عمليات جستجو و امدادرساني به خدمهي هواپيماهاي منهدم شدهي آمريكايي ميتواند به نوبهي خود به نوعي عمليات نظامي مهم تبديل شود. نياز به حملهي مجدد به مواضعي كه هدفگيري نشدهاند يا به اندازهي كافي تخريب نشدهاند نيز ميتواند درگيري را طولانيتر كرده و نياز به استفاده از نيروهاي بيشتر را ايجاب كند. با افزايش درگيري، فشارهاي سياسي داخلي و خارجي ميتواند هر دو طرف را براي افزايش دامنهي جنگ تحت فشار قرار دهد.
*عواملي نيز ممكن است سد راه افزايش دامنه جنگ شوند
از سوي ديگر، ممكن است در مقابل عوامل ياد شده فشارهاي موازي ديگري نيز در كار باشند. انجام يك عمليات موفقيت آميز ممكن است ايران را به جستجوي نوعي برونرفت سريع، حداقل از جنبهي نظامي جنگ، وادار كند. [از ديگر سو،] فشارهاي سياسي بينالمللي ناشي از نابساماني اقتصادي بازار نفت و ترس از افزايش دامنهي نظامي جنگ، ميتواند آمريكا را تحت فشار قرار دهد. اما اينها نبايد باعث ¬شوند ما احتمال افزايش دامنهي جنگ را منتفي بدانيم؛ وقوف به اين مسئله، چنين ايجاب ميكند كه ما پيش از اينكه بر طبل جنگ بكوبيم، اهدافمان را روشن كرده و دركي جامع از خطراتي كه با آنها مواجه خواهيم بود، به دست آوريم.
جنگ چگونه به پايان ميرسد؟
*علاوه بر افزايش دامنه جنگ، احتمال طولاني شدن جنگ هم وجود دارد
درست همانطور كه نميتوانيم احتمال افزايش دامنهي جنگ را منتفي بدانيم، به درازا كشيدن جنگ، كه پديدهي مضري است، نيز دور از ذهن به نظر نميرسد. هر جنگي خواه ناخواه به پايان ميرسد، اما اينكه اين امر چگونه محقق ميشود، موضوع سادهاي نيست. حتي اگر اين جنگ بازندهاي قطعي داشته باشد، ايران ميتواند پايان بازي را پيچيده كند. موضوع به اين سادگي نيست كه ما اعلام كنيم " ماموريت به اتمام رسيد " و سربازانمان را به خانه برگردانيم. چنانكه سرتيپ بازنشسته Huba Wass de Czegeمينويسد:
با آنكه سان تزو قرنها پيش به دولتمردان و افسران نظامي هشدار داد كه جنگهاي درازمدت به نفع هيچكس نيستند، چنين جنگهايي، به دلايلي كه كاملا ريشه در [ذات] انسان دارند، كماكان رخ ميدهند. دولتمردان و افسراني كه جنگافروزي ميكنند خود را سر سپردهي اهدافي ارزشمند از جنگ ميدانند و آنها را با جزئيات مفصل ـ و البته خيلي زود ـ ابراز ميكنند تا حمايت جامعهي سياسي را جلب كنند. آنها سپس بر اساس آنچه تصور ميكنند در مورد مقدورات و موقعيتشان ميدانند، به برداشتي از راهبرد مورد نظرشان ميرسند. سپس شروع به طي مراحلي عيني در مسيري ميكنند كه فكر ميكنند آنها را به آن هدف ميرساند. خيلي طول ميكشد تا اين افراد بدانند آنچه در ابتدا تصور ميكردند ميدانستهاند، در واقع اشتباه بوده و يا اينكه ديگر مناسب نيست... هنگامي كه پاي متحدان، بازيگران تاثيرگذار مختلف در بين جامعهي سياسي مورد نظر و مخالفان متعدد به ميان كشانده ميشود، اوضاع پيچيدگي بيشتري به خود ميگيرد. به اين دليل است كه وارد شدن در جنگ آسانتر است تا خروج از آن.
*اهداف جنگ ميتوانند زمان اتمام آن را تعيين كنند
دانستن اينكه چه زماني بايد جنگ را به اتمام رساند، به اهداف جنگ و اندازهگيري ميزان موفقيت [در آن] بستگي دارد. اهداف جنگ بايد به قدري صريح و قاطع باشند كه بتوان موفقيت را با روشي واضح و روشن اندازه گرفت. هنگامي كه اهداف جنگ اهدافي عيني مانند تخريب مواضع مادي باشد، انجام اين كار سادهتر است. هرچه اين اهداف بيشتر جنبهي سياسي و روانشناختي به خود بگيرند ـ مانند تضعيف يك رژيم يا سرنگوني آن، حمايت از گروههاي مخالف يا ممانعت از عمليات نظامي بيشتر ـ اندازهگيري موفقيت نيز دشوارتر ميشود. در چنين حالتي، ممكن است اهداف جنگ نيز به موازات افزايش دامنهي جنگ يا وسعت يافتن آن، گستردهتر شوند. در موقعيتي كه ايران به شدت حملات آمريكا را تلافي كرده و موفق شده است خساراتي به آمريكا يامتحدانش تحميل كند (به خصوص اگر اين خسارات بيشتر متوجه غير نظاميان شده باشد)، دور از انتظار نيست كه درخواستهايي مبني بر تحميل خسارات بيشتر به رژيم ايران، تنبيه اين رژيم و نيروهاي آن و به پايان رساندن جنگ با نتيجهاي "قاطعانه " بشنويم.
*جنگ ايران و آمريكا پيامدهاي كوتاه و بلند مدت زيادي خواهد داشت
در صورتي كه ايران تصميم بگيرد از شكلي از جنگ نامتقارن براي ادامهي مبارزه استفاده كند، خروج از جنگ بدون تحميل شكست كامل به آن ـ پيامدي كه به سختي ميتوان آن را امكانپذير دانست ـ ميتواند با چالشهايي همراه باشد. ممكن است در اينجا لازم باشد ما ايران را وادار به دست كشيدن از جنگ كنيم، و اين خود ميتواند مستلزم اعمال فشاري بسيار بيش از آنچه در ابتدا در داخل آمريكا يا در مذاكره با شريكان ائتلافي توافق كردهايم، باشد. حتي در آن صورت نيز رژيم ايران، اگراصلا بتواند به بقا خود ادامه دهد، احتمالا اعلام ميكند كه جنگ را برده است و بسياري از طرفدارانش نيز اين مسئله را باور ميكنند. بنابراين اينكه جنگ با ايران چه وقت و چگونه واقعا به پايان ميرسد، موضوعي نيست كه به آساني بتوان در مورد آن به جواب رسيد. هر نوع حمله به ايران كه از ميزان قابل قبولي براي آسيبرساني جدي به برنامهي هستهاي اين كشور برخوردار باشد، پيامدهايي كوتاه مدت و بلند مدت خواهد داشت كه به مرور زمان آشكار خواهد شد. بعد از فرود آمدن آخرين بمب، واقعيت جديدي در منطقه و فراسوي آن پا به عرصهي وجود خواهد گذاشت.
*آسيبهاي جنگ، وضعيت غيرپايدار نظامي، بحران سياسي منطقه و نابساماني اجتماعي از جمله پيامدهاي كوتاه مدت جنگ خواهد بود
در كوتاه مدت، پيامدهايي در عرصههاي نظامي، ديپلماتيك، اقتصادي و اجتماعي به وقوع خواهد پيوست. شدت و مكان اين پيامدها به نتيجهي حمله و جنگ بستگي خواهد داشت، اما در همهي اين عرصهها شاهد "آسيبهاي جنگ " خواهيم بود. احتمالا وضعيت نظامي وخيم و ناپايدارجزء پيامدهاي كوتاه مدتي خواهد بود (مگر اينكه جنگ پايان پاكي داشته باشد) كه تعهد نيروها براي نظارت بر تهديدهاي نوظهور و واكنش به آنها را ايجاب ميكند؛ از جمله پيامدهاي كوتاه مدت ديگر، بحران سياسي بالقوه در منطقه است كه بيثباتي و ابهام دربارهي آينده نيروي محركهي آن خواهد بود، مانند باقيماندهي مقدورات ايران براي دست زدن به اقدام تلافيجويانه، به صورت مستقيم يا غير مستقيم. بازار نفت براي مدتي بعد از حمله همچنان در شوك باقي خواهد ماند. مينهاي دريايي، آسيبهاي وارد شده به تاسيسات و حملههاي غيرمنتظره به تاسيسات يا كشتيهاي نفتكش وضعيت مذكور را تشديد خواهند نمود. با توجه به اينكه گروههاي جمعيتي مختلف به حمله و درگيريهاي متعاقب آن واكنش نشان ميدهند، نابساماني اجتماعي محتمل خواهد بود. به طور خلاصه، خط مميز مشخصي وجود ندارد كه پايان جنگ در قلمروهاي اقتصادي، ديپلماتيك و اجتماعي را مشخص كند.
*پيامدهاي دراز مدت جنگ با ايران اين است كه حتي پس از جنگ نيز مهمترين بازيگر سياسي منطقه خواهد بود
و اما از لحاظ پيامدهاي درازمدت، تقريبا به يقين ميتوان گفت ايران همچنان در منطقهي خود بازيگر اصلي باقي خواهد ماند. سازگاري ايران با جنگ و پيامدهاي آن، در شكلدهي واقعيتهاي مربوط به منطقه نقشي اساسي به عهده خواهد داشت. ايران زخم خورده و تحقير شدهاي كه همچنان بر مواضع خود اصرار ميورزد، همان نظام سياسي قبلي را دارد و تغييري در رويكردش به منطقه و جهان ايجاد نكرده است، خطري بلند مدت و رو به رشد خواهد بود مثل عراق بعد از اولين جنگ خليج (يا آلمان بعد از جنگ جهاني اول). اين خطر پا را از عرصهي نظامي فراتر گذارده و خطراتش را به عرصههاي ديگر گسترش خواهد داد.
*آمريكا بايد خود را براي نبردي طولاني مدت، نه تنها در ميدان نظامي، بلكه در ساير ميدانها نيز آماده كند
اولين نتيجهاي كه بايد از اين بحث بگيريم اين است كه اگر دولت آمريكا در نهايت تصميم بگيرد كه لازم است به ايران حمله كند، بايد خود را براي نبردي طولاني مدت و دشوار آماده كند. در صورتي كه رژيم ايران " عاقلانه " عمل كند، حملهي آمريكا ممكن است با پيچيدگيهاي اندكي به پايان برسد. با اين وجود، ممكن است معنايي كه از اين حالت برميآيد، آن چيزي نباشد كه باب ميل ماست: يك پايان "عاقلانه " براي ايرانيها اين خواهد بود كه ضايعات خود را قبول كنند، چون رژيمشان پابرجا مانده اعلام كنند كه در جنگ پيروز ميدان بودهاند، زخمهايشان را وصله كنند و مخفيانه فعاليتهاي هستهايشان را از سر بگيرند. اما اين جنگ ممكن است پايان پاكي نداشته باشد و دولت آمريكا خودش را در بحبوحهي نبردي درهم آشفته و طولاني مدت ببيند. اين امر نياز به اتخاذ رويكردي همه جانبه هم براي انجام ارزيابي نهايي و هم براي آمادگي كامل و وسيع در جبههي نظامي و همچنين "جبههي خانگي " و اقتصادي را ايجاب ميكند، چرا كه ايران ممكن است تصميم بگيرد علاوه بر نبرد در درون مرزهاي خود و در منطقه، در آن جبههها نيز به مبارزه بپردازد.
*آمادگي آمريكا براي درگير شدن در چنين نبردي با ايران مستلزم نرمشپذير بودن اين كشور نيز هست
آمريكا تا چه اندازه براي اين نوع از نبرد آمادگي دارد؟ اين سوال حداقل تا اندازهاي سوال از انعطافپذيري ملي يا جامعهي ماست. اگر همانطور كه سخنگوهاي دولت بوش و اوباما، هر دو، اصرار كردهاند، همهي گزينهها روي ميز باشند، آيا مقدمات به كار بردن همهي اين گزينهها در حال فراهم شدن هستند؟ اگر چنين نباشد، ايران ممكن است به اين نتيجه برسد كه بعضي از گزينههاي روي ميز از درجهي اعتبار ساقط هستند.
*ترس از جنگ با ايران نبايد باعث شود گزينه نظامي را به كلي كنار بگذاريم
دومين نتيجهاي كه بايد از اين بحث بگيريم اين است كه ما با حمله به ايران يك مجموعه از خطرات و مجموعهاي ديگر از آنها را در دو كفهي ترازو قرار ميدهيم. هر تصميمي كه ما بگيريم، حتي اگر تصميمان بيتصميمي باشد، پيامدهايي از لحاظ سياسي و نظامي ـ راهبردي به همراه خواهد داشت.آگاهي از پيامدهاي جنگ دقيقا همانقدر دشوار است كه بخواهيم از پيامدهاي تصميم به "يادگيري زندگي " با ايران مسلح به سلاح هستهاي آگاهي داشته باشيم. اين فرايندها، هر دو، آبستن حوادث زياد و از لحاظ منطقي مستعد ايجاد هر نتيجهاي هستند. بنابراين، ترس از پيامدهاي منفي بالقوهي جنگ نبايد الزاما باعث شود اين گزينه را كنار بگذاريم. وينستون چرچيل، با تامل در مورد سياست انگليس در جنگ جهاني دوم مينويسد:
*چرچيل معتقد است در صورتي كه شرايط مهيا باشند، نبايد در اعمال زور ترديد به خود راه داد
در صورتيكه شرايط به گونهاي باشند كه اعمال زور را ايجاب كنند، ميتوان از اين گزينه استفاده كرد. در چنين حالتي، بايد اين گزينه را در مطلوبترين وضعيت به كار برد. هيچ فايدهاي ندارد جنگ را به مدت يك سال به تعويق بيندازيم و بعد از اين مدت درگير جنگي بدتر شويم يا جنگي كه بردن در آن دشوارتر است.
*آمريكا در جنگ با ايران بايد عوامل زيادي را در نظر بگيرد
به هر حال، اگر آمريكا تصميم بگيرد به ايران حمله كند، هرگز نبايد چيزي را گز نكرده پاره كند و بايد خودش را براي ناملايمات جنگ آماده كند. مهمتر از همه اينكه، رهبران آمريكا نبايد گسترهي جنگ را كم برآورد كنند يا تعبير نادرستي از ماهيت گستردهي جنگ داشته باشند؛ بنابراين آنها بايد از قبل دولت آمريكا را به گونهاي سازمان دهند كه جنگ را به طور منطقي پيگيري كنند. با توجه به عملكرد ما در خصوص رويكردهايي كه كل دولت را درگير ميكنند و مسائلي كه از لحاظ هماهنگ بودن سياستها در افغانستان و عراق داشتهايم، اين پيششرطي است كه ما حتما بايد آن را جدي بگيريم.
انتهاي پيام/ي
اخبارمرتبط :
○ ائتلاف ايران،حزبالله،حماس و سوريه آمريكا را با «مشكلات خاص» روبرو ميكند
90/05/10 - 00:07
○ تبعات جنگ با ايران تنها به آمريكا محدود نخواهد شد
90/05/08 - 00:12