bamdadpress@telia.com
گرايشات مختلف جنبش زنان كه خواهان رفع ستم از زنان هستند، استراتژىهاى متفاوتى را درباره ريشههاى تاريخى و طبقاتى ستم بر زنان و چگونگى رفع آن دنبال مىكنند. ماركس و انگلس و لنين، كولنتاى، كلارازتكين و...، توجه درخور و ارزشمندى در تشريح چگونگى ستم بر زنان و همچنين چگونگى رفع ستم از آنان داشتهاند و سنتهايى را در اين مورد بنيان گذاشتهاند كه همين امروز نيز جنبش كارگرى كمونيستى در راس مبارزه عليه هرگونه ستم و استثمار سرمايهدارى، به ويژه رفع ستم از زنان قرار دارد.
هشت مارس، روز جهانى زن، براى كارگران و كمونيستها، روز اعتراض بينالمللى به بىحقوقى زنان و تجديد عهد و پيمان طبقاتى براى پايان دادن به ستم جنسى و برقرارى جامعهاى كه معيار آزادى زنان در آن معيار آزادى جامعه باشد محدود نمىشود، بلكه هر روز بايد 8 مارس تلقى شود، به اين معنى كه مبارزه بر عليه هرگونه اشكال ستم و بهرهكشى سيستم سرمايهدارى، به ويژه در عرصه مبارزه براى تساوى زن در كليه عرصههاى اقتصادى، سياسى، اجتماعى و فرهنگى به مبارزه پيگير روزمره نياز دارد.
تاريخ جنبش مبارزه براى رهايى زن نيز با انواع و اقسام تحريفهاى تاريخى مواجه است. براى مثال گرايشات فمينيسم ليبرالى و راست جنبش زنان، ادعا دارند كه جنبش كارگرى كمونيستى به مسايل زنان آنطور كه بايد و شايد اهميت نداده است. فمينيستهاى ليبرال جنبش زنان را «فرا طبقاتى» قلمداد مىكنند و از اين زاويه نيز جنبش زنان را به انحراف مىكشانند. جنبش زنان يك جنبش فراطبقاتى نيست، يعنى همه زنان درد مشتركى ندارند. مثلا آيا زن كارگر با زن سرمايهدار درد و رنج مشترك و همچنين مبارزه مشتركى دنبال مىكنند؟ قطعا جواب منفى است. هر كدام از آنها به اهداف و سياستهاى طبقه خود تعلق دارند.
زنان كارگر و زحمتكش، بخشى از طبقه كارگر مدرن امروزى هستند كه نصف جامعه بشرى را تشكيل مىدهند. بعلاوه اين كه ميليونها زن در بخش كار خانگى با ساعات طولانى و كسالتآور بدون مزدى كار مىكنند. با اين وجود زنان هم در محيط خانواده، هم در جامعه و هم در محيط كار شديدا استثمار مىشوند. يكى از ستمهاى برجسته عليه زنان، تحميل ساعات كار بيشتر با دستمزد كمتر بر آنان است. حتى در كشورهاى پيشرفته صنعتى، در يك شغل برابر زن و مرد همكار دستمزد يكسان دريافت نمىكنند و دستمزد زن كمتر است.
زنان در صنعت سكس(پورنو)، به عنوان برده مورد بهرهكشى قرار مىگيرند. بنابراين در نزد بورژوازى زن، يا به عنوان زن خانهدار سر به زير و راضى و يا به عنوان سكس و يا به عنوان كارگر با ساعات كار بيشتر و دستمزد كمتر است. تصويرى كه بورژوازى از زن مىدهد تصوير بسيار غيرانسانى است، به ويژه اين تصوير در كشورهايى مانند ايران كه قوانين ملى و مذهبى و مردسالارى حاكم است زندگى زنان جانكاه و جهنمى است.
تحليل فمينيسم ليبرالى تا به امروز، انبوه درد و رنج زنان را در روابط خانوادگى پدرسالارانه كه در آن مردان بر زنان تسلط دارند، متمركز كرده است. اينان ادعا دارند كه اين رابطه پدرسالارانه است كه تبعيض بر زنان را در محيط كار تحكيم مىبخشد. بنابراين فمينيسم ليبرالى غالب امروزى، ستم بر زنان را جنسيتى مىكند و دست به روابط و مناسبات سرمايهدارى ستم بر زنان نمىبرد.
كمونيستها برعكس فمينيستها، پيدايش جوامع طبقاتى و تداوم موجوديت آنها را به عنوان دليل اصلى ستم بر زنان، توضيح مىدهند.
براى سيستم سرمايهدارى كسب سود بالاتر از هر چيزى حتى حرمت و موجوديت انسان است. اين سيستم براى اين كه زنان، نيروى كار ارزانى هستند، لذت مىبرد. به عبارت ديگر اگر نابرابرى و شكاف بين زن و مرد باقى بماند، سرمايهداران سود بيشترى مىبرند. اين كه عموما كار خانگى بر عهده زنان باشد، «ارزشهاى خانوادگى» را تبليغ و ترويج مىكنند.
نيروى محركه سرمايهدارى انباشت سرمايه حاصل از استثمار كارگران است. خانواده تنها يك كاركرد بيرونى براى سرمايهدارى دارد كه به او كمك كند تا به اين هدفش برسد. در دوره قبل از صنعتى شدن، خانواده دهقانى يكى از اركان اصلى حفظ مناسبات اقتصادى - اجتماعى بود. خانوادههاى دهقانى از آن چه كه خود از طريق اقتصادى كسب مىكردند، زندگى مىنمودند. در اين شكل از خانواده دهقانى، پدر داراى يك قدرت والا و بلامنازع شد. تقسيم كار جنسى در خانواده بورژوايى نيز ناعادلانهتر و فشار بر زن فوقالعاده گرديد. مرد نانآور خانواده و ربيس آن است. بنابراين زن و فرزند مىبايستى قدرت مطلق مرد خانه را بپذيرند. در چنين موقعيتى نقش زن محدود به چهارديوارى خانه شد. او بايد كار خانه را سازماندهى كند، به بچه برسد، پخت و پز كند، لباس بشويد و نيازهاى جنسى مرد را بر طرف سازد. اين شكل از خانواده به دليل اين كه سرمايهدارى را براى رسيدن به اهدافش تقويت مىكند، مورد استقبال قرار گرفت. هر چند كه خانواده امروزى تغيير يافته و اكثريت زنان وارد بازار كار شدهاند، اما كار سنگين خانه همچنان بر دوش زنان قرار دارد. نهايت امر به يك معنى مرد در خانواده كارفرماى خانواده است.
امروزه حتى دستاوردهاى دورههاى گذشته زنان، شديدا مورد تعرض سرمايهدارى جهانى قرار گرفته است. در چنين موقعيتى آن بخش از جنبش زنان كه در دهه هفتاد تحت عنوان فمينيسم ليبرال مطرح شد، اكنون به دليل اين كه از برآورده كردن نيازهاى مبارزه جدى و پيگير زنان ناتوان است، در معرض سراشيبى و انزوا قرار گرفته است. سياست مبارزه انفرادى زن عليه مرد، شايد براى زنانى كه امكان اشتغال پستهاى بالا را دارند، موثر واقع شود، اما براى اكثريت زنان كارگر كه با تشديد بحران سرمايهدارى جهانى تحت فشار قرار مىگيرند، راه حلى ارائه نمىدهد. در مقابل سيستم سرمايهدارى ستمگر و استثمارگر زن و مرد كارگر دوشبهدوش مىايستند و مبارزه طبقاتى خود را عليه سرمايهدارى سازمان مىدهند. در اين مورد جنبش كارگرى كمونيستى تجارب فراوان ارزندهاى دارد.
ماركسيستها بر اين عقيدهاند كه ستم بر زنان در همه ادوار تاريخى وجود نداشت. فردريش انگلس، در اثر معروفش «منشاء خانواده، مالكيت خصوصى و دولت»، نشان داده است كه ستم بر زنان از زمانى شروع شد كه جامعه به طبقات تقسيم شد. مطالعات بعد از انگلس نيز نظر او را تاييد مىكند كه ستم بر زنان در دوره بىطبقه شكار و جمعآورى خوراك وجود نداشت.
در جوامع زميندار اوليه هنوز هيچ فشار سيستماتيكى بر زنان نبود. اگر هم تا حدودى بعضى از مردان نسبت به ساير مردان و زنان اختيارات تصميمگيرى داشتند، زنان و مردان فعاليتهاى روزانهشان آزادى تصميمگيرى داشتند. بسيارى از اين جوامع هنوز سيستم خويشاوندى مادر تبار قديمى را داشتند كه با آن خويشاوندى به كمك خطوط خويشاوندى از طرف مادر تعيين مىشد. در حالى كه فمينيستها بر اين باورند كه طبيعت مردان دليل اصلى سلطه اجتماعى آنان است. از اين رو فمينيستهاى ليبرال مبارزه خود را عليه پدرسالارى متمركز مىكنند، اما كمونيستها مبارزه طبقاتى و رفع ستم بر زنان را در همبستگى طبقاتى زن و مرد و مبارزه مشترك بر عليه سرمايهدارى مىدانند.
فمينيستهاى ليبرال مردان را به عنوان استثماركنندگان زنان معرفى مىكنند، در حالى كه زن و مرد كارگر هر دو توسط سيستم سرمايهدارى استثمار مىشوند. از اينرو اين نوع نگرش فمينيستى مبارزه طبقاتى را تضعيف و بين زن و مرد تفرقه مىاندازد كه نهايتا به نفع سرمايهدارى است. اساسا تئوريسنهاى پدرسالارى و فمينيستهاى ليبرال، به تحولات اقتصادى و رابط كار و سرمايه چشم مىبندند و فعاليت خود را روى مبارزه جنسيتى متمركز مىكنند. سمتگيرى اساسى فمينيستهاى ليبرال، روى روابط جنسى در محدوده بازتوليد و نقش زن در خانواده است. سرمايهدارى به طور داوطلبانه حاضر نيست آن وسايل مادى لازم براى رهايى خانوادههاى كارگرى از يوغ كار بازتوليد خصوصى را فراهم سازد. از اينجاست كه كمونيستها استدلال مىكنند كه بدون غلبه بر سرمايهدارى، تساوى حقوق كامل براى زن امكانپذير نخواهد بود. از آنجايى كه مبارزه طبقاتى براى فمينيستها با گرايشات ليبرالى معنايى ندارد، در پيگيرى مبارزه براى تساوى كامل حقوق زنان حرف زيادى براى گفتن ندارند. اين استراتژى فمينيستهاى ليبرال سبب شده است كه در جنبش زنان تجزيهطلبى، رفرميسم، فرديتگرايى بر عليه پدرسالارى رشد كند.
تكامل نيروهاى مولده در سيستم سرمايهدارى، خانوادههاى كارگرى را ناپايدار مىسازد، اما پايان يافتن ستم بر زنان بدون غلبه بر بازتوليد خصوصى امكانپذير نمىشود. در اين راه جنبش كارگرى كمونيستى در تئورى و عمل راه رهايى زنان روشن كرده است، بنابراين مبارزه براى تساوى حقوق زن، به طور جدايىناپذيرى با مبارزه عليه سيستم سرمايهدارى گره خورده است. راههاى ديگر فمينيسم ليبرالى، براى پيشروى مبارزه زنان بر عليه ريشههاى اجتماعى ستم جنسى موثر نيست.
زنان و مردان كارگر قدرت و توانايى برابرى دارند كه اگر به صورت متحد و متشكل در جامعه ظاهر شوند، از ظرفيت و توانايىهاى بالاترى برخوردار مىشوند كه به عنوان اكثريت تحت ستم، سيستم سرمايهدارى را ساقط كنند، كنترل بر وسايل توليد را به دست گيرند و از اين طريق به سلطه طبقاتى براى هميشه خاتمه دهند. در چنين شرايطى، اين امكان فراهم خواهد شد كه ستم و نابرابرى جنسيتى از بين برود.
طبقه كارگر و جنبش زنان بايد از هر فرصتى براى كم كردن فشار و تبعيض بر زنان استفاده كنند و مطالبات روزمره زنان هموراه را به سيستم سرمايهدارى تحميل كنند. طبيعى است كه فعالين جنبش كارگرى و جنبش زنان به فكر پيوند جنبش زنان با جنبش كارگرى باشند. زيرا بدون پيوند جنبش زنان و يا جنبشهاى حقطلب ديگر با جنبش كارگرى، مبارزه اجتماعى بر عليه سيستم سرمايهدارى و دفاع از حقوق زنان ضعيف خواهد بود.
مسلم است كه تنها يك انقلاب اجتماعى سوسياليستى اين امكان را فراهم مىسازد تا بخشى از منابع براى اجتماعى كردن مراقبت كودكان و كار خانگى اختصاص داده شود تا زنان از اين ستم و فشار طاقتفرسا رهايى يابند.
روز جهانى زن را به همه انسانهاى آزاده و برابرىطلب تبريك مىگوييم.
* برگرفته از جهان امروز شماره 168