ترجمهای از شعر ناظم حکمت
به تو میاندیشم
بوی مادرم به مشامم میرسد
بوی مادرم که زیبای دنیاست
سوار شدهام
بر چرخ فلک عید درونم
تو میچرخی
دامنها و گیسوانت پرواز میکنند
چهره سرخ شدهات را
گم میکنم و باز مییابم
سبب چیست
که تو را مثل زخم چاقویی به یاد میآورم؟
سبب چیست
در حالی که دوری
صدایت را میشنوم و
از جا میپرم؟
زانو میزنم و
به دستهایت خیره میشوم
دوست دارم
دستهایت را بگیرم
اما نمیتوانم
تو در آن سوی شیشه هستی.
گل من!
من تماشاگر مبهوت نمایشی هستم
که تو در تاریک روشن من
بازی میکنی.
***
از عزیزان و دوستانی که در سختترین لحظات روزهای زندگیام به علت از دست دادن عزیز جانم مادرجانم از دور و نزدیک در کنارم قرار گرفتند، صمیمانه سپاسگزارم. دست همگی را با مهر میفشارم