دهانت را میبویند
مبادا که گفته باشی دوستت میدارم.
دلت را میبویند
روزگار غریبیست، نازنین
و عشق را
کنار تیرک راهبند
تازیانه میزنند.
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
در این بنبست کج و پیچ سرما
آتش را
به سوختبار سرود و شعر
فروزان میدارند.
به اندیشیدن خطر مکن.
روزگار غریبیست، نازنین
آن که بر در میکوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است.
نور را در پستوی خانه پنهان باید کرد
آنک، قصابانند
بر گذرگاهها مستقر
با کنده و ساطوری خونالود
روزگار غریبیست، نازنین
و تبسم را بر لبها جراحی میکنند
و ترانه را بر دهان.
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
کباب قناری
بر آتش سوسن و یاس
روزگار غریبیست، نازنین
ابلیس پیروز مست
سور عزای ما را بر سفره نشسته است.
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد.
شعر«در اين بنبست»؛ از دفتر «ترانههای کوچک غربت»(31 تیر 1358)
عصر روز جمعه 18 فروردين ماه 1385، خبری در برخی از سايتها منتشر شد که از تخريب مزار احمد شاملو در گورستان امامزاده طاهر کرج خبر میداد. قبل از این در تعطيلات عید نوروز، خبر تخريب مزار فريدون فروغی خواننده معروف هم منتشر شده بود. مزار احمد شاملو، در گورستان امامزاده طاهر کرج، در کنار مزار شاعران و نويسندگان ديگری چون هوشنگ گلشيری، محمد مختاری، محمد جعفر پوينده وغزاله عليزاده قرار دارد.
بنا به گزارش خبرگزاری کار ایران «ایلنا»، 20/01/1385، به گفته «سياوش شاملو» براساس شواهد موجود در صبح روز شنبه دوازدهم فروردين متوجه شديم كه سنگ قبر پدرم را با ديلم از جايش كنده و چند متر دورتر با پتك، آن را ريز كرده و به قبر هم صدمه وارد کردهاند.
سياوش شاملو گفت: در تمام دنيا از آرامگاهها و مقابر مخافر ملی هر كشوری محافظت میشود و از آن به عنوان موزه فرهنگ و محل بازديد مردم انديشهورز نگهداری میكنند تا مردم بتوانند از طريق بازديد از آرامگاه مشاهير مختلف، به يادآوری و احترام و تجليل از آن بزرگان اقدام كنند...
روزنامه شرق نیز طی مصاحبهای با سیاوش شاملو، نوشت: براى چهارمين سال متوالى مزار احمد شاملو در امامزاده طاهر كرج توسط افراد ناشناس تخريب شد. سياوش شاملو، پيرامون جزئيات اين حادثه به شرق گفت: «نيمه شب ۱۱ فروردين حدود ساعت ۱ تا ۵/۱ بامداد مقبره احمد شاملو شاعر ملى كشورمان را با ديلم از جا كنده اند و چند متر دورتر بردهاند و با پتك خرد كردهاند. مسئول آستان امامزاده طاهر روز بعد از اين اتفاق با من تماس گرفت و ضمن عذر خواهى گفت كه سنگ قابل ترميم است و فقط دو ترك برداشته است اما كسانى كه همان روز سر مزار رفتند گفتند كه سنگى باقى نمانده و قطعات آن در جاهاى مختلف امامزاده پخش شده است.» سياوش شاملو در ادامه مىگويد كه تنها امضاى شاملو روى سنگ قبر گيرش آمده كه آن را هم با خود به خانه برده است. خانواده شاملو تاكنون چهار بار سنگ مزار اين شاعر را عوض كردهاند و با اين اتفاق جديد سيروس شاملو مىگويد كه ديگر سنگ مزار را عوض نخواهد كرد: «بگذاريد مردم ما شاعرى داشته باشند كه قبرش سنگ ندارد.» از او پيرامون پيگيرىهايى كه براى شناسايى اين افراد انجام داده است مىپرسيم و مىگويد كه در طول اين سالها هيچگاه به سراغ مراجع قانونى براى پيگيرى اين حادثه نرفته است چرا كه معتقد بوده به نتيجهاى نخواهد رسيد. در مورد اتفاق اخير هم مىخواسته بعد از تعطيلات از طريق مسئول آستان امامزاده طاهر پيگيرى كند كه به او اطلاع دادهاند اين مسئول عوض شده است. اين اتفاق در طول اين سالها هميشه در فروردين ماه رخ داده است و وقتى از سياوش شاملو مىپرسيم كه انتخاب فروردين از سوى اين افراد دليل خاصى دارد، مىگويد: «دليل خاصى نمىبينم. انگار فقط مىخواهند كه ما از بهار حظ نبريم.» روز گذشته پيگيرىهاى خبرنگار شرق براى گفتوگو با مسئولان آستان امامزاده طاهر در مورد اين اتفاق بىنتيجه ماند.
کانون نويسندگان ايران، به دنبال تخریب سنگ مزار احمد شاملو، بيانيهای را در تاریخ 18/1/1385 منتشر کرده است. در بخشی از این اطلاعیه چنین آمده است:
«... مردم شريف و آزاده ی ايران
احتمالا از عمل بدکردارانهی شب پرستان کوردل در تخريب سنگ گور احمد شاملو، شاعر بلندآوازه و عضو زنده و جاويد کانون نويسندگان ايران، مطلع شدهايد. اما يقين داريم که میدانيد اعتبار و ارزش جاودانی و بلند جايگاه شاملو، چونان همهی شاعران بزرگ ايران و جهان، از سنگ نبشتهی گورش بر نمیخيزد و با تيشهزنی شب پرههای حقير بر اين سنگ نيز به هيچ روی خدشهای نمیيابد. تاکنون نيز آزار و حبس و ضرب و شتم نويسندگان و شاعران آزاده يا چکش و چنگ و نيش زدنهای ديگر، از سوی سيه دلان جز بر حقانيت و اعتبار خرد و هنرمندی اين بزرگان نيفزوده است.
مردم شريف ايران
کانون نويسندگان ايران کار اين بیخردان هنرستيز و ضدايرانی را حتی در خور محکوم کردن هم نمیداند. رسم طوفان قله گذر و سرفراز، وزيدن بر خس و خاشاکهای پيش پا افتاده نيست. با اين وصف ما بار ديگر شما مردم فرهنگ دوست و آزاده را بيدارباش میدهيم که دشمنان خرد و ادب و هنر، دور تازهای از تهاجم فرهنگی را آغاز کردهاند. گرچه هنوز بر اين باور باطلاند که با سنگ شکنی و بیحرمتی در گورستانها میتوانند فاتحان قلههای سربلند ادبيات غنی، ظلم ستيز و آزادیخواه را از ذهن تاريخ پاک کنند. راستی را که اگر دشمنان فرهنگ، رياکاران، جباران و ظلمتپرستان توانستند با فردوسی، حافظ، لورکا و مختاری چنين کنند با شاملو نيز توانند کرد.
توصيهی کانون نويسندگان ايران به مردم ادب پرور ايران و خانواده و ياران احمد شاملو اين است که ديگر هيچ اقدامی برای بازسازی سنگ گور نکنند و بگذارند در اين جا نيز شعر انسانگرای احمد شاملو نقش خود را در افشای آلودگیها ايفا کند. ما همينگونه زيستهايم، وفادار ماندهايم و صبوری کردهايم و بر صفحات پرافتخار تاريخمان ثبت میشويم. بگذاريد يادگار وحشت و جنون و بخل که بر ما میرود برای نسلهای ارزش آفرين فردا درسآموز باشد.»
آقاى سيدعلى صالحى از دبیران كانون نویسندگان ایران نیز در این مورد در گفتوگوى كوتاهى با راديوى دويچه وله آلمان داشت که بخشی از این مصاحبه چنین است:
دویچهوله: در بیانیهای که منتشر شده توصیه کانون نویسندگان ایران به مردم ادبپرور ایرانی و خانواده و یاران شاملو این بوده است که اقدامی برای بازسازی سنگ گور شاملو نکنند. این به چه دلیل است؟
علی صالحی: وقتی ما رویای خودمان را برمیآوریم و بلندقامت میگذاریم و بعد به وقت غروب جغدها و خفاشها میآیند و دوباره ویرانش میکنند، یکبار، دوبار، سهبار و چهاربار، سرانجام به این نتیجه میرسیم که نشان شاعران بزرگ، نشان آزادیخواهان و نشان عدالتطلبان همواره یک بینشانی تاریخی بوده که روح و روان و جان و پدیدهی وجودیشان را به سوی اسطورهگی سوق میدهد. همان به که بینشانی نشان همهی آزادیخواهان باشد و چه سود که ما دوباره سنگی بگذاریم یا خانواده یا دوستان شاملو. مجددا اینکار را خواهند کرد. بگذارید این شاعر بزرگ همچنان بیسنگ باقی بماند تا سنگهای آسمانی بر سر خفاشها فرود بیاید. به اعتقاد من، بزرگترین زیانی که از حیث فرهنگی به این ملت وارد میشود، همین تحرکات عجولانه و پرتوحش است...
دویچهوله: آقای صالحی، آیا مىتوان تخريب مزار شاملو را به عنوان شروع تهاجم جديدى عليه اهل ادب و هنر ایران قلمداد كرد؟
علی صالحی: ... این شکستن سنگ مزارها از شهر سلحشوران، معروف به خاوران، شروع شده است در طی این چند دهه و پیش از آن، در قطعهی مبارزین شهیدشدهی پیش از انقلاب در بهشت زهرا هم ما ویرانیها دیدیم، از جمله سنگ مزار خسرو گلسرخی را دیدیم که شکستهاند. نه! این یک مسئلهایست که ادامهی همان تفکر تاریک است و پیام خاصی ندارد. اما فقط همین اندک پیام را در درونش میتوان جستجو کرد که میگوید، مزارگاه کرج دیگر جای شماها نیست و اولین نشانهاش هم این بود که حدود ۵ ساعت ما در همین مزارگاه نشستیم تا رخصت خاکسپاری میت شاعر بزرگ معاصرمان، م. آزاد را گرفتیم و با دردسر روبرو شدیم. این یک نشانه بود و این نشانه یک علامت کوچکتر پیش از آن هم داشت و آن بردن میت منوچهر آتشی به بوشهر بود. چون قرار بود که میت منوچهر آتشی را در همین مزارگاه کرج خاک سپاری کنند، ولی اجازه ندادند و بردند در بوشهر خاک کردند...
از دشمان آزادی و خرافه پرستانی که پیدرپی مرگ و نیستی و تخریب بر علیه انسانیت به بار میآورند، پرسیدنی است گیریم مزار احمد شاملو را تخریب کردید؛ گیریم اثری نیز از مزار او باقی نگذاشتد؛ اما با آثار او چه خواهید کرد؟ جلو مانع خواندن صدها هزار آثار شاملو خواهید شد؟ احمد شاملو در قلب و وجود و خانه بخش عظیمی از شهروندان ایرانی جای کرده است، چه خواهید کرد؟
اولين اثری که از شاملو منتشر شد، مجموعه کوچکی از شعر و مقاله بود که در سال 1326، منتشر گردید. پس از آن آثار بسياری از اين شاعر، نويسنده، مترجم و محقق به شرح زیر به چاپ رسيد: مجموعه شعر: قطعنامه، آهنگها و احساس، هوای تازه، باغ آينه، آيدا و آينه، لحظهها و هميشه، آيدا: درخت و خنجر و خاطره، ققنوس در باران، مرثيههای خاک، شکفتن در مه، ابراهيم در آتش، دشنه در ديس، ترانههای کوچک غربت، ناباورانه، آه! مدايح بیحوصله و...
مجموعههای منتخب: از هوا و آينهها، گزيده اشعار، اشعار برگزيده کاشفان فروتن شوکران، شعر زمان ما: احمد شاملو، گزينه اشعار.
شعر(ترجمه): غزلهای سليمان، همچون کوچهای بیانتها(از شاعران معاصر جهان)، هايکو، ترانه شرقی و اشعار ديگر(کورکا) ترانههای ميهن تلخ(ريتسوس و کامپانليس)، سياه همچون اعماق آفريقای خودم(لنگستن هيوز)، سکوت سرشار از ناگفتههاست(برگردان آزاد شعرهای مارگوت بکل)، چيدن سپيده دم(برگردان آزاد شعرهای مارگارت بکل).
قصه: زير خيمه گر گرفته شب، درها و ديوار بزرگ چين. رمان و قصه (ترجمه): لئون مورن کشيش(بئاتريس بک)، برزخ(ژ. روورز)، خزه(ه. پوريه)، پابرهنهها(ز. استانکو)، نايب اول(روبر مرل)، قصههای بابام(ا. کالدول)، پسران مردی که قلبش از سنگ بود(موريو کايی)، 81490 (آ. شمبون)، افسانههای هفتاد و دو ملت(3 جلد)، دماغ(آگوتا گاوا)، افسانههای کوچک چينی، دست به دست(و. آلبا)، سربازی از يک دوران سپری شده، زهر خند، مرگ کسب و کار من است(روبر مرل)، لبخند تلخ، بگذار سخن بگويم(دچو نگارا)، مسافر کوچولو، عيسي ديگر - يهودا ديگر!(بازنويسي رمان «قدرت و افتخار» گراهام گرين).
نمايشنامه(ترجمه): مفتخورها(چی کی)، عروسي خون(لورکا)، درخت سيزدهم(ژيد )، سی زيف و مرگ(روبر مرل)، نصف شب است ديگر، دکتر شوايتزر(ژ. سبرون).
شعر و قصه برای کودکان: خروس زری - پيرهن پری، قصه هفت کلاغون، پريا، ملکه سايهها، چی شد که دوستم داشتند؟(ساموئل مارشاک)، قصه دخترای ننه دريا، قصه دروازه بخت، بارون، قصه يل و اژدها.
مجموعه مقالات: از مهتابی به کوچه، انگ از وسط گود(مقالات سياسی، سخنرانیها و مصاحبهها). آثار ديگر: حافظ شيراز، افسانههای هفت گنبد(نظامی)، ترانهها(ابوسعيد، خيام، باباطاهر)، خوشه(يادنامه شبهای شعر مجله خوشه به مثابه جنگ شعر امروز)، کتاب کوچه و ...
همچنین سياوش شاملو، اخیرا گفته است: نزديك به 150 عنوان اثر از احمد شاملو به جای مانده است كه مطابق با آخرين تصحيحهای او در اختيار علاقمندان قرار میگيرد.
سیاوش، اين آثار را شامل شعر، داستان، فيلمنامه، ترجمه شعر و داستان و نمايشنامه، متون تصحيح شده كهن فارسی، آثاري برای كودكان، مجموعهی آثار صوتی، مجموعه مقالات و گفتوگوها و نيز فرهنگ كتاب كوچه برشمرد.
او ادامه داد: دو ترجمه رمان، يك فيلمنامه، ياداشتهايی بر ديوان حافظ، مجموعهای از مقالات و گفتوگوها و يك سفرنامه طنز از جمله آثار منتشر نشدهي شاملو هستند.
احمد شاملو، از فعالیتهای پژوهشی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی چند جانبهای برخوردار است. او، در کنار فعایتهای دیگرش به نقاشی و موسیقی به طور غیرقابل تصوری عشق میورزید. شاملو خود گفته بود: «نمیخواهم فقط شاعر شناخته شوم. يکی از کارهايم، شعر است.»
آزادی از مهمترین هدفهای خدشهناپذیر شاملو بود و بیباکانه واقعیتهای تاریخی را حتی اگر خطری هم در برداشت، بیان میکرد.
آه اگر آزادی سرودی میخواند
کوچک
همچون گلوگاه پرندهئی،
هیچ کجا دیواری فرریخته بر جای نمیماند.
سالیان بسیار نمیبایست
در یافتن را
که هر ویرانه نشانی از غیاب انسانیست
که حضور انسان
آبادانی است.
شعر «ترانه بزرگترین آرزو»، از دفتر «عشق عمومی»
شاملو، شجاعت و قاطعیت والایی داشت. «من یک بار متولد شدهام لیکن هزارها بار مردهام. شعر به من یاری داد تا عذابهای این مرگ را کمتر حس کنم. شعر تخفیف مرگهای من است. ... چگونه میتوان شاعر بود اما حقیقیترین حادثه را در متن زندگی تجربه نکرد؟ فکر میکنی حقیقتر از مرگ چه حادثهیی است؟ وقتی تکلیفت را با مرگ روشن کردی دیگر دروغی برای گفتن نمیماند. من همانگونه که زیستهام سرودهام...»
هرگز از مرگ نهراسیدهام.
اگر چه دستانش، از ابتذال، شکنندهتر بود.
هراس من – باری - همه از مردن در سرزمینی است
که مزد گور کن
از آزادی آدمی
افزون باشد.
جستن
یافتن
و آنگاه
به اختیار برگزیدن
و از خویشتن خویش
باروئی پی افکندن ...
اگر مرگ را از این همه ارزشی بیشتر باشد
حاشا حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم.
شعر «از مرگ»، از دفتر «آيدا در آينه»
احمد شاملو، در معرفی اولین شماره کتاب «جمعه»، با شناخت سرمایهداری و گرایشات مختلف آن مانند گرایشات عقبمانده بورژوایی ناسیونالیستی و مذهبی آن، با تحلیل چشمانداز سیاسی و اجتماعی آینده انقلاب 1357 مردم ایران، چنین هشدار داده بود:
«اول دفتر...
روزهای سیاهی در پیش است. دوران پردباری که، گرچه منطقا عمری دراز نمیتواند داشت، از هم اکنون نهاد تیره خود را آشکار کرده است و استقرار سلطه خود را بر زمینهئی ار نفی دموکراسی، نفی ملیت، و نفی دستاوردهای مدنیت و فرهنگ و هنر میجوید.
این چنین دورانی به ناگزیر پایدار نخواهد ماند، و جبر تاریخ، بدون تردید آن را زیر غلتک سنگین خویش در هم خواهد گرفت. اما نسل ما و نسل آینده، در این کشاکش اندوهبار، زیانی متحمل خواهد شد که بیگمان سخت کمرشکن خواهد بود. چرا که قشریون مطلقزده هر اندیشه آزادی را دشمن میدارند و کامگاری خود را جز به شرط امحاء مطلق فکر و اندیشه غیرممکن میشمارند. پس نخستین هدف نظامی که هم اکنون میکوشد پایههای قدرت خود را به ضرب چماق و دشنه استحکام بخشد و نخستین گامهای خود را با به آتش کشیدن کتابخانهها و هجوم علنی به هستههای فعال هنری و تجاوز آشکار به مراکز فرهنگی کشور برداشته، کشتار همه متفکران و آزاداندیشان جامعه است.
اکنون ما در آستانه توفانی روبنده ایستادهایم. بادنماها نالهکنان به حرکت درآمدهاند و غباری طاعونی از آفاق برخاسته است. میتوان به دخمههای سکوت پناه برد، زبان در کام و سر در گریبان کشید تا توفان بیامان بگذرد. اما رسالت تاریخی روشنفکران، پناه امن جستن را تجویز نمیکند. هر فریادی آگاهکننده است، پس از حنجرههای خونین خویش فریاد خواهیم کشید و حدوث توفان را اعلام خواهیم کرد.
سپاه کفنپوش روشنفکران متهعد در جنگی نابرابر به میدان آمدهاند. بگذار لطمهئی که بر اینان وارد میآید نشانهئی هشداردهنده باشد از هجومی که تمامی دستاوردهای فرهنگی و مدنی خلقهای ساکن این محدوده جغرافیائی در معرض آن قرار گرفته است.»
احمد شاملو، که این مطلب را در سالهای پرتلاطم و متحول مرداد ماه 1358 نوشته است، یعنی سالی که هنوز چند ماهی از انقلاب بهمن ماه 1357 نگذشته بود و بسیاری از روشنفکران و حتی احزاب و سازمانهای به اصطلاح «چپ» آن دوره از حزب توده تا طیفی از سازمان چریکهای فدایی خلق به دنبال امام «ضدامپریالیست» بودند و درباره موقعیت طبقاتی خمینی و غیره، تحلیلهای غیرعلمی و غیرطبقاتی به خورد جامعه میدادند، تنها بخش کوچکی از روشنفکران آگاه مانند شاملو و یا سازمانهای کوچکی در ایران، در مقابل حاکمان تازه به قدرت رسیده، با جان و دل به دفاع از آزادی، برابری، دموکراسی و رفاه برخاستتد. متاسفانه بسیاری از روشنفکران در آن دوره مانند امروز، هنر را برای هنر تفسیر کرده و مبارزه سیاسی و اجتماعی بر علیه ارتجاع و دیکتاتوری و ستم و استثمار بر انسانها را وظیفه خود قرار ندادند. از ان رو جای تعجب نیست که حاکمان قدارهبند جمهوری اسلامی، حتی از مرده شاملوها و همه جانباختگان راه آزادی و دموکراسی در هراس به سر میبرند، دست به تخریب مزار آنان میزنند.
بدین ترتیب، تخريب سنگ قبر احمد شاملو، این واقعیت را در مقابل جامعه قرار میدهد که دشمنان آزادی، حتی از مزار این شاعر نامی و پرچمدار آزادی نیز ترس و وحشت دارند. اما سردمداران این رژیم اختناق و جهل و جنایت، نیک میدانند که میلیونها انسان آزادیخواه راه شاملوها و همه جانباختگان راه آزادی را با همه خطرات جانی و سختیهایی که در راه مبارزهشان قرار دارد، عزم پیروزی کردهاند و دیر یا زود پرچم آزادی را بر سر رفیعترین قلههای جامعه ایران برافراشته خواهند کرد و در صفوف میلیونی شعرهای انسانی شاملو و دیگر سرودهایی انقلابی فریاد زده خواهد شد. چرا که انقلاب شعر شاملویی احساس و همبستگی عمیق انسانی بین شاعر و خواننده را به اوج کمال میرساند. بنابراین تخریب مزار فروغی و شاملو، تخریب گورستان خاوران، تبدیل کردن دانشگاهها به گورستان، گوشههایی از تشدید سانسور و اخنتاق، زندان و شکنجه و اعدام، کار و کسب دایمی دشمنان آزادی را به نمایش میکذراد.
یاد احمد شاملو، این روزنامهنگار، شاعر، مترجم، محقق و پژوهشگر در حوزه فرهنگ عامه برجسته ایران، که همواره با حضور فعال و موثر خود در صحنه سیاسی و اجتماعی و در صحنه فرهنگی و هنری، نفش شاخص و والایی را در شکلگیری جريان روشنفکری سکولار و چپ ايران نزديک به پنج دهه ایفا کرده است، گرامی باد!