bamdadpress@telia.com
با پذیرش قطعنامه شورای امنیت از سوی اسرائیل و حزبالله، جنگ وحشتناکی که بیش از چهار هفته ادامه داشت، از اولین ساعات بامداد دوشنبه 14 اوت 2006 متوقف شد. مردم آواره لبنان، بازگشت به محل سکونت خود را آغاز کردهاند. اما بسیاری از آنها سرپناه خود را در اثر بمبارانهای هوایی نیروی هوایی اسرائیل از دست دادهاند. منابع آب آشامیدنی تخریب شده است. بیماریهای مسری در حال شیوع هستند. بعلاوه همه نگران هستند که جنگ دوباره از سر گرفته شود. بنابراین، این آتشبس بسیار شکننده است.
در پی گروگانگیری یک سرباز اسرائیلی توسط نیروهای اسلامی حماس، بلافاصله اسرائیل جنگ تمام عیاری را ابتدا بر علیه فلسطین و سپس لبنان، آغاز کرد. این تهاجم اسرائیل به فلسطین و لبنان، پرتاب موشکهای حزبالله به حیفا و شمال اسرائیل، تهدید جنگی بر علیه ایران و...، تسلیح هر چه بیشتر ارتش ترکیه، دپو کردن سلاحهای کشتار جمعی آمریکا در قطر، گامی دیگر در اجرای طرح آمریکا و متحدانش موسوم به «خاورمیانه بزرگ» است. گامی که کارشناسان نظامی، تحلیلگران بینالمللی، مقامات دولت آمریکا و اسرائیل در اظهارنظرهای خود به نوعی به آن اشاره کردهاند.
برای دولتهای غربی و رسانههای بزرگ خبری، کشتار مردم لبنان چندان اهمیتی نداشت، زیرا آنها با سرعت خواستند شهروندان خود را از آنجا خارج کنند تا زمینه برای بمباران مردم لبنان مهیا گردد. رابرت فيسک، روزنامهنگار انگليسی با آغاز جنگ لبنان، نوشت، کشورهای بزرگ با سرعت شهروندان خود را تخليه کردند تا لبنان برای بمباران، حاضر و آماده، باشد...
متاسفانه در جهان امروز، وقتی پای منافع آمريکا، انگلستان، اسرائيل و...، مطرح است، اجماع جهانی، صلح، حقوق بشر و کنوانسيون ژنو، به طور کلی انسانیت به فراموشی سپرده میشود.
اين بار دولت اسرائيل به بهانه آزاد كردن يك سرباز اسرائيلی، ابتدا نزديك به صد نفر از فلسطينیها از جمله سه نماينده مجلس و ده وزير حكومت فلسطين را به گروگان گرفت و سپس عمليات مرگبار زمينی و هوايی را به غزه آغاز كرد. توپخانه و جنگندههای اِف 16 و هلیکوپترهای توپدار به كشتار مردم بیپناه فلسطين از زن و مرد و كودك دست زدند؛ با ويران كردن پلها، جادهها، ساختمانها، تاسيسات آب و برق و بمبارانِ محلات مسکونی، مدرسه، ساختمان وزارت كشور فلسطین و...، به حملات هیستریک هوایی و زمینی ادامه دادند. حتی راههای کمکرسانی مایحتاج اولیه و ضروری به مردم گرسنه و تشنه و زخمی و آسیبدیده را نیز مسدود کردند. بدنبال این هجوم وحشیانه، ارتش اسرائیل كشتار مردم بيروت و ايجاد رعب و وحشت در لبنان را آغاز کرد.
شایان ذکر است که جنگ و تجاوز و جنايتهای اسرائيل، فجایع تازهای نيست. تاريخ پنج دهه گذشته خاورميانه، بارها شاهد هجوم و کشتار و ترور و رعب و وحشت دولت نژادپرست و سرکوبگر اسرائیل بوده است.
آنچه که تازه است به طور کلی در این جنگ کلیه معیارها و ارزشهای انسانی و قوانین و مقررات کنوانسیونهای ژنو برای رعایت حقوق مردم عادی و عدم بمباران مناطق مسکونی و کشتار مردم عادی، نه تنها کنار گذشته شد؛ بلکه حتی سربازان اسرائیلی از کودکان به عنوان سپر امنیتی استفاده کردند. تصویر نشاندن کودکان به جیپهای ارتشی برای جلوگیری از حملات احتمالی در رسانههای بینالمللی درج شده است. نمونه دیگر دره بقا در مرز سوریه قرار دارد که توسط هواپیماهای جنگی اسرائیل بمباران شد. در این بمباران بیش از 30 کارگر که در حال چیدن سیب و پرتقال بودند جان خود را از دست دادند. یا بسیاری از مناطق مسکونی لبنان ویران و بیش از یک میلیون انسان را از خانه و کاشانهشان آواره کردند. در میان حدود 1200 قربانی این جنگ در لبنان، بیش از سیصد نفر کودک بودند. يکی از اولين هدفهای اسرائيل، بمباران فرودگاه غيرنظامی بيروت و مناطق مسکونی بود. بنا به گزارش خبرگزاریها، روز یکشنبه 13 اوت، ارتش اسرائيل با 20 بمب هوشمند كه وزن هر يك از آنها 5\2 تن برآورد میشود، مجتمع مسكونی امام حسن، در ضاحيه بيروت را مورد هدف قرار داد و آپارتمانهای اين محل را با خاك يكسان كرد. همچنین حمله هوايی اسرائيل به ساختمان مسكونی در برج «البراجنه» در جنوب بيروت...
آیا دولت و نهاد بینالمللی و جنبشی در حال حاضر وجود دارد که حتی قوانین مورد تصویب خود دولتها در سازمان ملل و یا هر نهاد بینالمللی دیگر را رعایت کند.؟ پروتکل الحاقی سال ١٩٧٧ به کنوانسيون ژنو، به روشنی «جنایات جنگی» را بيان کرده است. حملاتی که «به طور تصادفی موجب تلفات جانی اهالی غيرنظامی، زخمی شدن اشخاص غيرنظامی يا موجب خسارت به اموال غير نظامی گردند ممنوعاند. اگر ميزان خسارت حاصل از آنها نسبت به برتری نظامی مشخص طرف مقابل زيادهروی محسوب شود.»
(Crimes de guerre. Ce que nous devons savoir, Autrement, Paris - 2002)
اکنون براساس قانون «جنایات جنگی)، دولت و ارتش اسرائیل، با بمباران آگاهانه منابع آب، مدارس، صنایع، محلات مسکونی، جادهها، پلها، فرودگاهها، روستاها و مزارع وغیره، مرتکب بزرگترین «جنایات جنگی» عصر حاضر شده است، آیا دولت اسرائیل، به محاکمه کشیده خواهد شد؟ قطعا نه!
دولت اسرائيل، از آغاز تشكيلاش تاكنون، بارها قطعنامههای متعدد سازمان ملل، از جمله قطعنامه ۴۹۱، مصوبه ۱۱ دسامبر 1948، مبنی بر پذيرش حق تشكيل دولت مستقل فلسطين و حق بازگشت پناهندگان فلسطينی را یا نقض کرده و یا مانع اجرای آن شده است. در حالی که سازمان ملل و دولتها نیز به طور جدی اسرائیل را برای تحقق این قطعنامهها تحت فشار قرار ندادهاند. اگر هم بحثی مبنی بر محکومیت دولت اسرائیل، در اجلاس سازمان ملل مطرح شده، نماینده دولت آمریکا، بلافاصله تهدید به وتو کرده است. پس از اشغال سرزمينهای عربی در ژوئن 1967، شورای امنيت در نوامبر 1976، طی قطعنامه ۲۴۲ اسرائیل را موظف میکرد این سرزمینها را تخليه کند. در پنجاه سال گذشته سازمان ملل، بيش از 450 قطعنامه در مورد اسرائيل، در محكوم كردن سياستها و تجاوزها يا در موظف كردن آن به انجام اقدامات مشخص را به تصويب رسانده است. اما اسرائيل، با حمایت و پشتیبانی آمریکا و بیتفاوتی دولتهای غرب و بیخاصیتی دولتهای عربی و عدم پیگیری خود سازمان ملل، اعتنایی به اين قطعنامهها نداده است.
دولت اسرائيل، فراتر از اینها به تهاجمات و تجاوزات خود ادامه میدهد. و با وجود قطعنامه سازمان ملل در مورد پذيرش حق تشكيل دولت فلسطين، ارتش اسرائیل، مقر ياسر عرفات رئيس تشكيلات حكومت خودگردان فلسطين را به مدت سه سال در محاصره قرار داد و مانع خارج شدن او از مقر خود گرديد . دولت اسرائیل، بارها کماندوهای خود را برای ترور رهبران سازمان آزادیبخش فلسطین، روانه کشورهای مختلف کرد. همچنین ارتش اسرائیل در حمله به لبنان در سال 1382، با همکاری عوامل محلی خود، پناهندگان فلسطینی را در اردوگاههای صبرا و شتیلا قتلعام کردند.
همه شواهد نشان میدهد كه دولت اسرائیل این بار نیز اعتنای چندانی به قطعنامه سازمان ملل نخواهد کرد. آن هم در شرایطی که آمریکا، طرح خاورمیانه بزرگ را دارد و حمله اخیر ارتش اسرائیل به فلسطین و لبنان نیز سرآغاز اجرای این طرح محسوب میشود، نباید چندان امیدی به اجرای قطعنامه سازمان ملل توسط دولت اسرائیل بست.
در هر صورت از بامداد دوشنبه، 14 اوت، بر اساس توافق دولتهای اسرائيل و لبنان و با پذیرش حزبالله، آتشبس در جنگ بیش از يک ماهه اسرائیل علیه مردم لبنان، به اجرا گذاشته شد.
اما با وجود پذيرش آتشبس توسط حزبالله لبنان، نیروهای نظامی اسرائيل تا آخرین دقایق همچنان به حملات وحشیانه خود علیه ساکنان لبنان، ادامه دادند.
ساعاتی قبل از فرا رسيدن زمان برقراری آتشبس، هواپيماهای اسرائيلی بر فراز بيروت به پرواز در آمدند و با پخش اعلاميههايی هشدار دادند که در صورتی که خاک اين کشور مجددا هدف حملات موشکی حزبالله قرار گيرد، ارتش اسرائيل اين حملات را تلافی خواهد کرد.
حزب الله، که در دولت نماينده دارد، میگويد حق ادامه حملات خود تا زمان خروج آخرين سرباز اسرائيلی از لبنان را برای خود محفوظ میدارد.
شيخ حسن نصرالله، رهبر حزبالله لبنان، روز شنبه 12 اوت، گفت که از قطعنامه سازمان ملل پيروی میکند اما از «حقی طبيعی» برای رويارويی با نيروهای اسرائيلی «تا زمان ادامه تحرکات نظامی اسرائيل، تجاوز زمينی اسرائيل و ادامه اشغال سرزمين ما توسط سربازان اسرائيلی» برخوردار است.
خبرهای جنگی از لبنان، نشان میداد كه طی دو روز آخر جنگ، حزبالله یك هلیكوپتر اسرائیلی را با چهار سرنشین سرنگون كرد و دست كم ۳۵ تانك را منهدم ساخت. از این رو، روز شنبه را روز مرگبار برای تانكهای اسرائیلی توصیف كردند. از سوی دیگر حزبالله، طی دو روز گذشته بیش از یكصد موشك به شهركهای اسرائیلی از جمله كرمئیل، صفد، كریات شمونه، حیفا، نهاریا و كفرجلا شلیك كرد كه طی آن دست كم ۴ اسرائیلی كشته و ۲۵ نفر زخمی شدند. اسرائیل نیروهای چترباز خود را در منطقه یاطر در جنوب لبنان پیاده كرد كه درگیریهای تن به تن با نیروهای حزبالله داشتند. در درگیریهای منطقه حجیر نیز دهها سرباز اسرائیلی كشته شدهاند. گرچه از تلفات و خسارتهای حزبالله آمار دقیقی در دست نیست، اما اسرائیلیها میگویند دهها عضو این گروه را در جنوب به قتل رساندهاند. دان حالوتس، رئیس ستاد مشترك ارتش اسرائیل گفته است: پس از اعلام آتشبس نیروهای ارتش اسرائیل در تمام مناطق اشغال شده مستقر خواهند شد و آن را تا پاكسازی كامل ترك نخواهند كرد. با این وجود خبرها حاكی از آن است كه ظرف یك هفته آینده لبنان در نظر دارد ارتش خود را در جنوب مستقر و در نتیجه قاعدتا باید سربازان اسرائیلی عقبنشینی کنند.
ارتش اسرائیل نیز طی دو روز آخر جنگ، حملات هوایی و موشكی خود را به مناطق جنوبی لبنان، از جمله صور، صیدا، عیتاالفخار، التفاح، جبل الرفیع، بعلبك و بقاع و مناطق مرزی با سوریه ادامه داشت و بنابر برخی گزارشها دست كم ۴۰ غیرنظامی لبنانی در این حملات كشته شدند.
بنا به گزارش رسانههای جمهوری اسلامی، ساعت 45\15 روز یکشنبه 13 اوت، به وقت تهران، ارتش اسرائيل با 20 بمب هوشمند كه وزن هر يك از آنها 5\2 تن برآورد میشود، مجتمع مسكونی امام حسن، در ضاحيه بيروت را مورد هدف قرار داد و آپارتمانهای اين محل را با خاك يكسان كرد. اين عمليات در پی آن صورت گرفت كه جاسوسان اسرائيلی در بيروت گزارش كرده بودند كه سيدحسن نصرالله در پناهگاهی در اين مجتمع به همراه تعدادی ديگر از رهبران و فرماندهان حزبالله، استقرار يافته است. اما گفته شد که اين بار نيز همچون حمله هوايی اسرائيل به ساختمان مسكونی در برج «البراجنه» در جنوب بيروت، اسرائيل دچار اشتباه اطلاعاتی و عملياتی شد، به گونهای كه فقط يك ربع بعد از بمباران مجتمع مسكونی امام حسن... حزبالله لبنان در يك اطلاعيه رسمی، حضور هر يك از رهبران و عناصر حزبالله را در اين منطقه تكذيب و تاكيد نمود كه سيدحسن نصرالله در سلامت كامل است و هيچيك از عناصر و رهبران حزبالله در اين حمله آسيبی نديدهاند.
به گزارش خبرنگاران بیبیسی در منطقه، عمليات متقابل هر دو طرف تا لحظاتی قبل از برقراری آتشبس نيز ادامه داشت و هر دو طرف میکوشيدند تا قبل از ترک مخاصمات امتيازات بيشتری را کسب کنند.
همچنين، در خلال ساعات شب هواپيماهای نظامی اسرائيلی به هدفهايی در داخل خاک لبنان حمله کردند و سخنگوی ارتش اسرائيل گفته است که در جريان این حملات، حدود يکصد و هشتاد حمله هوايی، ساختمانها، تونلهای انتقال مهمات و تدارکات و محلهای پرتاب موشک متعلق به حزبالله بمباران شد. بسياری از ماموريتهای نيروی هوايی اسرائيل در شهر صور در جنوب لبنان و از مناطق تحت نفوذ حزبالله به اجرا در آمد.
در مقابل، گروه حزبالله در خلال روز يکشنبه بيش از دويست و پنجاه موشک به سوی مناطق مسکونی شمال اسرائيل پرتاب کرد که خساراتی بر جای گذاشت.
واحدهای زمينی ارتش اسرائيل متشکل از حدود سی هزار نظامی در داخل خاک لبنان مستقر شدهاند و در مواردی نيروهای پراکنده حزبالله را در محاصره خود دارند.
بدین ترتیب، هر چند آتشبس میان حزبالله و اسرائیل، مورد پذیرش قرار گرفته است، اما همه شواهد نشان میدهند که این آتشبس بسیار شکننده است.
قرار است نيروی چند مليتی پاسدار صلح و نفرات ارتش لبنان در خلال روزهای آينده به منطقه اعزام و بين نيروهای دو طرف مستقر شوند، اما احتمال داده میشود که تا آن زمان، درگيری مجدد بين حزبالله و ارتش اسرائيل از سر گرفته شود.
مارک مالوش براون، معاون دبيرکل سازمان ملل گفت، استقرار کامل يک نيروی مشترک متشکل از سربازان سازمان ملل و لبنانی در منطقه ممکن است يک ماه طول بکشد.
وی به بیبیسی، گفت: «هفتهها طول میکشد نه چند روز و حتی ممکن است پيش از آنکه(اين نيرو) کامل شود، يک ماه يا در همين حدود طول بکشد.»
در قطعنامه 1701 سازمان ملل آمده است که حفظ امنيت لبنان تنها در حوزه وظايف نيروهای مسلح تحت امر دولت اين کشور است که میتواند به معنی خلع سلاح حزبالله باشد.
بنا به گزارش بیبیسی، نخست وزير اسرائيل هنگام قبول قطعنامه مصوب شورای امنيت سازمان ملل گفته است که اين قطعنامه خواست دولت وی را برآورده کرده و به حضور حزبالله به عنوان دولتی در برابر دولت لبنان، خاتمه خواهد داد. وی افزود که به محض استقرار نيروهای ارتش لبنان در نواحی مرزی، ارتش اسرائيل اين مناطق را تخليه خواهد کرد.
ایهود اولمرت نخست وزیر اسرائیل درباره آزادی «الدادرگو» و «عودی گلدواسر» دو سرباز ربوده شده، در دیدار با خانواده آنان گفت در این باره با حزبالله مذاكره خواهد كرد. قطعنامه ۱۷۰۱ خواستار آزادی بدون قید و شرط این دو سرباز شده است، اما آن را در مفاد الزامآور قرار نداده است. معلوم نیست چرا نخستوزیر اسرائیل، قبل از حمله و راه انداختن حمام خون در فلسطین و لبنان برای آزادی این دو سرباز با حماس و حربالله مذاکره نکرد؟ یا چرا در مورد آزادی صدها گروگانی که ارتش اسرائیل از مردم فلسطین و حتی نمایندگان پارلمان و وزرای دولت خودگران این کشور، به گروگان گرفته است حرفی به میان نمیآورد؟
قطعنامه ۱۷۰۱ سازمان ملل، روز جمعه 11 اوت 2006، با اكثریت ۱۵ رای شورای امنیت تصویب شد و توقف فوری و كامل عملیات نظامی از هر دو سوی حزبالله و اسرائیل را خواستار شد. در این قطعنامه، اسرائیل به دلیل تجاوز نظامی به لبنان، محکوم نشده است. همچنین مسائلی چون موضوع مزارع شبعا و آزادی اسرای زندانی در قطعنامه گنجانده نشده است. اما در همان حال دولت لبنان و حزبالله این قطعنامه را پذیرفتهاند، در اثر فشار بوده است.
در همین رابطه غازی العریضی، وزیر اطلاع رسانی لبنان، به خبرگزاریها، گفت: «در مناطقی كه ارتش در مرحله اول استقرار مییابد و در قطعنامه مشخص شده است، سلاحی غیر از سلاح ارتش لبنان وجود نخواهد داشت و این چیزی است كه حزبالله هم آن را پذیرفته است.»
این قطعنامه شامل چند نكته محوری است:
1- همزمان با عقبنشينی ارتش اسرائيل از جنوب لبنان، نيروی نظامی تحت رهبری سازمان ملل در منطقه مستقر شوند و نظارت بر آتشبس را برعهده بگيرند.
2- ارتش لبنان، جنوب اين كشور را در اختيار بگیرد و اين به معنای پايان حضور نظامی حزبالله در اين بخش از خاك لبنان است.
3- خلع سلاح همه نيروهای شبه نظامی(حزبالله) لبنان، مطابق قطعنامههای سابق شورای امنيت سازمان ملل بايد اجرا شود.
4- حاكميت دولت لبنان، در سراسر اين كشور بايد تثبيت شود و مرزهای اين كشور بايد چنان تحت كنترل قرار گيرد كه ورود سلاح از خارج به لبنان متوقف گردد.
بندهای مربوط به جمع كردن مينها و يا كمك به آوارگان جنگی و بازسازی لبنان از ديگر مفاد اين قطعنامه هستند.
«خاوير سولانا»، مسئول عالى سياست خارجى و امنيت اتحاديه اروپا گفته است كه اروپا نقش مهمى در تشكيل نيروهاى صلح سازمان ملل(يونيفل) در لبنان دارد و كشورهاى مختلف اين قاره، در آن نيرو خواهند داشت. سولانا، در گفتوگو با روزنامه الپاييس چاپ مادريد(شماره روز سهشنبه) گفت: «فرانسه، اسپانيا، ايتاليا، يونان، كشورهاى شبهجزيره اسكانديناوى در شمال اروپا و نيز، برخى از كشورهاى تازه پيوسته به اتحاديه اروپا در يونيفل سرباز خواهند داشت... فرماندهى اين نيروها نيز بر عهده يك ژنرال فرانسوى خواهد بود.» سولانا، ديگر كشورهاى تشكيلدهنده يونيفل را دو كشور «اسلامى» آسيايى مالزى و اندونزى و نيز، استراليا از قاره اقيانوسيه برشمرد. وى افزود: برخى كشورهاى آمريكاى لاتين هم تمايل خود را براى حضور در اين نيرو اعلام كردهاند و به اين ترتيب میتوان گفت يونيفل يك نيروى چند مليتى خواهد بود.
سولانا، تاکید کرد: بايد به ارتش لبنان نه فقط از ديدگاه مادى و تجهيزات كمك كرد، بلكه هچنين بايد آن را تقويت نمود تا بتواند به مشكلات جنوب كشور و مرز با سوريه نيز پاسخ دهد.
ضایعات انسانی و اقتصادی این جنگ و ادعاها
در مورد تلفات و خسارات این جنگ، آمارهای متفاوتی منتشر شده است. دولت لبنان، طی گزارشی کرده که از زمان آغاز عمليات اسرائيل در روز 12 ژوئيه، در واکنش به گروگانگيری دو نظامی اسرائيلی توسط حزبالله آغاز شد، بيش از يک هزار نفر از شهروندان لبنانی کشته و صدها هزار نفر آواره شدهاند. دولت لبنان، همچنین خسارات مالی جنگ را حدود دو و نيم ميليارد دلار برآورد کرده است.
به گزارش منابع اقتصادی اسرائیلی، دولت اين کشور برای تجاوز به لبنان، بالغ بر ۶ ميليارد دلار هزينه كرده است.
مقامات اسرائيلی گفتهاند که در جنگ لبنان، 152 شهروند اسرائيلی، از جمله 113 نظامی، در اثر پرتاب موشکهای حزبالله يا درگيری مستقيم با اين گروه کشته شدهاند.
اسرائيل، تلفات حزبالله را بيش از پانصد نفر اعلام کرده است، اما اين گروه تنها کشته شدن شصت و هشت تن از نفرات خود را اعلام کرده است.
فاجعه و تراژدی انسانی در لبنان بسیار بالا و تکاندهنده است. روزنامه «ایندیپندنت»، تاکنون(در بیست و هشتمین روز جنگ) ۹٣۲ لبنانی کشته و ۷۵۰ نفر مفقود شدهاند. این روزنامه مینویسد 45 درصد قربانیان را کودکان تشکیل میدهند. در این ۲٨ روزی که از جنگ گذشته، ۹۱٣۰۰۰ لبنانی آواره و بیخانمان شدهاند که ٣۰۰۰۰۰ نفر از آنان کودک هستند. بنا به همین گزارش، در این ۲٨ روز حزبالله، ٣۰۰۰ موشک به سمت اسرائیل شلیک کرده است. اسرائیل نیز ٨۷۰۰ بمب بر فراز لبنان رها کرده و ۱۴۶ پل و ۷۲ جاده را تخریب کرده است. البته این آمار شامل پنج روز آخر جنگ نمیشود. بدین ترتیب، این جنگ، یکی از هولناکترین وقایع آغاز قرن بیست و یکم به شمار میآید.
کشور لبنان، قبل از آغاز جنگهای داخلی در دهه هفتاد و قبل از پیدایش حزبالله، به زیبایی و پاریس خاورمیانه شهرت داشت. زیباترین و آزادترین بنادر و کافهها و بارها و رستورانها و هتلهای آن بهشت تروریستهای اروپایی بود. بعلاوه مهمتر از همه، اکثریت مردم این کشور، افکار و اندیشههای سکولاری داشتند که با دخالت آمریکا، اسرائیل، سوریه، ایران و با پیدایش حزبالله و جریانات وابسته به اسرائیل، این کشور نه تنها دچار هرج و مرج و جنگ داخلی شد، بلکه در معرض حملات دایمی نیروهای اسرائیل نیز قرار گرفت. حزبالله، طرح و پروژه جمهوری اسلامی بود و سیاستهای غیرانسانی و تجاوزگری و تحقیرآمیز دولت اسرائیل نیز به این امر کمک کرده است.
در هر صورت آخرین آمارها حاکی از آن است که در جریان حمله 5 هفتهای اسرائیل به لبنان، بیش از 1200 نفر از مردم لبنان جان باختند و چند هزار نفر زخمی و نزدیک به یک میلیون نفر آواره شدند.
شيمون پرز، معاون نخست وزیر اسرائیل، گفته است حزبالله قبل از جنگ 2500 نیروی نظامی در اختیار داشته اما در طول درگیریهای چند هفته گذشته نیمی از آنها توسط ارتش اسرائیل کشته و یا مجروح شدهاند.
سایت اینترنتی «بازتاب» جمهوری اسلامی نیز نوشته است: «در جنگ حزبالله لبنان با ارتش اسرائيل، حزبالله 61 شهيد، مردم عادی لبنان 1079 شهيد و بيش از 3000 نفر مجروح تقديم آزادسازی لبنان کردند. اين در حالی بود که ارتش اسرائيل 15000 حمله هوایی در 7000 نقطه از خاک لبنان، هدفگيری کرده بود، اما اين حملات اسرائيل با پرتاپ 3979 موشک به اهداف اسرائيلی از سوی حزبالله و اصابت 1200 هدف و کشته شدن 140 صهيونيست پاسخ داده شد.»
بازندگان و برندگان جنگ لبنان
جورج بوش، رئيس جمهور آمريکا، حزبالله را طرف شکست خورده جنگ در جنوب لبنان دانسته و اهود اولمرت، نخست وزير اسرائيل نيز مدعی وارد کردن ضربهای سخت به حزبالله شده است.
سيد حسن نصرالله، رهبر حزبالله لبنان، نتيجه جنگ را يک پيروزی تاريخی و استراتژيک برای گروه خود، اعلام کرده است. جمهوری اسلامی ایران و سوریه، دو متحد اصلی حزبالله نيز ادعا کردهاند که اسرائيل در جنگ لبنان، شکسته خورده و طرح آمریکا پیش نرفته است.
بدین ترتیب، جنگطلبان از تل آویو تا واشینگتن، از تهران تا دمشق و بیروت با هم مسابقه گداشتهاند و مدعی پیروزی هستند. سپاه پاسداران جمهوری اسلامی در تهران، با پایان جنگ در لبنان، به عنوان پیروزی حزبالله بر اسرائیل، به خیابانها ریختند و شیرینی پخش کردند. بشار اسد، رییس جمهوری سوریه این پیروزی به «مقاومت لبنان» تبریک گفت و مبارزه آنان علیه اسرائیل را مشروع نامید و بر حمایت دولتش از آنها تاکید کرد.
واقعیت این است که جنگ لبنان و هر جنگ دیگری از این دست، به معنای واقعی هیچ برندهای ندارد. اما طرفین درگیر این جنگ، هر کدام از دید و مصالح و منافع سیاسی و طبقاتی، خود را برنده آن معرفی میکند.
بدین ترتیب، اگر دولتها خود را برنده این جنگ معرفی میکنند دلیلش این است که معیار و نگرش آنها به انسان و موجودیت آن و حق و حقوق و آزادیهایش متفاوت است. به معنی دیگر انسانیت برای آنها بیارزش است. بنابراین، طبیعی است که حتی شکست خود را نیز به عنوان پیروزی به خورد جامعه بدهند. اما، بازنده واقعی این جنگ، شهروندان عادی هستند. زیرا این مردم، بسیاری از عزیزان خود را در این جنگ از دست دادند. بسیاری دیگر از اعضای خانوادهشان در اثر این جنگ برای ابد فلج شدند. خانههایشان تخریب گردید. در چنین شرایطی، فقر و فلاکت بیشترین در انتظار مزدبگیران اسرئیلی، لبنانی و فلسطینی است.
این جنگ میلیاردها دلار خسارت برای کشورهای اسرائیل، لبنان و فلسطین، به بار آورده است که بیشترین تاوان آن را با بستن مالیاتهای سنگین، مردم عادی و کارگران پرداخت خواهند کرد. استثمار نیروی کار نسبت به گذشته شدیدتر خواهد شد. از این رو، در جبهه جنگطلبان با وجود این همه خسارات جانی و مالی، جشن و سرور برپاست. اما از چشمان مردم عادی لبنان، اسرائیل و فلسطین و حامیان آنها اشکهای خونین بیپایان جاری است.
جنگ لبنان، فقط چهره دیگری از تروریسم فرقههای حزبالهی و تروریسم دولتی اسرائیل و غیره را به نمایش گذاشت و گوشههای دیگری از «نظم نوین جهانی» و معادلات جدید در جهان سرمایهداری را که با فروپاشی شوروی بلوک رقیب آمریکا، از سال 1991 آغاز شده است بازگو کرد. اکنون، بیش از هر زمان دیگری رویاهای شیرین دولت آمریکا در رسیدن به تنها ابرقدرتی جهان، در کاخ سفید به یاس و کابوس تبدیل شده است.
همچنین تقسیم گرایش مذهبی به «اسلام میانه رو» و «مسلمانان صلحجو» و تبلیغاتی از این دست با قرار دادن امکانات وسیع به فرقههای سیاسی در کشورهای غرب و باز گذاشتن دست آنها در تاثیرگذاری بر سیستم سکولار کودکستانها، مدارس و دانشگاهها و ساختن مساجد و دیگر اماکن اسلامی و تبلیغ تفکر ارتجاعی «نسبیت فرهنگی» توسط دولتهای دمکراتیک غرب برای مسلمانان از یکسو و بیکاری گسترده در میان مهاجران و تبیلغات نژادپرستان از سوی دیگر، بسیاری از جوانان را به سوی فرقههای مذهبی سیاسی سوق داده و از گرایشات سوسیالیستی، سکولار و آزادی و برابری دور کرده است. جوانان وابسته به فرقههای مذهبی که در انگلستان به دلیل علمیات تروریستی دستگیر شدند در همان کشور متولد شده بودند. این یک فاجعه بشری است که ریشه آن را باید در سیاستهای دولتهای بورژوایی چه در کشورهای غرب و چه در قارههای دیگر جستوجو کرد.
اگر فرض کنیم هدف اصلی اسرائيل از جنگ عليه لبنان، واقعا خلع سلاح حزبالله و هدف اصلی حزبالله از مقاومت در برابر حمله اسرائيل، حفظ موقعیت مسلح خود بوده باشد، بنابراين، ميزان خلع سلاح حزبالله و عدم آن میتواند معياری برای بازندگان و برندگان نهايی این جنگ باشد.
پیشرفت این مسئله تا حدودی به اجرای کامل به قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنيت سازمان ملل، گره خورده است. خلع سلاح حزبالله هم در پارلمان لبنان و هم در اجلاس شورای امنیت سازمان ملل مطرح شده است. این احتمال وجود دارد که اگر خزبالله، برای خلع سلاح تن ندهد، احتمالا این مسئله، به یک دوره جنگ و گریز داخلی تازهای در لبنان تبدیل شود. از این رو، به نظر میرسد که خلع سلاح حزبالله به تنهایی برای دولت لبنان، کار چندان ساده نخواهد بود، مگر این که دولت اسرائیل و نیروهای صلح سازمان ملل، هر کدام به نوعی در این امر دخالت کنند. اما اگر خلع سلاح حزبالله، واقعیت پیدا کند طبیعیست که شکست بزرگ دیگری بر این گروه و همچنین حامیان اصلی آن، یعنی حکومتهای سوریه و جمهوری اسلامی خواهد بود.
شایان ذکر است که قبلا قطعنامه ۱۵۵۹، سازمان ملل به ضرورت خلع سلاح حزبالله، تاکید داشته،، اما هرگز اجرا نشده است.
پس سرنوشت نهايی بازندگان و برندگان این جنگ در جبهه جنگطلبان، به روند اجرای قطعنامه 1701 شورای امنیت سازمان ملل و و اجرای آن از سوی اسرائیل، حزبالله و دولت لبنان و دخالتهای آمریکا، ایران، سوریه و خروج کلیه نیروهای اشغالگر اسرائیل از لبنان و خلع سلاح حزبالله و ...، گره خورده است.
حمله اسرائیل به نوار غزه
ارتش اسرائیل، در ۴۴ روز ۱۹۰ بار غزه را هدف حمله هوايی قرار داده است. براساس گزارش رسمی يگان نظارت فلسطينی وابسته به دايره امور مذاكرات در سازمان آزاديبخش فلسطين، ارتش اسرائیل، پس از اسارت يك نظامی اسرائیلی در عمليات موسوم به «بارانهای تابستانی» در مدت ۴۴ روز ۱۹۰ بار حمله هوايی انجام داد و منطقه را با ۳۵۰۰ گلوله توپ هدف قرار داد. براساس اين گزارش، ارتش رژيم اسرائیل، از پنجم تا نوزدهم مرداد ماه 1385، ۷۶۸ بار به غزه حمله كرد. منابع بيمارستانی نيز اعلام كردهاند که دستكم دويست فلسطينی در اين مدت جان خود را از دست دادهاند که چهل تن از آنها را كودك هستند. علاوه بر آن، در همين مدت ششصد فلسطينی زخمی شدهاند. همچنین براساس اين گزارش، در اين مدت، مناطق گستردهای نابود و بسیاری از منازل فلسطينیها تخریب و چند سازمان دولتی نيز نابود شده است.
از زمان آغاز حمله اسرائیل به لبنان، سكوتی سخت در مورد رئیس تشكیلات خودگردان فلسطینی «محمود عباس» حكمفرما است. آخرین باری كه پرزیدنت عباس، در مقابل رسانهها ظاهر شد، همزمان بود با سفر «میانجیگرانه؟!» كاندولیزا رایس، وزیر خارجه ایالات متحده آمریكا، به رامالله، سفری كه به نوعی موجب شد تا جنگ در نوار غزه، به دلیل جنگ لبنان فراموش شود. بنا به گزارش رسانهها، از مدتها پیش و به ویژه در اسرائیل، بحث و جدلهای زیادی در مورد دوران پس از محمود عباس در جریان است.
احتمالا درگیریهای داخلی فلسطین كه حدود سه ماه پیش میان شبه نظامیان فتح و حماس در خیابانهای غزه درگرفت، موضع عباس را تضعیف کرد. از سوی دیگر، نخست وزیر اسرائیل، ایهود اولمرت نیز تا به امروز از گفتوگو با رئیس جمهور فلسطین، خودداری كرده است و از زمان حمله اسرائیل به نوار غزه، دولت تحت رهبری حماس هم دیگر این موقعیت را ندارد كه بتواند مذاكرات را به پیش ببرد. در حال حاضر بسیاری از وزرای دولت فلسطینی توسط نیروهای اسرائیلی بازداشت شدهاند و در زندان دولت اسرائیل، به سر میبرند و بقیه اعضای این دولت هم از ترس گرفتار شدن، به زندگی مخفی روی آوردهاند. «نیكلاس پل هام» روزنامه نگار و نویسنده سابق نشریات «فایننشال تایمز» و «اكونومیست» كه در حال حاضر به عنوان ناظر و كارشناس مناقشه خاورمیانه در «گروه بحرانهای بینالمللی» فعالیت دارد، احتمال میدهد در صورتی كه عباس دیگر قادر به ادامه اجرای برنامههایش نباشد، از مقام خود كنارهگیری كند: «در حال حاضر عباس بیش از پیش در مناقشه خاورمیانه به حاشیه رانده شده است.» به عقیده این كارشناس شاید در آیندهای نزدیك شاهد ترمیم كابینه فلسطین و در این صورت شاهد برگزاری یك انتخابات جدید باشیم. علت این انتخابات مجدد افزایش تعداد نمایندگانی در مجلس فلسطین خواهد بود كه با ترمیم كابینه موافق باشند. با این حال «پل هام»، بر این عقیده است تا زمانی كه جنگ در نوار غزه و لبنان ادامه دارد، نمیتوان در مورد كنارهگیری عباس با اطمینان كامل صحبت كرد.
همچنین در خبرها آمده است: «هر فلسطینی حداقل یك نفر از بستگان و دوستانش و هم قبیلهایاش در زندانهای اسرائیل محبوس است.»
یكی دیگر از رهبران سیاسی فلسطین، «محمد دهلان» ۴۵ ساله است. دهلان، در مقام ریاست نیروهای اطلاعاتی امنیتی تحت رهبری عرفات، به پست مهمی در ساختار جنبش فتح دست یافت و به یكی از سیاستمداران مطرح در نوار غزه تبدیل شد. گفته میشود: «دهلان رهبر آینده فلسطین است كه برای رسیدن به مقام ریاست جمهوری تلاش زیادی به خرج میدهد.» علاوه بر دهلان، از «نصر الكیدوا» هم به عنوان رییس جمهوری آینده فلسطین نام برده میشود. الكیدوا، یكی از نزدیکان یاسر عرفات است كه سالها نمایندگی فلسطین در سازمان ملل متحد را بر عهده داشت و از تجربه و مهارت لازم سیاسی نیز برخوردار است. یكی دیگر از سیاستمداران محبوب جنبش فتح، «مروان برغوثی» است كه در حال حاضر در زندانهای اسرائیل به سر میبرد. برغوثی، در انتخابات سال ۲۰۰۵، به نفع محمود عباس از كاندیداتوری خود منصرف شد و كنار رفت. اما این احتمال وجود دارد كه در انتخابات بعدی بار دیگر كاندیدا شود.
در غزه، يک و نيم ميليون فلسطينى در محاصره ميان تهاجم ارتش اسرائيل، و در معرض قطع کمکهای ضروری قرار دارند. اما حمله به لبنان، این فاجعه را به پشت صحنه رانده است.
اجماع جهانی در حمله اسرائیل به لبنان
جفری کمپ، دستيار ويژه رونالد ريگان، رئيس جمهور اسبق آمريکا در امور امنيت ملی، که هم اکنون مدير بخش برنامهريزی استراتژيک در موسسه پژوهشی نيکسون در واشنگتن، گفته است در حال حاضر همه احزاب و گروههای سياسی در آمريکا، بالاتفاق از اقدامات اسرائيل در لبنان دفاع میکنند به طوری که هيچکس در واشنگتن خواستار اعمال فشار بر تلآويو نيست:
«اجماعی که در اين زمينه وجود دارد بسيار بيشتر از اجماعی است که در بيشتر موضوعات مربوط به سياست خارجی در آمريکا وجود دارد. دولت بوش، از محبوبيت چندانی برخوردار نيست و اختلافات زيادی بر سر عراق وجود دارد. اما در مورد اقدامات اسرائيل در لبنان، چنين اختلافی در داخل آمريکا وجود ندارد.»
علاوه بر اجماع داخلی در آمريکا، عملا کشورهای اروپايی و دولتهای عربی نيز دست اسرائیل را در ادامه حملات جنونآمیز به لبنان باز گذاشتند.
ادعای پلیس انگلستان
پلیس انگلستان، دستگیری ٢۴ نفر و «خنثی کردن طرح انفجار ١٠ پرواز از لندن به آمریکا» توسط القاعده را اعلام کرد. پلیس ادعا کرده که ابعاد این عملیات تروریستی میتوانست بسیار دهشتناک و در ردیف ١١ سپتامبر باشد. به همراه این دستگیریها فضای جامعه و به خصوص فرودگاهها در انگلیس و در آمریکا به سرعت و به شدت پلیسی و همچنین مسافرین را به شدت سراسیمه و حشتزده کرد. وحشت زده شد. کسی چه میداند شاید این ادعا برای انحراف افکار عمومی مردم جهان از کشتار مردم لبنان، طراحی شده است. آنقدر این دولتها به توطئه و دروغ متوسل شدهاند که باور کردن ادعایشان چندان آسان نیست. مگر دولت انگلیس و آمریکا نبودند که شبانه روز ادعا میکردند دولت بعث عراق سلاح اتمی دارد و خطر جهانی به شمار میآید. اما اکنون که عراق را اشغال کردهاند به اقرار خودشان، هیچ سلاح اتمی در این کشور پیدا نشده است.
اما در هر صورت اقدامات تروریستی دولتی اسرائیل، انگلیس و آمریکا و همچنین اقدامات تروریستی جمهوری اسلامی و حزبالله در خاورمیانه، همواره جامعه جهانی را در رعب و وحشت قرار داده است. واقعه 11 سپتامبر در آمریکا، بمبگذاریهای اتوبوسهای مسافربری و مترو لندن و مادرید و انفجار مراکز توریستی در مصر و اندونزی و... نمونههایی از این عملیات تروریستی است که ماهیت و اهداف وحشیانه طراحان و مجریان آن بر علیه بشریت را نشان میدهد. چه تروریستهای دولتی و چه تروریستهای غیردولتی همه جای گره زمین را بر ساکنان آن، ناامن کردهاند.
طرح «خاورمیانه بزرگ» توسط آمریکا
بنا به گزارش خبرگزاریها، از سخنان رهبران آمريکا چنين استنباط میشود که حمله انتقامجويانه اسرائيل به مواضع حزبالله در جنوب لبنان، نه فقط اقدامی در جهت مهار اين گروه شبه نظامی، بلکه آغازی برای اجرای مرحله دوم طرح خاورميانه بزرگ توسط آمريکا و متحدانش است. از این رو، به نظر میرسد که فعلا ابتکار عمل پیشبرد این طرح، به عهده دولت و ارتش اسرائیل واگذار شده است.
علاوه بر این، حمله اسرائیل به لبنان، از يکسو، گامی در جهت تضعيف گروههای اسلامی فلسطينی و لبنانی و ايجاد تحرکی تازه در روند صلح اعراب و اسرانيل است و از سوی دیگر، تحت فشار قرار دادن دولتهای ايران و سوريه برای همسو کردن با نظم منطقهای جديد.
گام نخست آمريکا، برای استقرار نظم تازه در خاورميانه که طرح «خاورميانه بزرگ» معروف شده است، با لشکرکشی به عراق و سرنگونی حکومت بعث در عراق آغاز شد. هر چند که اکنون آمریکا، در باتلاق عراق گیر کرده است، اما، حمله اسرائیل به فلسطین و لبنان، نشان میدهد که آمريکا و متحدانش طرح خاورميانه بزرگ را رها نکردهاند و برای اجرای آن به هر بهایی میکوشند. بنابراين، وقایع اخیر لبنان، نشان میدهد که مرحله دوم اجرای طرح خاورميانه بزرگ، با جنگ اسرائيل و حزبالله آغاز شده است.
گام دوم آمریکا و متحدانش، احتمالا منزوی کردن ايران و سوريه در منطقه خواهد بود. آمريکا و متحدانش در تلاشند با اعمال فشار شديد بر اين دو کشور، آنها را به کنار آمدن با طرحها و سياستهايشان با نظم تازه در خاورميانه، وادار سازند.
آمریکا و متحدانش پس از ترور رفیق حریری در لبنان، فشار زیادی را بر سوریه وارد كردند و قطعنامه ۱۵۵۹ را به تصویب رساندند. قتل رفیق حریری را به بشار اسد ارتباط دادند و ۳۰ هزار نیروی سوری را از لبنان خارج كردند. مجموعه این فعل و انفعالات با هدف منزوی كردن سوریه و حزبالله صورت گرفت.
تا همین جا نیز دولت سوریه را به ویژه پس از واقعه ترور رفیق حریری، به عقبنشینیهای جدی از لبنان و سیاستهای سابقش وادار کردهاند. اما مسئله جمهوری اسلامی، متفاوت و پيچيدهتر است.
البته لازم به تاکید است که پرونده هستهای جمهوری اسلامی، در شورای امنيت سازمان ملل در جريان است. قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل، جمهوری اسلامی را ملزم به تعليق غنیسازی اورانيوم میکند. در صورت عدم پذیرش آن توسط جمهوری اسلامی، مواد این قطعنامه مجددا در اواخر ماه جاری(اوت)، در شورای امنیت سازمان ملل مورد بحث قرار خواهد گرفت و احتمال تحریم اقتصادی این کشور جدی خواهد بود. مگر این که جمهوری اسلامی، در این واپسین روزها از موضع خود عقبنشینی کند و غنیسازی اورانیوم را متوقف سازد.
رژیم جمهوری اسلامی و حزبالله
رژیم جمهوری اسلامی، مدافع سرسخت حزبالله در لبنان و فلسطین و غیره است. بنابراین، واضح است که این رژیم نه از مردم آزادیخواه و تحت ستم این کشورها، بلکه از جریاناتی حمایت میکند که سیاستهای جمهوری اسلامی را چه در درون این کشورها و چه در سطح خاورمیانه، تقویت میکنند. فرض کنیم اگر حزبالله در این کشورها پیروز شوند، به معنی این است که رژیمی از نوع جمهوری اسلامی را ایجاد خواهند کرد و موقعیت جمهوری اسلامی نیز بیش از این تحکیم خواهد شد. اگر جمهوری اسلامی، آزادیکش و آدمکش است، اینها هم دست پرورده جمهوری اسلامی و مهمتر از همه ایدئولوژی و سیاستها و اهداف مشترکی دارند. آن بخش از جریانات چپ ایرانی و غیرایرانی که حزبالله را یک «جنبش مقاومت تودهای» توصیف میکنند، عملا به آن ضدانسانی و بورژوایی آن صحه میگذارند، تناقض بزرگ سیاسی و طبقاتی را با خود حمل میکنند. این تناقض به لحاط تاریخی، ریشه در سیاستهای «کمینترن» که خواستار همکاری جریانات چپ با گروههای مذهبی برعلیه «امپریالیسم» به سرکردگی آمریکا شده بود. چنین سیاستی، آشتی طبقاتی را به دنبال آورد و سبب شد که جریاناتی مانند حزب توده و سازمان فدائیان خلق(اکثریت)، به دنبال اسلام «رهاییبخش» و خمینی و جهموری اسلامی بیافتند و خاک در چشم کارگران و مردم آزادیخواه بپاشند. امروز هم همکاری همین سازمانهای و برخی از شخصیتهای فرهنگی و دانشگاهی که سابقه چپ دارند، با خاتمیها، سازگاراها، سروشها، معینها، گنجیها و غیره در حال بده و بستان باشند. علاوه بر این بپذیریم که موقعی که کمینترن چنین سیاستی را اتخاذ کرد، هنوز مذهب، این قدر چهره غیرانسانی و وحشی خود را در سیاست و حاکمیت نشان نداده بود، اکنون با وجود جمهوری اسلامی و طالبان و حماس و حزبالله، قاعدتا باید ماهیت مذهب به عنوان یک گرایش بورژوایی بر همگان روشن شده باشد. به ویژه برای سازمانها و فعالین سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران، وحشیگریهای حکومت بورژوایی جمهوری اسلامی را با گوشت و پوست خود تجربه کردهاند. بنابراین، اگر چپ اروپایی هنوز عملکرد سیاستهای گروههای اسلامی را عملا تجربه نکرده است، اما، سازمانها و فعالین سیاسی و فرهنگی چپ ایرانی برای حفظ جان اعضای خود از تعقیب و ترور و اعدام جمهوری اسلامی و تداوم مبارزهاش وادار به خروج از ایران شدهاند و این بخش از سیاست را به خوبی میشناسد. در حقیقت نمیشود در ایران، برای سرنگونی جمهوری اسلامی مبارزه کرد، اما در لبنان، صرفا از موضع «ضدامپریالیستی»، حزبالله را نیروی مقاومت مردمی خواند؟! این تناقض و یک نگرش بورژوایی است که این بار در قالب «چپ» خود را نشان میدهد. برخی از سازمانهای چپ ایرانی، در تسخیر سفارت آمریکا در تهران توسط دانشجویان خط امام، بهدنبال امام خمینی «ضدامپریالیست» و جمهوری اسلامی افتادند. همچنین برخی از سازمانهای چپ، در جنگ ایران و عراق با همین تحلیل نادرست به دنبال جمهوری اسلامی افتاد. این بار نیز تاریخ در نگرش به جنگ لبنان، تکرار میشود.
اساسا در تحلیل مارکسیستی اولا مرز و ملیت و جنسیت مطرح نیست، بلکه تحلیل ماهیت طبقاتی و افق و چشماندازی که یک جریان به لحاظ اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دنبال میکند مطرح و اساسی است. در این تحلیل طبقاتی حزبالله کجا در صفوف کدام طبقه قرار میگیرد؟ قطعا در صفوف بورژوازی. از سوی دیگر، هنگامی که به ماهيت حزبالله لبنان، نگاه میکنیم کمترین تفاوتی با ماهيت جمهوری اسلامی پیدا نمیکنیم. تنها تفاوت آنها در موقعیت و مقام حاکمیت و مکانی است. حتی بسیاری از کادرها و عناصر کلیدی حزبالله خاورمیانه یا در ایران آموزش دیدهاند و یا در کشورهای خود توسط سپاه پاسداران جمهوری اسلامی تسلیح و تجهیز و تغذیه فکری شدهاند. اینها، حتی در ترورهای مخالفین جمهوری اسلامی نقش داشتند، حداقل نمونه ترور میکونوس در برلین که در آن، شرفکندی و همراهانش به قتل رسیدند، چند نفری از تروریستها دستگیر شدند، لبنانی بودند و زیر نظر و فرماندهی مامورین وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران از جمله دارابی، این عملیات مرگ را انجام دادند.
البته در پایین به تحلیل مارکسیستی از جمله به ماهیت طبقاتی جریانات مذهبی و انحراف جریانات چپ در نگرش به جنگ لبنان، دوباره برمیگردیم.
از سوی دیگر ظهور و پا گرفتن بسیاری از جریانات اسلامی در کشورهای عربی، به ویژه در فلسطین و لبنان، ریشه در سیاستهای اسرائیل بر علیه اعراب دارد. حزبالله لبنان، در سال 1982، پس از حمله اسرائيل به لبنان، شروع به اظهار وجود سیاسی کرد. حسن نصرالله، رهبر حزبالله لبنان، گفته است: «اگر اسرائيل در سال 1982 به لبنان حمله نكرده بود امروز حزبالله وجود نداشت.» قبل از این نیز حزبالله لبنان در قالب جنبش امل و انديشهها و سیاستهای امام موسی صدر فعالیت داشت. برای مثال، دکتر چمران، از چهرههای معروف جمهوری اسلامی، قبل از انقلاب ایران، در سازمان امل لبنان فعال بود. مهمتر از همه آمریکا و اسرائیل از افغانستان تا فلسطین و لبنان، گرایش ارتجاعی مذهبی را تقویت کردند تا در مقابل گرایش چپ این جوامع، شوروی سابق و یا سازمان آزادیبخش فلسطین بایستند. اساسا گرایش مذهبی، یکی از گرایشات عقبمانده بورژوازی است. با به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، ایران، مرکز آموزش و تمرکز و تجمع گروههای اسلامی تروریستی جهان شد. این رژیم، با کمکهای کلان مالی و حمایت سیاسی و غیره همه این جریانات را به سوی خود و سیاستهایش جلب کرد. حزبالله این کشورها، در سالهای سخت و پرتلاطم اوایل انقلاب 57 ایران، به یاری این رژیم شتافتند، هشت سال در جبهه ایران بر علیه عراق جنگیدند و برای تثبیت جمهوری اسلامی، نیرو و انرژی زیادی صرف کردند. بنابراین، بیخود نیست که حزبالله در همه جا فرزند امام خمینی نامیده میشوند.
حربالله ترکیه، مجلس اعلای عراق، جهاد اسلامی، حماس، گروههایی از مجاهدین افغان و...، در ایران، آموزشهای سیاسی، نظامی و مدهبی را دیدند. آنها در بازگشت به کشورهای خود، در راه جهاد و جنگ اسلامی و برپایی حکومت اسلامی، به یک سلسه ترورهای شخصیتهای سیاسی و فرهنگی سکولار و چپ،عملیات انتحاری، بمبگذاری در اماکن عمومی و کشتن مردم بیگناه و یا در همکاری با جمهوری اسلامی با حمله به سفارتخانههای آمریکا و اسرائیل و یا ترور مخالفین جمهوری اسلامی به ویژه در کشورهای آلمان، عراق، پاکستان و ترکیه، فعالیتهای خود را ادامه دادند. در این موارد، آرشیو پلیس مخفیهای جهان، انباشته از پروندههای این گروههای ترویستی اسلامی در همکاری با جمهوری اسلامی است که بعضی مواقع گوشههایی از آنها به رسانههای گروهی درز پیدا کرده است.
هماکنون نیز گفته میشود نیروهای سپاه پاسداران در لبنان حضور دارند و موشکهای زیادی که حزبالله لبنان به شهرهای اسرائیل پرتاب کرده با یاری متخصصین سپاه پاسداران صورت گرفته و ایران آنها را در اختیار حزبالله قرار داده است.
احمدینژاد، ریاست جمهوری خود را با شعار «محو كردن اسرائيل از روی نقشه كره زمين»، آغاز کرد تا به حزبالله داخل ایران و کشورهای دیگر منطقه روحیه و جان تازهای بدهد. اگر شعارهای ضداسرائیلی احمدینژاد، خوراک تبلیغاتی آمریکا و اسرائیل شد، اما در روحیه دادن به حزبالله تا حدودی موفق شده است. زیرا این تبلیغات و جسارت بیشتری به پیروزی حماس در انتخابات فلسطین و حزبالله لبنان داد. اما یک وجه واقعیت شعارها و سخنان فاشیستی احمدینژاد مبنی بر محو اسرائیل از جغرافیای منطقه، این فرصت طلایی را به دولت اسرائیل داد که به بهانه حفظ موجودیت و امنیت خود، نخست به نوار غزه و سپس به لبنان لشکرکشی کند. بنابراین، اگر شعارهای احمدینژاد و موشکهایی که جمهوری اسلامی در اختیار حزبالله قرار داده است جسارت بیشتری به این گروه داد، اما اکثریت مردم لبنان و فلسطین را به خاک سیاه نشاند.
اگر بخواهیم به دخالت جمهوری اسلامی در لبنان و تجهیز حزبالله این کشور بهتر پی ببریم، بد نیست که به گوشههایی از گفتوگوی روزنامه شرق جمهوری اسلامی با علیاکیر محتمشیپور، نماینده خمینی در لبنان در رابطه با سازماندهی و تجهیز و اعلام موجودیت حزبالله، نگاهی بیندازیم.
روزنامه شرق، در مفدمه گفتوگوی خود، محتشمیپور را چنین معرفی میکند: «حزبالله لبنان پيروز جنگ است.» اين اظهارات علی اكبر محتشمیپور است كه با قاطعيت بيان میكند. كسی كه در كسوت وزير كشور و سفير ايران در سوريه برای تشكيل حزبالله لبنان در سالهای گذشته بسيار زحمت كشيد و از جان مايه گذاشت. محتشمیپور در حال حاضر دبيركل كنفرانس بينالمللی انتفاضه فلسطين است و هميشه دغدغه اول او فلسطين و لبنان است. محمدعلی ابطحی، عضو مجمع روحانيون مبارز نقل كرده كه در جلسات مجمع وقتی نقل اخبار است، نوبت كه به او میرسد، همه از محتشمیپور میپرسند، از لبنان و فلسطين چه خبر. گفتوگو در دفتر كار او انجام شد. تلويزيون بزرگی در دل ديوار كار گذاشته شده و او مرتبا اخبار شبكههای عربی، خصوصا العالم را پيگيری میكند. میگويد خيلی با روزنامه ميانهای ندارد. كم روزنامه میبيند و اگر هم تورقی كند، فقط تيترها را میخواند و نه بيشتر.
حزبالله مسلح به چه نوع سلاحی است كه توانسته تا اين سطح پيشرفت كند؟
مجهز به دو سلاح است. يك نوع سلاح ظاهری است. همين موشكهايی كه در اختيار دارد.
چه موشكهايی؟
موشكهايی كه استفاده كرده. از كاتيوشا گرفته تا موشكهای زلزالی كه تا آخرين نقطه اسرائيل را میتواند هدف قرار دهد. چرا كه مساحت اسرائيل ۲۷ هزار كيلومتر است. عرض آن ۱۲۱۱ كيلومتر و در طول ۲۰۰ كيلومتر است. موشك زلزال ۲ حزبالله، ۲۵۰ كيلومتر برد دارد كه هيچ جايی از فلسطين كه در اشغال اسرائيل است، وجود ندارد كه موشكهای حزبالله به آنجا نرسد.
سلاح دوم كه گفتيد حزبالله در اختيار دارد، چيست؟
جسارت و جرات است. ببينيد ممكن است برخی كشورها دانش يك سلاح را داشته باشند اما جسارت استفاده از آن را ندارند...
بخشی از آن آموزشهايی است كه حزبالله در ايران ديده است. در جبهههای جنگ اين آموزش را ديدهاند. به عبارتی بسياری از نيروهای ورزيده حزبالله كسانی هستند كه در جنگ ۸ ساله ما، در جبهههای ما بودند و اينجا عملياتی را مستقيما و يا زير پوشش انجام میدادند.
آيا به غير از جبههها آموزش ديگری هم داشتهاند؟
يكسری از آموزشها را حزبالله در لبنان ديده است. حضرت امام ره در سال ۱۹۸۲ با اعزام نيرو به سوريه و لبنان مخالفت كردند. به عبارتی بعد از اينكه پنجمين هواپيمای ايرانی كه از سپاه و بسيج و تيپ ذوالفقار به لبنان نيرو وارد كردند، امام با اين كار مخالفت كردند. من آن وقت سوريه بودم. مردم سوريه و لبنان از اينكه ديگر نيروهای ايران برای دفاع و مبارزه با اسرائيل به اين كشورها نمیآيند، نگران بودند. من وقتی آمدم خدمت امام رسيدم خيلی احساساتی شده بودم. با شور و حرارت و احساس صحبت میكردم. امام من را آرام كردند. برخورد امام مثل يك شخصيت نظامی با تجربه و دانش بالا بود. ايشان فرمودند نيرويی كه برای مبارزه به ميدان معركه میرود، بايد پشتيبانی شود. يعنی عقبه آن نيرو بايد بسيار مستحكم باشد. ما چگونه میتوانيم نيروهای سپاه و بسيج را به سوريه و لبنان بفرستيم، در حالی كه راه پشتيبانی ما از عراق و تركيه است. دو كشوری كه در آن زمان با ما خوب نبودند. عراق در اختيار رژيم بعث بود و تركيه همپيمان ناتو و آمريكا است. ايشان فرمودند تنها راهی كه وجود دارد اين است كه برويد و جوانان و نيروهای لبنانی را آموزش بدهيد، آماده و تجهيز كنيد تا از كشور خودشان در مقابل اسرائيل دفاع كنند و آنچه را كه حقوق ملت فلسطين و لبنان است استيفا كنند. از اين لحظه فاز جديدی آغاز شد كه آموزش نيروهای لبنانی بود و به تشكيل حزبالله و مقاومت منجر شد. كه ديديم پس از ۱۸ سال اسرائيل در برابر چنين نيرويی تن به شكست داد و از لبنان خارج شد. اين مقاومت مورد حمايت مردم هم بود...
... البته درست است كه در ابتدای كار نيروهای حزبالله در ايران و لبنان توسط سپاه پاسداران آموزش ديدند، اما اينها از نوع شاگردانی هستند كه از اساتيد خود پيشی گرفتهاند و قابل قياس نيستند...
... والله تا دورهای كه خود من در سوريه و لبنان بودم، حدود ۳۰ دوره و در هر دوره نيز ۳۰۰ نفر، نيروهای لبنانی آموزش میديدند. بعد از آن نيز ادامه پيدا كرد. فكر میكنم حزبالله تا الان متجاوز از ۱۰۰ هزار نفر را چه مستقيم و چه غيرمستقيم آموزش داده است. اكثر نيروهای آموزش ديده، نيروهای داوطلب هستند و در چنين شرايطی وارد عمل میشوند. اما نيروهای تمام وقت حزبالله، تعداد اندكی هستند.
... ما میگوييم به فرض كه حزبالله پذيرفت و پشت نهر ليطانی رفت اما باز به علت داشتن سلاحهای موشك دوربرد، رعد ۱ و ۲ و حتی كاتيوشاها میتوانند تا ۳۰ كيلومتر خاك اسرائيل را هدف قرار دهند. حتی موشكهای خيبر ۱ ، ۲ و ۳ حزبالله تا عمق ۷۰ ، ۱۲۰ و ۲۵۰ كيلومتری خاك اسرائيل را میزند. در هر صورت اين جنگ، جنگی نيست كه مورد خواست آمريكا و اسرائيل باشد. تا الان شكست آنها را در پی داشته است.
يك بحث درباره رابطه حزبالله و ايران مطرح است. برخی معتقدند بهتر بود كه اين روابط شفاف نمیبود تا اجازه بهانهگيری نيز داده نشود.
تعارف كه نداريم. حزبالله فرزند معنوی امام ره و انقلاب و جمهوری اسلامی ايران از اول بوده و هست. شترسواری كه دولا دولا نمیشود...»(روزنامه شرق،12 مرداد 1358-3 اوت 2006)
از سوی دیگر، آخوند سیداحمد خاتمی، امام جمعه موقت تهران، اسرائیل را به موشکباران تهدید کرد. به گزارش ايسنا، 24 مرداد 85 - 15 اوت 2006، احمد خاتمی، در حاشيه سومين همايش استانى خبرگان، با اشاره به آن چه وی «پيروزى حزبالله» خواند گفت: «در صورتى كه كسى قصد تعرض به ايران را داشته باشد موشكهاى 2 هزار كيلومترى ايران قلب تلآويو را نشانه خواهد رفت.»
از سوی دیگر، برای نخستین روزنامه پرتیراژ حریت ترکیه، فاش کرد که ترکیه، در 27 جولای(5 مرداد) و 8 اوت(17 مرداد) دو هواپیمای ایرانی را در شهر دیاربکر در جنوب شرقی ترکیه مجبور به فرود کرده و برای یافتن تسلیحات نظامی مورد بازرسی قرار داده ولی هیچ سلاحی یافته نشده است. این روزنامه افزوده است ترکیه به دلیل نگرانی از آسیب دیدن روابط دیپلماتیک با ایران تاکنون این خبر را اعلام نکرده بود.
نامیک تان، سخنگوی وزارت خارجه ترکیه روز پنجشنبه در واکنش به این خبر با تایید این مساله
گفت این بازرسی یک روند عادی بوده است.
این در حالی است که خبرگزاری رویترز در گزارشی در همین زمینه به نقل از یک مقام امنیتی اسرائیل خبر داد که این رژیم از ترکیه خواسته است با اعمال ممنوعیت عبور و مرور زمینی و هوایی علیه ایران از آنچه که انتقال تسلیحات از طریق ایران به سوریه برای حزبالله لبنان نامیده است، جلوگیری کنند.
این مقام ارشد امنیتی اسرائیل که به دلیل ادامه داشتن مذاکرات با ترکیه نخواست نامش فاش نشود به رویترز گفته است: اهمیت ترکیه از این جهت است که سایر مسیرهای ممکن برای انتقال سلاح به حزبالله یعنی اردن و عراق تحت کنترل هستند و مسدود شدهاند و تنها ترکیه باقی مانده است. مارک ریگو، سخنگوی وزارت خارجه اسرائیل نیز با اشاره به اهمیت ترکیه که از کشورهای عضو ناتو است و روابط نزدیکی با اسرائیل و کشورهای عربی دارد گفت اجرای موفق تحریم تسلیحاتی بینالمللی، آزمونی برای موفقیت تلاشهای سازمان ملل در لبنان است...
همچنین شيمون پرز، معاون نخست وزیر اسرائیل، که روز سه شنبه 16 اوت با کاندولیزا رایس، وزیر خارجه آمریکا، دیدار کرده بود، ایران را متهم به حمایت مالی از حزبالله کرد. او ادعا گفت: «ما برآورد کردهایم که حزبالله سالانه 100 میلیون دلار از ایران دریافت میکند. آنها پیشرفتهترین سلاحهایی که ایران دارد و یا از روسیه و چین و کشورهای دیگر خریداری کرده را در اختیار دارند. آنها توسط ایرانیان آموزش میبینند. ما برآورد کردهایم که بیش از یکصد آموزش دهنده ایرانی در لبنان مشغول کمک به حزبالله هستند.»
بدین ترتیب، محتشمیپور، به طور علنی وابستگی حزبالله به جمهوری اسلامی را صریحا مطرح میکند. در چنین شرایطی، اصولا هیچکس نباید به خودش اجازه بدهد در این جنگ نقش غیرانسانی حزبالله و پدر بزرگ آن جمهوری اسلامی را نادیده بگیرد و صرفا به محکوم کردن جنایات دولت اسرائیل بسنده کند. چرا که هر دو طرف این جنگ، پرونده سیاه سنگینی را در زیر بغل خود دارند. هر دو طرف این جنگ، انسانیت و موجودیت انسانی و قوانین جهانشمول بشری را لگدمال کردهاند و دشمن آزادی و برابری، امنیت و آسایش، رفاه و عدالت اجتماعی هستند. بیشترین قربانیان آن، کودکان و زنان و انسانهای عادی بیگناه و بیدفاع هستند. بحران و فقر و فلاکت ناشی از جنگ و عوارض و عواقب آن نیز مستقیما متوجه کارگران و مردم محروم است. بنابراین، از هر زاویهای به این واقعه هولناک کنیم هیچ توجیهی برای محکوم کردن یک طرف این جنگ، وجود ندارد.
کشمکش آمریکا و ایران
پس از آتشبس در جنگ پنج هفتهای لبنان و جنگ و تبلیغات اسرائیل و آمریکا علیه حزب الله، بار دیگر حملات لفظی دولت آمریکا علیه جمهوری اسلامی، شدت گرفته است.
بدنبال پخش مصاحبه مایک والاس، با احمدینژاد و انتقاد شدید رییس جمهوری ایران از جورج بوش، رییس جمهوری آمریکا نیز، دولت ایران را مورد حمله قرار داد. بوش، پس از جلسهای با اعضای تیم امنیت ملی کابینهاش گفت جنگ در خاورمیانه بخشی از مبارزه بزرگتر میان آزادی و ترور است و «ما میتوانیم تصور کنیم که این مبارزه تا چه اندازه میتوانست خطرناکتر باشد چنانچه ایران دارای نیروی هستهای میبود.» جورج بوش، ادعا کرد که در عراق و لبنان تلاش در جهت استقرار دموکراسی آغاز شده اما جمهوری اسلامی سعی دارد با مداخله و حمایت از سازمانهای تروریستی، از ریشه گرفتن دموکراسی جلوگیری کند. در همین رابطه یکی از سخنگویان ارتش آمریکا به نام ژنرال ویلیام کالدول به خبرنگاران گفت: «ما اطلاع داریم که گروههای افراطی شیعی تعلیمات خود را از مجرای سومی که با ایران ارتباط دارد دریافت میکنند. ما میدانیم که از همین مجرا تسلیحات به این گروهها میرسد.»
سفیر آمریکا در عراق، زلمای خلیلزاد نیز در مصاحبهای با روزنامه واشنگتن پست، ایران را متهم کرد که تعلیمات، تسلیحات و پول برای «ارتش مَهدی» وابسته به مقتدا صدر فراهم آورده است. او حتی ادعا کرد که مقامات امنیتی و اعضای سپاه پاسداران انقلاب ایران در خاک عراق به اقدامات ضد آمریکایی مشغول هستند.(واشنگتن پست، ۱۵ اوت).
جمهوری اسلامی، تاکنون همه این ادعاها را تکذیب کرده است. سخنگویان ارتش مهدی وابسته به مقتدا صدر و «بریگاد بدر» وابسته به «شورای عالی انقلاب اسلامی عراق» نیز هر دو ادعای دریافت مهمات و آموزش از ایران را رد کردهاند.
شایان ذکر است که در هفتههای اخیر، بیشترین قربانیان بمبگذاریهای تروریستی گروههای شیعه عراق بودهاند و در محلات شیعینشین بغداد و حومه آن، بسیار متشنج و ناامن است.
موضعگیری طبقاتی در قبال این جنگ
از سوی دیگر، اعتراضات ضدجنگ محدودی در کشورهای مختلف جهان بر علیه این جنگ و کشتار مردم بیگناه فلسطین و لبنان راه افتاد. هر چند فراخوان بیشتر این اعتراضات را سازمانهای چپ اروپایی فراخوان داده بودند، اما آنها به دلیل عدم موضعگیری صریح علیه جنایات حزبالله و صرفا محکوم کردن یک طرف این جنگ ارتجاعی و غیرانسانی، عرصه را برای اظهار وجود علنی حزبالله در خیابانهای اروپایی باز کردند. متاسفانه در برخی از این صفها عکسهای شیخ نصرالله، رهبر حزبالله لبنان بالا برده شد؛ زنان حزبالهی با حجاب اسلامی ظاهر شدند؛ حتی آخوندها نیز با لباس رسمی در این صفها حرکت کردند تا مهر و نشان حزبالهی خود را براین تظاهراتها بزنند. در این میان، متاسفانه تعدادی از چپهای منفرد ایرانی که کمتر در صف تظاهراتهای علیه جمهوری اسلامی حضور پیدا میکنند در این تظاهراتها در کنار حزبالله حرکت کردند. این دوستان در مقابل انتقاد دیگران، توجیه صرفا «ضدامپریالیست» و «مقاومت و مبارزه تودهها» را آوردند. باید از دوستان پرسید آیا این حزبالله نیست که تاکنون بارها در ایستگاههای اتوبوس، اتوبوسهای شرکت واحد، رستورانها و غیره اسرائیل، با انفجار بمب و عملیات انتحاری، شهروندان عادی اسرائیلی را به قتل رساندهاند. کجای این مبارزه سیاسی و اجتماعی و یا حتی مسلحانه است؟ مبارزه نیست، جنایت و ترور و رعب و وحشت بر علیه شهروندان است، نه بر علیه حکومت فاشیستی اسرائیل. اساسا چنین موضعی، یک موضع بورژوایی است و ربطی به مبارزه تودههای کارگر و مردم محروم و تحت ستم و آزادیخواه لبنان، فلسطین و اسرائیل ندارد. از سوی دیگر، موشکهای پرتاب شده حزبالله به شهرهای اسرائیل، شهروندان عادی اسرائیلی را به قتل میرساند. هواپیماهای و توپ و تانک اسرائیل نیز همین جنایات با ابعاد بزرگتری انجام میدهد. چه ابعاد این فاجعه بزرگ باشد و چه کوچک تغییری در ماهیت ضدانسانی آنها به وجود نمیآورد. به اصطلاح هر که بامش بیش برفش هم بیش.
بنابراین، موضع طبقاتی و اصولی و روشن این است که هر دو قطب این جنگ، به دلیل کارنامه سنگین سیاه و ارتجاعی و غیرانسانی تاکنونیشان و عملکرد امروزیشان و اهداف و استراتژی که دنبال میکنند، بشریت را به سوی جنگ و سرکوب و فقر و فلاکت اقتصادی و دشمنی و خصومت میان انسانها سوق میدهند، باید شدیدا محکوم گردند. باید با صدای رسا و از هر طریق ممکن و در هر ظرفیت و موقعیتی نباید لحظهای برای قطع فوری جنگهای ارتجاعی، محکوم کردن طرفین جنگ و خروج بدون قید و شرط و فوری نیروهای اشغالگر اسرائیلی از لبنان و فلسطین عفلت و درنگ کرد. باید قاطعانه از حق تعیین سرنوشت مردم فلسطین و تشکیل دولت مستقل فلسطینی و یا فدراسیون مشترکی بین مردم اسرائیل و فلسطین، در فضایی آزاد و برابر دفاع کرد. باید حرکتهای اعتراضی ضدجنگ طوری سازماندهی شوند و فراخوانها و شعارها و قطعنامههای طوری تنظیم گردند که نیروهای ارتجاعی و حزبالهی نتوانند از آن به نفع تبلیغات ارتجاعی خود بهره جویند. یک دلیل مهم این که در رابطه با حمله اسرائیل به فلسطین و لبنان، تظاهراتهای ضدجنگ محدود شد، ناشی از تزلزل فراخواندهندگان آن نسبت به سازمان اسلامی حماس در فلسطین و حزبالله لبنان بود.
مواضعی که برخی از نیروهای چپ ایرانی در قبال جنگ لبنان، اتخاذ کردند، کمابیش شبیه همان مواضعی است که بسیاری از نیروهای چپ مطرح در انقلاب 1357 ایران، مانند حزب توده و بعد سازمان فدائیان خلق(اکثریت) و...، در آغاز جنگ خانمانسوز ایران و عراق اتخاذ کردند و همچنین بسیاری از سازمانهای چپ بینالمللی. مواضعی که در مهمترین پیچ و خمهای تاریخی، بسیاری از نیروهای «چپ» را از مدار تحلیل طبقانی جنگ، به بیرون پرتاب میکند و مدت زمانی طول میکشد از مسیر انحرافی خود دوباره به مسیر سیاستهای عمومی «چپ» جامعه برگردند. در این مدت، یا فرصتهای تاریخی را از دست میدهند و یا به عدم بیاعتمادی درون جنبش کارگری و تودهای دامن میزنند.
امروز ما با مقالهها و بیانیههایی که بسیاری از رفقای سرشناس فعال سیاسی و فرهنگی و اجتماعی «منفرد» و یا «سازمانی» آن را امضاء کردهاند، با توجه به سوابق ساسی آنها، چندان حیرتآور نیست. اگر این امضاها را از زیر این مقالات و بیانیهها بردارید و در مقابل گروههای اسلامی بگذارید به احتمال قوی بیدرنگ امضاء خواهند کرد. چون که مواضع سیاسی - طبقاتی آنها را به طور جدی زیر سئوال نمیبرند. جریانات راست و بورژوایی را تقویت میکند. تاسفبار است که این نیروها هر از چند گاهی آن هم در شرایط پیچیده و سرنوشتساز تحلیلهای علمی مارکسیستی و طبقاتی را فراموش میکنند و به دنبالهروی از سیاستهای بورژوازی کشیده میشوند. همین تحلیلها بود که بسیاری از نیرویها چپ مطرح انقلاب 1357 را به دنبالهروی از خمینی و جمهوری اسلامی کشاند. اگر این نیروها از تجارب تاریخی پند نگیرند و در اتخاذ مواضع کمونیستی ثابت قدم نباشند، مرتبا در حال نوسان به چپ و راست خواهند بود.
گرایشات راست که عمدتا از سیاستهای آمریکا تبعیت میکنند، جانب دولت نژادپرست اسرائیل را میگیرند، مانند طیفهای رنگارنگ سلطنتطلبان. همچنین برخی از سازمانها و شخصیتهای به اصطلاح «چپ» دیروزی که امروز با سلطنتطلبان برای شرکت در جلسات سازماندهی شده کاخ سفید و گنگره آمریکا، مسابقه میدهند و هر دری را میزنند تا با یک مامور آمریکایی دیداری داشته باشند تا از قافله عقب نمانند.
قطعا، اتخاذ یک موضع خشک و خالی انسانی، در محکومیت هر دو قطب جنگ اسرائیل و حزبالله، هزار بار ارزشتر از موضع این آقایان و خانمها و جریاناتی است که یا بین دو صندلی نشستهاند و یا به طور کلی امید خود را در تحولات خاورمیانه و ایران، به طرحها و سیاستهای آمریکا، گره زدهاند.
آشکارا، حزبالله لبنان نه تنها مورد حمایت حکومت سوریه و جمهوری اسلامی است، بلکه حتی فرماندهان و متخصصین امور نظامی آنها، نیروهای حزبالله را فرماندهی و سازماندهی و تجهیز میکنند و در کاربرد سلاحهای پیچیده مانند موشکهای دوربرد آنها را یاری میدهند. حزبالله، شهرهای اسرائیل را موشکباران میکند و مردم بیگناه عادی را به قتل میرساند. هر چند که ابعاد حمله اسرائیل با حزبالله قابل مقایسه نیست، اما طرفین جنگ هر دو سیاستهای ارتجاعی و غیرانسانی دارند. از این رو، نباید در کنار یکی از طرفین این جنگ ایستاد، بلکه باید با صدای بلند و رسا هر دو قطب این جنگ را محکوم کرد و خواهان خروج نیروهای اشغالگر اسرائیل از لبنان و فلسطین و همچنین پاسداران جمهوری اسلامی از لبنان شد. وظیفه جنبش کارگری کمونیستی ایرانی و غیرایرانی این است که در چنین وضعیتی، از هر طریق ممکن همبستگی خود را با مردم آزادیخواه و کارگران و مردم آسیبدیده لبنان، سوریه و فلسطین اعلام کنند و شدیدا تروریسم دولت سرکوبگر و اشغالگر اسرائیل و تروریسم حزبالله علیه مردم عادی اسرائیل را محکوم کنند. بسیار مهم است که این موضع طبقاتی، یعنی دفاع از کارگران، مردم محروم و تحت ستم و آزادیخواه در هر شرایطی باید ناظر بر سیاستهای حنبش کارگری کمونیستی باشد. در غیر این صورت در این جنگ مشخص عدم محکومیت جنایات حزبالله، عملا در غلطیدن به راست و موضع حکومت سوریه و جمهوری اسلامی و است.
در کشمکش و جنگ آمریکا و اسرائیل از یکسو و نیروهای حزبالهی از سوی دیگر، به طور کلی به ضرر مردم آزادیخواه و کارگران منطقه خاورمیانه است. از این رو، طبیعی است که مردم آزادیخواه و کارگران و کمونیستها از یک طرف با این قدرتهای جنگطلب و خشونتطلب به مبارزه برخیزند و از طرف دیگر آلترناتیو سیاسی و اجتماعی خود را در برابر تودههای مردم قرار دهند. قطعا اگر هر کدام از دو قطب این جنگ پیروز شوند، تمام هستی و نیستی کارگران و مردم محروم و تحت ستم را بیش از بیش بر باد خواهند داد. شدت سرکوب و استثمار را شدت خواهند داد. اگر گروههای حزبالهی شیروز شوند بلافاصله حجاب اجباری اسلامی را بر سر زنان خواهند کرد و آنها را به کنج خانه خواهند راند. مردسالاری هر چه عمیقتر و گستردهتر را تثبیت خواهند کرد. به قتلعام کمونیستها و سکولارها و انسانهای مخالف دست خواهند زد. هر اعتراض کارگری را بیرحمانه سرکوب خواهند نمود. آنچنان جنگ و ترور و وحشت دایمی بر جامعه حاکم خواهند کرد تا هیچ جریان و انسانی آرامش و امنیت و شادی حس نکند. واقعیت هولناکی که در عراق، در مقابل چشمان حیرتزده ما قرار دارد. قرار است آمریکا و اسرائیل و دیگر متحدان آنها، با جنگ و لشکرکشی و کشتار، وضعیت عراق و افغانستان و فلسطین و لبنان را در چهارچوب طرح «خارومیانه بزرگ» و «دموکراسی»، به دیگر کشورهای خاورمیانه نیز گسترش دهند.
علاوه بر جنگ و کشتار و ترور روزانه در عراق، قوانین اسلامی نیز در قوانین این کشور اشغال شده جایگاه ویژهای پیدا کرده است. در افغانستان، اعمال غیرانسانی دوران طالبان مانند سنگسار و زندانی کردن زنان افغانی در حجاب اجباری اسلامی احیا شده است. سرکوب و کشتار مردم فلسطین توسط ارتش اسرائیل، در حال گسترش است. اینها واقعیتهای غیرقابل انکار دنیای نابرابر و بیرحم ماست! یعنی برخلاف ادعای اشغالگران، نه تنها کمترین «دموکراسی» و «رعایت حقوق بشر» در کشورهای اشغال شده عراق و افغانستان برقرار نشده است، بلکه به معنای واقعی در همه عرصههای اقتصادی، سیاسی و امنیتی وضع اکثریت مردم این کشورها وخیمتر هم شده است. بنابراین، خاورمیانه، به یک راه حل سوسیالیستی طبقه کارگر نیاز دارد. راه حلی که منافع کل جامعه انسانی را مدنظر داشته باشد و به جنگ و خشونت و درگیریهای ملی و مذهبی خاتمه دهد.
اگر نظریات کلی درباره حمله اسرائیل، به فلسطین و لبنان و اشغال مجدد بخشهایی از این دو کشور و موشکباران شهرهای مرزی اسرائیل توسط حزبالله را مورد بررسی و تحلیل قرار دهیم و جمعبندی کنیم، به چهار نظر کلی هم در میان نیروهای سیاسی ایرانی و هم بینالمللی میرسیم. یک نظر، اگر طرف اسرائیل را هم نگیرد صرفا اسلام سیاسی را میکوبد و عملا آب به آسیاب دولت اشغالگر و نژادپرست اسرائیل میریزد. دومی، با وجود انتقاد به حزبالله، عمدتا حمله و نقد خود را علیه اسرائیل میگذارد و از این طریق آب به آسیاب دولتهای سوریه و ایران و حزبالله میریزد. موضع سوم این است که به حزبالله به عنوان یک جنبش تودهای نگاه میکند و صرفا از موضع «ضدامپریالیستی»، بدون در نظر گرفتن پایگاه طبقاتی این جریان ارتجاعی، نه تنها کوچکترین انتقادی به مواضع تروریستی این جریان ندارد، بلکه سیاستهای آن را به عنوان یک جنبش تودهای که در مقابل امپریالیسم مقاومت میکند، صحه میگذارد. موضع چهارم، این است که از موضع تحلیل طبقاتی و با در نظر گرفتن ماهیت و اهداف و استراتژی آنها و این جنگ، هر دو قطب این جنگ مرگبار را ارتجاعی و وحشی مینامد و خواهان قطع فوری این جنگ و خروج بدون قید و شرط و فوری ارتش اشغالگر اسرانیل از لبنان و فلسطین است. و تاکید میکند که بدون به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت مردم فلسطین و برپایی دولت مستقل فلسطینی و یا در یک رابط آزاد و برابر مابین مردم اسرانیل و فلسطین، یک دولت مشترک تشکیل شود. این موضع نه طرف حزبالله و نه طرف اسرانیل را میگیرد، بلکه از موضع منافع و مصالح انسانی و اجتماعی اکثریت تودههای کارگر و مردم محروم و تحت ستم و آزادیخواه حرکت میکند و با تحلیل طبقاتی سوسیالیستی، خواهان همبستگی نیروهای آزادیخواه و صلحطلب و جنبش کارگری سوسیالیستی با جنبش کارگری و مردم آزادیخواه و تحت ستم اسرائیل، لبنان و فلسطین است.
فراموش نکنیم که بازندگان این جنگ، مردم عادی هستند و در پایان آن نیز محرومیت و اختناق هر چه بیشتری بر جنبشهای رهاییبخش کارگری سوسیالیستی اعمال خواهد شد. بنظرم هر فعال سیاسی و اجتمعی و فرهنگی ه هر تشکل کارگری کمونیستی، باید موضع چهارم را اتخاذ کند. زیرا این موضع از دید و منافع طبقه کارگر به جهانی پیرامونی مینگرد و پراتیک خود را از این جا تعیین میکند و قاطعانه به سراغ تحلیل وقایع روز برای اتخاذ تاکتیک مناسب و عملی در راستای استراتژی سیاسی و طبقاتی خود میرود. مهمترین مشغلهاش را جنبش کارگری کمونیستی و اتحاد و مبارزه طبقاتی برای رهایی این طبقه به دست خودش و کل جامعه از قید و بند و استثمار بیرحمانه سرمایهداری میگیرد. از آنجایی که موضع چهارم، در هر شرایطی، تحلیل کمونیستی در مقابل خود قرار میدهد دچار تناقض و چپ و راست زدنها نمیشود.
نتیجهگیری
اينجا خاورميانه است، منطقهای است که در آن سرمايههای انحصاری و چند ملیتی به رهبری امپرياليسم آمريکا، یکه تازی میکنند. مناسباتی که در چارچوب «نظم نوین جهانی» امپرياليستی، حایگاه خاصی برای دولت آمریکا دارد. اينجا، منطقه خلیج است که بر روی دریایی از منابع طبیعی و مواد خام، به ویژه طلای سیاه(نفت و گاز) خوابیده است. در این منطقه بحرانی، طبقه کارگر و مردم آزادیخواه، قربانی دولتهای دیکتاتوری ملی و مذهبی محسوب میشوند. در این منطقه آزادی و برابری و رفاه و عدالت اجتماعی را در یک چشم به هم زدن به دار میکشند. همه چیز در این منطقه، حتی به بهای کشتار جمعی انسانها و ویران کردن شهرها و روستاها هم تمام شود باید منافع امپریالیستی و رابط اقتصادی و سیاسی آن را تامین کند. باید کلیه منابع طبیعی و مواد خام این منطقه به صنایع کشورهای پیشرفته صنعتی سرازیر شود. به همین دلایل، خاورمیانه، در طول تاریخ مورد تاخت و تاز کشورهای امپرالیستی قرار گرفته است.
در این منطقه، جريان انقلاب و آرایش دو اردوگاه انقلاب و ضدانقلاب در جریان است. در اینجا گرایشات عقب مانده بورژوایی ملی و مدهبی شبانه روز مشغول سرکوب و خونریزی هستند. در این منطقه نه تنها زنان، از هیچ حقوق انسانی برخوردار نیستند، بلکه با اتکا به قوانین اسلامی، حتی زنان به عنوان یک انسان مستقل به رسمیت شناخته نمیشوند. بنابراین، ضرورت جنگ را نیز باید در سير مناسبات توليدی و روابط و رقابتهای سرمایهداری مورد تجزیه و تحلیل طبقاتی قرار داد. جنگهایی که در سالهای اخیر با اشغال فلسطین و افغانستان و عراق و اکنون جنگ لبنان اتفاق افتاده است، جنگهایی هستند که در بلوک کشمکشهای قدرتهای سرمایهداری و رقابت آنها قرار دارند و بیشترین قربانیان آن جنگها نیز شهروندان عادی مناطق جنگی و زنان و کودکان هستند. بنابراین، با در نظر گرفتن اهداف این جنگها و طرفین درگیر در آنها، همه جنبشهای کارگری کمونیستی و جریانات سیاسی این جنبشها را موظف میکند که صریحا در مقابل هر دو قطب این جنگها بایستند. کمونیستها با تعقل، تفکر و شناخت مشخص و با تحليل مشخص از شرايط مشخص روز، رهنمودهای عملی میدهند و در مورد جنگ موضع میگیرند.
بنابراین، شرايط عينی اقتصادی و سياسی که جنگ برای بروز و ادامه آن ضرورت یافته است، توضيح داده شود. اصولا شروع و ادامه اين جنگ، باید به ضروريات و نيازها و طرحهای آمریکا و اسرائیل و دیگر متحدانش را جواب دهد.
دانى آلايون، سفير اسرائيل در واشنگتن، گفته که حتى اگر ارتش ما، به کشتار جمعى، در لبنان دست زند، ايالات متحده به پشتيبانى از ما ادامه خواهد داد. دولت احود اولمرت از پشتيبانى کامل دولت جورج دبليو بوش برخوردار است. بنابراین، هدف اصلی این جنگ، برقراری مناسبات سرمایهداری جدید در خارومیانه براساس طرحها و نقشههای امپریالیستی است.
در هر صورت جنگی، راه افتاده است که دلائلش مستقل از مبارزه طبقاتی است، باید دید منافع پرولتاريا و نیروهای سکولار و آزادیخواه در اين جنگ چيست؟ اگر جواب این سئوال را درست بدهیم تاکتیک پرولتری و سوسیالیستی را اتخاذ کردهایم.
در اين که تحلیل طبقاتی جنگ، جزئی از هر تحليل مارکسيستی است، نباید تردید داشت. از این رو، محدود کردن این تحليل به قضاوتهای بورژوازی و یا تحت تاثیر تبلیغات احساسی قرار گرفتن، ره به جایی نخواهد برد و جواب سئوال طبقاتی ما را نخواهد داد. توضيح ضرورت جنگ، مستلزم تحليل مناسبات بنيادی ميان کار و سرمايه در منطقه بحرانی خاورمیانه و تحولات کنکرت آن است. سير تحول اين مناسبات در چند ساله اخير باید محور اين تحليل نظری قرار گيرد. بنابراین، تحولات اجتماعی، و از جمله جنگ ميان دو قطب بورژوازی، اتفاقی و اختياری به وقوع نمیپیوندد و از نظر تاريخی، هر جهتگیری طبقاتی تنها هنگامی امکان واقعیت پیدا میکند که ضروريات اساسی حرکت جامعه و مناسبات توليدی و طبقاتی تحقق آن را ضروری و عملی کرده باشند. اگر مناسبات کار و سرمایه و تحولات و اوضاع خاورمیانه و نقش ایالات متحده آمریکا و انگلستان، اسرائیل و دولتهای بورژوایی در این منطقه را کنکرت کنیم آنگاه راه دیگری نداریم غیر از این که تحليل جنگ را ادامه تحليل خود از مناسبات سرمايهداری امپرياليستی در جهان و منطقه و اثرات آن بدانيم. ما بايد تاکيد کنيم که با توجه به اهميت تعيين کننده سير مناسبات امپرياليستی کار و سرمايه در جهان و منطقه، موضع قطع فوری این جنگ، سیاست درست طبقاتی است، نه محکوم کردن یک قطب این جنگ. اکنون این سردرگمی تاکتيکی در جنبش «چپ» ایران و جهان شاهد هستیم. نتايج عملی تاکتيکهای غلط و انحرافی، به تقویت قطبهای بورژوازی از اسلامی تا شوينيستی و آب ريختن به آسياب اپوزيسيون راست منجر میگردد.
تاکتیک مشخصی هم که اين جنگ مشخص در برابر کارگران اسرائیل، لبنان و فلسطین قرار میدهد، تعيين آن تاکتيک معينی است که این مشی تاکتيکی را در شرايط جديد پيگيری کند. اشکالی که با پراتیک کردن آن نه تنها پرولتاريا در مقابل هجوم بورژوازی مقاومت کند، بلکه امر سازماندهی و ارتقاء آگاهی طبقه کارگر را، که شرط لازم نزديک شدن به قدرت سياسی است، به پيش ببرد.
در اینجا اگر به یک سئوال مهم درباره احتمال حمله نظامی آمریکا و متحدانش به ایران نیز جواب دهیم، به تحلیل ما در مقابل شرایط جنگی کمک بیشتری خواهد کرد. سئوال این است که در مقابل این حمله احتمالی، موضع کارگری کمونیستی چه خواهد بود؟ آیا باید در مقابل آمریکا ایستاد و کاری به کار حکومت جمهوری اسلامی نداشت؟ آیا در کنار جمهوری اسلامی قرار گرفت و علیه آمریکا جنگید؟ قطعا تحلیل مارکسیستی باید به دور از مواضع شوینیستی باشد تا بتواند تاکتیک درستی اتخاذ کند و رهنمود انسانی و طبقاتی درستی نیز در مقابل جامعه قرار دهد. تحلیل کمونیستی، جواب این سئوال را برای ما سادهترمیکند. قطعا هر دو قطب این جنگ ستمگر و استثمارگر، در جهت رقابتهای امپریالیستی خود، این جنگ را به وجود میآورند و کمترین اهمیتی نیز به حان و مال و منافع مردم نمیدهند. بنابراین، وظیفه ما این است که بر علیه هر دو فطب این جنگ احتمالی به مبارزه برخیزیم. طبقه کارگر و تودههای آزادیخواه ایران با ید خود را متحد و متشکل سازند و به مبارزه هدفمند آگاهانه به طرح و سیاستهای مستقل طبقاتی خودشان در جهت سرنگونی جمهوری اسلامی و قطع جنگ روی آورند. رهبران و پیشروان کارگری و سازمانهای چپ و کمونیست و آزادیخواه سازماندهی کارگران و تودههای مردم را باید در اولویت فعالیتهای خود با هدف به دست گرفتن حاکمیت انقلابی با اتکا به روابط و مناسبات شورایی بکوشند. در هر منطقهای که توازن قوا را به دست آوردند، بلافاصله حاکمیت شورایی را برپا دارند. در سطح بینالمللی نیز از هم طبقهایهای خود و مردم آزادیخواه جهان بخواهند با اعتصاب و اعتراص خود و راه انداختن تظاهراتهای گسترده و اجتماعی ضدجنگ، دولت آمریکا و متحدانش را برای قطع فوری جنگ، تحت فشار قرار دهند. هرگونه حمله احتمالی به ایران و یا محاصره اقتصادی این کشور، در نخستین قدم ضربه بزرگ خود را با افزایش گرانی و تورم و اختناق پلیسی به کارگران و مردم محروم و تحت ستم وارد خواهد کرد. بنابراین، طبیعی است که ما از هم اکنون در مقابل این جنگ و محاصره اقتصادی احتمالی، آمادگی کافی در عرصه نظری و عملی را داشته باشیم.
مسلما، تا روزی که آزادیخواهان و کارگران و کمونیستهای اسرائیلی، لبنانی و فلسطینی، در مرکز ثقل حرکتهای اجتماعی قرار نگیرند و ابتکار عمل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را از دست جنگطلبان، نژادپرستان، دشمنان قسم خورده صلح و آرامش، آزادی و برابری و استثمار با حمایت و پشتیبانی هم طبقهایها و همفکران جهانی خود خارج نکنند؛ همچنین از طرفی طبقه کارگر اسرائیل، انگلیس و آمریکا و...، با اعتصاب و اعتراض پیگیر خود دولتهای این کشورها را به عقبنشینی و خارج کردن ارتشهای سرکوبگر و اشغالگرشان از خاورمیانه و عدم دخالت غیرانسانی در امور کشورهای دیگر وادار ننمایند، متاسفانه جنگ و سرکوب، ترور و خشونت، شکنجه و اعدام نیز همچنان در منطقه بحرانی خاورمیانه بازتولید و تداوم خواهد یافت. تروریسم دولتی و غیردولتی در جهان، باز هم قربانیان بیشماری از بشریت خواهند گرفت.
بیست و هفتم مرداد 1385 - هیجدهم اوت 2006