«اينجا سرداب اختفا و پنهانشدن دوازدهمين و آخرين پيشوا و مقتداي پابرجاي توحيد، قائم آلمحمد، بقيةالله، وارث زمين، صاحب زمان، محمدبنحسن، مهدي موعود، است. اينجا سرچشمه بينالملل آزادي و يگانگيست. پرچم جامعه بيطبقه توحيدي، آرمان همه مجاهدان و ستمكشان از اينجا به اهتزاز درآمد. بزرگترين امانت رهاييبخش تاريخ انسان از اينجا گذشته است. همو كه به ماقبل تاريخ انسان، يعني تاريخ ستم و استثمار پايان خواهد داد. فاتح تاريخ حقيقي انسان، بنيانگذار، پرچمدار و فاتح پيروزمند جامعه بيطبقه توحيدي كه خون همه شهيدان و مجاهدان و مبارزان در قيام شگفت و عظيم او بهبار نهايي خواهد نشست. همو كه جهان را پر عدل و داد خواهد كرد و از ديرباز بالاترين نقطه اميد محرومان و زحمتكشان بوده و خواهد بود…
اي صاحب زمين و زمان، اي پرچمدار و فاتح جامعه بيطبقه توحيدي و اي بشارتبخش رهايي و يگانگي، سربازان مجاهد تو در ايران نزديك به ربع قرن است كه سر برقدوم تو ميسايند. اين سمبل و اين شعار پرتوي از پيام خود توست. پرتوي از پيام خود تو در ايران شاهزده و خمينيگزيده. اجازه ميخواهيم تا به وكالت از طرف شهيد بنيانگذارمان محمد حنيف كه رهرو راه تو بود و تو، او و سازمان او را در كنف حمايت خودت گرفتي و در طول اين ربع قرن و در برابر انواع توطئهها و نامردميها حفاظت كردي، اينرا به خودت تقديم كنيم. اينرا براي خودت بردار چرا كه از آغاز هم از آن تو بود. پس باز هم آنرا در كنف حمايت خودت بگير. ستارهها و شهيدانش را هم با فهرست اساميشان كه همه زمينهسازان موكب تو هستند از اين پيشتر به جدّت حسين تقديم كردهايم. اين امانتيست كه پرتوي از كار و راه خود تو در آن متجليست. در اين ربع قرن هر آنچه كه نيكي و خير و پرتو توحيد بود از آن تو بود و هر آنچه غير از اين، از آن ما. همه نيكيها را در زير چتر تو داشتيم. خوبيها تماماً از تو، از تلقي، از آيين و ايدئولوژي تو بود. مگر تو شمشير آخته خدا و زمان عليه خمينيصفتان نيستي. مگر در خبرهاي تو نيست كه در بدو قيامت ابتدا هرچه خميني و خمينيصفت است و در همان لباس، آنها را گردن ميزني. پس در حقيقت، اين آرم از آن توست. ما فقط ميخواهيم كه نزد خداي خودت شفيع و ميانجي ما باشي. و اينكه عاقبتبهخير بشويم. و اينكه در زمره سربازان و رزمندگان تو باشيم و تاريخ از ما به نيكي ياد كند… بهراستي هيچ هديهيي از اين گرانبهاتر براي تو نيافتيم؛ با همه شهيدانش و با همه ستارگانش و با همه سردارانش. البته كه پيام از آن تو بود و ما آنرا بهقدر فهم و درك خودمان گرفتيم. پس نزد خدا شفيع باش كه آنرا از ما قبول كند؛ شهيدانمان را، همچنانكه تلاش و مجاهدت زندگانمان را. اين داستان يك ربع قرن، رنج و شكنج و اسارت و تبعيد و جانبازي و خونفشاني است؛ از انبوه رزمندگان آزادي و خواهران و برادران مجاهد؛ از زنهاي باردار تا نوباوهها و مادران و پدران كهنسال؛ از داستان حنيف و محسن و بديعزادگان تا اشرف و موسي و هر آنكه در نبردهاي آزاديبخش جان باخت و براي آزادي به شعلههاي آتش سلام كرد. اين داستان كساني است كه از ربع قرن پيش پا در راه تو گذاشتند. اقليمها را چرخيدند و برپاي وصيتنامهها و سنگهاي مزارشان آرمان و شعار تو يعني جامعهيي توحيدي و عاري از طبقات كه از آن تو است، ثبت شده و باز هم ثبت خواهد شد. نسل ما هديهيي بالاتر از اين براي تو نداشت و با تقديم آن بازهم سر برقدوم تو ميسايد. در آغاز سال جديد در سرداب تو مجدداً عهد ميكنيم كه تا آخرين نفس و تا آنجا كه جان در بدن داريم فروغ تو را پيگيري كنيم و آنچه را كه تو ميخواهي، خدمتگزار و رزمنده و سربازش باشيم. پس آرم و شعار آرماني ما در حقيقت از آن تو است. آنرا به كرم خودت از ما بپذير».
برادر مجاهد مسعودرجوي
در سرداب امام زمان ـ نوروز1368