آنچه بر سر نفت ما آمد، از زبان عضو هيات علمي جهاد دانشگاهي
تاريخ قرن ٢٠ كشورمان در ٢٨ مه سال ١٩٠١ ميلادي ( هشتم صفر ١٣١٩) با اعطاي امتيازنامه ننگين ٦٠ ساله نفت به ويليام ناكس دارسي، ميليونر انگليسي و امضاي مظفرالدين شاه آغاز ميشود. ( تاريخ سياسي اجتماعي قاجار/ ص٢٣١-235)
به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، محمدرضا روستايي - عضو هيات علمي جهاد دانشگاهي - در مقالهاي با عنوان "تلخ و شيرينهاي روز تاريخي ملي شدن نفت ايران" نوشته است: اندكي پس از ساعت چهار بامداد روز ٢٦ مه سال ١٩٠٨ ميلادي، نخستين چاه نفت گروه حفاري شركت دارسي به سرپرستي يك انگليسي بنام رينولدز در حالي به نفت ميرسد كه تنها ٢ روز به انقضاي مهلت ٧ ساله حفاري شركت مانده است. (تاريخ جهاني نفت جلد يك/ ص٢٦٢ ) بدين ترتيب عصر تاريخ نفتي ايران رسما آغاز ميشود.
* * تجهيز نيروي دريايي انگليس به نفت عامل برتري بر آلمان در جنگ جهاني اول
وي ميافزايد: نيروي دريايي بريتانيا با مجهز شدن به نفت به جاي ذغال سنگ توانست عملا بر نيروي دريايي آلمان، در جنگ اول جهاني در زمينه برد و قدرت نفوذ بيشتر و امكان تجديد سوخت سريعتر نسبت به دشمن امتياز و برتري دهد ( ت ج ن/ ٣٠٦) و با توسعه سرمايهگذاري هر چه بيشتر شركت نفت تشكيل شده انگليس و ايران (APOC)، وزارت درياداري انگليسي رسما در تابستان ١٩١٤ به نفت متعهد و دولت اين كشور نيز نقش سهامدار صاحب اكثريت سهام را در كمپاني نفت انگليس و ايران بر عهده گرفت.( تاريخ جهاني نفت جلد يك/ ص ٢٩٣)
* * نفت عامل تحريك شدن انگليس به دخالت در تاريخ و سياست ايران
روستايي در بخش ديگري از اين مقاله آورده است: در اين ميان تلاشهاي چرچيل، وزير درياداري در اين امر بسيار موثر بود " اگر ما نتوانيم نفت به دست آوريم غله هم به دست نخواهيم آورد، پنبه هم به همين طريق و هزار و يك كالا و ماده ضروري ديگر كه براي حفظ نيروهاي اقتصادي بريتانياي كبير مورد نيازمان است" (از اعلاميه چرچيل خطاب به پارلمان در ١٧ ژونيه ١٩١٣ م . تاريخ جهاني نفت جلد يك/ ص٢٨٦) و بهدنبال آن دريا سالار ادموند اسليد، رييس سابق اطلاعات نيروي دريايي را به منظور بازديد از پالايشگاه نفت تازه تاسيس آبادان اعزام كرد. اسليد در گزارش رسمي و معتبر خود كه در ژانويه ١٩١٤ انتشار يافت، تاكيد كرد: " از دست رفتن امتياز نفت ايران و افتادن آن به چنگ يك كشور خارجي براي بريتانيا در حكم يك فاجعه ملي خواهد بود" ( تاريخ جهاني نفت جلد يك/ ص ٢٨٧) بدين ترتيب بريتانيا به درون ذخاير عظيم نفت ايران شيرجه زد و خود را در تاريخ و سياست ايران هر چه بيشتر تحميل كرد تا بتواند منافع عظيم خويش را همچون گنجينه ديگرش، هند با چنگ و دندان و تطميع و توطئه حفظ كند.
* * ١٠ برابر شدن تصفيه نفت آبادان در سال ١٩١٢ ميلادي
در ادامهي اين مطلب ميخوانيم: تصفيه نفت آبادان در ١٩١٢ ميلادي از ١٦٠٠ بشكه به ١٨ هزار بشكه در روز يعني به بيش از ١٠ برابر رسيد. در اواخر ١٩١٦ كمپاني نفت انگليس و ايران يك پنجم كل نفت و سوخت مورد نياز نيروي دريايي بريتانيا را تامين ميكرد. ( تاريخ جهاني نفت جلد يك/ ص ٣٠٧) پس از اين ديگر نفت يكي از مهمترين عوامل تاثير گذار بر تحولات سياسي و اجتماعي ايران شده بود. از يك سو اهميت نفت حساسيت قدرتهاي بينالمللي را نسبت به ايران افزايش داد كه به استثمار و دخالتهاي بيجاي آنان در امور داخلي انجاميد و واكنشهايي همچون نهضت ملي را بر انگيخت. از سوي ديگر نيز درآمد نفت تاثيري شگرف بر تحولات و ساختارهاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي ايران بر جاي نهاد.
* * لغو قرارداد دارسي و تمديد امتيازنامه آن از سوي رضاشاه
وي عنوان داشته است: با خاتمه سلسله قاجار و آغاز دوران حكومت پهلوي اول (رضا شاه) نفت در درآمد دولت هنوز اهميتي اساسي نيافته و با اين حال انگلستان براي تثبيت امتيازات خود رضاشاه را وادار كرد كه با يك جنجال تبليغاتي براي كسب وجه و پيشگيري از حساسيت نخبگان ديني و سياسي، براي كسب درآمد بيشتر، قرارداد دارسي را لغو و قرداد ١٣١٢ شمسي را امضا كنند. ( انقلاب اسلامي ايران/ ص ١٢٢-123)
روستايي ميافزايد: اين قرارداد جديد در حالي منعقد شد كه تنها ٣٢ سال از انعقاد قرارداد دارسي (كه در سال١٩٦١ پايان ميپذيرفت) گذشته بود و شاه مستبد با تنظيم و امضاي قرارداد جديد تا ٣٠ سال پس از ١٩٦١ امتيازنامه دارسي را تمديد كرد (ميراثخوار استعمار /ص ٢١٥) و با افزايش اندك سهم ايران از درآمد نفت، سلطه انگلستان را بر صنعت نفت تثبيت و طولاني كرد. سقوط رضاشاه مسائل پشت پرده نفت را آشكار كرد. ميتوان ١٨ مورد اشكالات فاحش در قرارداد ١٩٣٣. م ١٣١٢ ه ش شاهد مثال آورد. (تاريخ سياسي معاصر ايران/ ص١٩١) به عنوان نمونه آيتالله سيد ابوالقاسم كاشاني ضمن مصاحبه اي علاوه بر اينكه قرارداد ١٩٣٣ را تحميل به ملت و غير قانوني ميشمرد تاكيد كرد كه "طبق قرارداد دارسي كه مدت آن ٦٠ سال بوده است، پس از انقضاي مدت كليه موسسههاي شركت نفت بايد به ايران تعلق گيرد. حال آنكه قرارداد ننگين و تحميلي رضا شاه موجب طولانيتر شدن دهها سال استعمار نفتي و سياسي انگليس در برابر سود بسيار اندكي شد. (تاريخ سياسي معاصر ايران/ ص١٩٨)
* * برانگيخته شدن خشم مردم و سياستمداران ملي و ديني
اين عضو هيات علمي جهاد دانشگاهي در بخش ديگري از اين مقاله آورده است: منافع عظيم دولت انگليس در كنار بهره اندك دولت ايران و دخالت آشكار شركت نفت در سرنوشت سياسي و اقتصادي كشور و دهها امتياز ديگر، خشم مردم و سياستمداران ملي و ديني را برانگيخت كه در نتيجه نهضت ملي شدن نفت را در پي آورد. با پايان جنگ جهاني دوم ( ١٩٤٥. م) و نيز اختناق ٢٠ ساله رضاخاني، صحنه سياست ايران به جولانگاه رقيبان استعماري جديدتري همچون شوروي سابق و بهويژه پيروزگر اصلي جنگ يعني ايالات متحده آمريكا در كنار رقابت با انگلستان تبديل شد كه به ويژه آمريكا بدنبال نفوذ به بازارهاي متحد قديمي خود يعني انگليس و شراكت در منافع سرشار آن به خصوص نفت بود و خود را صاحب حق ميدانست.
* * مخالفت با قرارداد الحاقي نفت معروف به گس - گلشاييان
در ادامهي اين مطلب ميخوانيم: تحولات داخلي ايران به ويژه مبارزات پارلماني دكتر محمد مصدق در مجلس چهاردهم، زمينه مبارزات بعدي را در مجالس ١٥ و ١٦ فراهم آورد. مخالفت با قرارداد الحاقي نفت معروف به " گس - گلشاييان" در مجلس پانزدهم توسط اقليت معدود آن دوره نمونه آن بوده است. مصدق بار ديگر به عنوان نماينده مردم تهران به مجلس راه يافت و در اين دوره در راس يك فراكسيون هشت نفري مبارزه ضد استعماري را با اشعار ملي شدن نفت در سراسر كشور آغاز كرد. همزمان با مبارزات وي و يارانش، در خارج از پارلمان نيز يك موج حركت انقلابي اسلامي كه پس از جنگ دوم شكل گرفته بود، گسترش يافت. اين موج به رهبري نواب صفوي (ميرلوحي) در كنار آيتالله كاشاني مبارز برجسته ديني و ضد استعماري به ياري نمايندگان اقليت قرار گرفتند. ( نگرشي كوتاه بر نهضت ملي ايران/ص ٢٦ و ٢٧ )
* * اعدام سپهبد رزمآرا به عنوان مخالف جدي ملي شدن نفت
روستايي عنوان داشته است: ضربات مهلك و كوبنده فداييان اسلام كه با اعدام سپهبد رزمآرا (مخالف جدي ملي شدن نفت) اوج گرفته بود، همراه با مصاحبه تاريخي آيتالله كاشاني راهي غير از ملي شدن نفت باقي نگذاشت. رژيم و ارباب انگليسياش وادار به عقب نشينيهاي پياپي، تن دادن به آزادي نسبي در انتخابات مجلس شانزدهم، تصويب قانون ملي شدن نفت در سراسر كشور و گردن نهادن به زمامداري مصدق، تصويب قانون خلع يد از شركت نفت انگليس و ايران و ... شد. (نگرشي كوتاه بر نهضت ملي ايران/ ص ٣٠)
* * روي كار آمدن دولت مصدق
وي در ادامه نوشته است: در هفتم ارديبهشت ١٣٣٠ مصدق به پيشنهاد جمال امامي، رهبر اكثريت انگليسي مجلس و تصويب اكثريت به نخست وزيري رسيد. انگلستان با اين اميد تسليم پيشنهاد نخست وزيري به مصدق شد كه يا مصدق پيشنهاد زمامداري را به دليل فقدان تشكيلات و نيروي لازم براي استقرار يك حكومت ملي به معناي واقعي رد ميكند و با رد آن شعار ملي كردن نفت نيز براي مدتي طولاني دفن ميشود يا اينكه پيشنهاد زمامداري را ميپذيرد و به دليل ضعفهاي اشاره شده به سرعت از كار بازمانده، حمايت مردم را از دست داده و با يك كودتا و يا به اصطلاح " قيام" سرنگون ميشود كه البته با قدري تاخير پيشبيني دوم عملي شد. زمامداري محمد مصدق جمعا دو سال و چهار ماه و شامل دو دوره بود كه دوره اول از آغاز زمامداري تا ٢٥ تيرماه ١٣٣١ شمسي و دوره دوم از ٣٠ تيرماه ١٣٣١ آغاز و با كودتاي ٢٨ مرداد ١٣٣٢ خاتمه ميپذيرد ( نگرشي كوتاه بر نهضت ملي ايران /ص ٣١)
* * استعفاي ناگهاني و بي مقدمه دكتر مصدق
در ادامهي اين مطلب ميخوانيم: در دوره اول زمامداري مصدق، خط مشي كل نهضت متوجه اخراج استعمار انگليس از پايگاهش (شركت نفت انگليس و ايران) و بدون توجه كافي به عمال داخلي استعمار بود. چه بسا عمال استعمار هنوز در راس كارها بودند. امينيها و زاهديها وزراي اولين كابينه مصدق بودند و در دوره دوم از ٣٠ تيرماه ١٣٣١ شمسي به بعد مصدق به دنبال مدتها كشمكش با دربار جهت گرفتن فرماندهي كلي قوا از محمدرضا شاه و با مجلس ١٧ به منظور بهدست گرفتن اختيارات تام مواجه بود. (نگرشي كوتاه بر نهضت ملي ايران/ ص ٣٢) استعفاي ناگهاني و بي مقدمه دكتر مصدق در ٢٥ تير ١٣٣١ موجب روي كار آمدن قوام السلطنه (برادر وثوق الدوله عاقد قرارداد ١٩١٩ ) كه روباهي محيل و كهنهكار با جمله تاريخي " كشتيبان را سياستي دگر آمد" بود (همان منبع/ ص ٣٣ و ٣٢) شد كه در سايه مساعي و مجاهدتهاي آيتالله كاشاني روز ٣٠ تير و بسيج مردم مسلمان در حمايت از مصدق ورق بر عليه استعمار و استبداد برگردانده و موجب استعفاي قوام و بازگشت مصدق و كنار رفتن شاه از فرماندهي كل قوا به نفع مصدق ميشود. ( همان منبع /ص٣٥)
* * تصويب طرح ٩ مادهاي به منظور اجراي ملي شدن نفت در ارديبهشت ١٣٣٠
روستايي ميافزايد: در تاريخ ٥ ارديبهشت ١٣٣٠ كميسيون مخصوص نفت طرح ٩ مادهاي به منظور اجراي ملي شدن نفت را به تصويب مجالس شوراي ملي و سنا رساند و جهت اجراي اين قانون و خلع يد برابر قانون، مجلس سنا و شورا نمايندگان خود را براي تشكيل هيات مختلط نفت برگزيدند كه برخي از آنان جدا از نظر صلاحيت و خوشنامي داراي اشكالات فاحشي بودند و شائبه طرفداري از انگليس و استعمار از آنها به مشام ميرسد. (تاريخ سياسي معاصر ايران جلد -يك /ص ٢٠٣و ٢٠٩). اين هيات از ٢٣ ارديبهشت شروع بهكار كرد و در ١١ خرداد هيات مديره موقتي تعيين شد تا تحت نظارت هيات مختلط عملا امور شركت نفت سابق انگليس و ايران را با عنوان " شركت ملي نفت ايران" به دست گيرد. اين هيات به هنگام ورود به آبادان براي انجام خلع يد با استقبال گرم مردم مواجه شد و بهدنبال آن آيتالله كاشاني نيز با تاييد همه جانبهاي اعلام كرد كه حاضر است در صورت ضرورت شخصا براي خلع يد به آبادان عزيمت كند: " اگر عزيمت اينجانب در تسريع خلع يد از كمپاني غاصب سابق ضروري و لازم تشخيص داده شود، با نقاهت و كسالت مزاج همه وقت آماده حركت ميباشم." (تاريخ سياسي معاصر ايران جلد يك/ ص ٢١٠)
روستايي در بخش ديگري از اين مقاله آورده است: همان روز برفراز شركت، پرچم ايران را برافراشتند و بهجاي كلمه "شركت"، جمله "شركت سابق" را بهكار بردند. به رييس بخش شركت سابق دستور دادند درآمد حاصل از فروش را به حساب شركت ملي نفت ايران واريز نمايد و به مشتريان خارجي هم اعلام كردند كه به هيات مديره موقت مراجعه كنند. از " اريك دريك" ( Eric Drake ) مديركل شركت سابق خواستند كه حسابها را از تاريخ تصويب قانون ملي شدن تسليم دارد و امتناع او بهعنوان خرابكاري در صنايع نفت تلقي ميشد. اريك از ايران رفت و محل خود را در بصره قرار داد. هيات مديره موقت مهندس مهدي بازرگان را بهجاي اريك تعيين كردند و به اداره امور شركت گذاشتند.
* * تسلط دولت ايران بر تاسيسات نفت در ٢٩ خرداد ١٣٣٠
وي اين گونه ادامه ميدهد: روز ٢٩ خرداد ١٣٣٠ شمسي با تسلط دولت ايران بر تاسيسات نفت، روز خلع يد نام گرفت و كاركنان خارجي شركت كه حدود ٤٥٠٠ نفر بودند در ٥ تير دستجمعي استعفا كردند. دكتر مصدق سعي كرد آنها را راضي به ادامه خدمت نمايد ولي حاضر نشدند و سرانجام خود و خانواده شان ايران را ترك گفتند. (تاريخ سياسي معاصر ايران جلد يك/ ص ٢٠٩-211 )
* * طرح مساله جهاد مسلمين از سوي آيتالله كاشاني
روستايي ميافزايد: انگلستان كه اصل ملي شدن صنعت نفت را نپذيرفته بود، به ديوان داوري لاهه شكايت كرد و درخواست كرد تا ديوان، قانون ملي شدن را به لحاظ مغايرت با قرارداد امتياز، مخالف حقوق بينالمللي اعلام و هرگونه خسارت ناشي از موضوع را ايران قبول كند ( همان منبع/ ص ٢٠٨). ايران پاسخ داد كه اصل ملي كردن صنعت نفت ناشي از حق حاكميت ايران است كه طبق حقوق بينالمللي قابل ترديد نيست و قرارداد خصوصي نميتواند مانع از آن شود و هيچ مقام بين المللي هم صلاحيت قضاوت در چنين امري را ندارد. (همان منبع /ص٢٠٦). انگليس به حمايت از شركت نفت چتربازان خود را به حال آماده باش درآورد و عمل ايران را غيردوستانه خواند و موضوع را مربوط به داوري دانست و انگلستان را صاحب اكثريت سهام شركت شمرد و به دنبال آن اعلام كرد چهار هزار چترباز ظرف ١٠ روز به مديترانه شرقي فرستاده ميشوند و پس از آن رزمناو "موريتوس( Mauritus ) و دو كشتي بنام "ورن" (wRen) و " فلامينگو"( flamingo) را به آبهاي مجاور ايران فرستاد. اين تهديدات با وجود موقعيت ايران و طرح مساله جهاد مسلمين به ويژه از سوي آيتالله سيد ابوالقاسم كاشاني موثر واقع نشد ( همان منبع /ص ٢٠٨- ٢٠٦).
* * امتناع منطقي ايران از اجراي قرار دادگاه لاهه
وي در اين نوشتار آورده است: زير فشار انگلستان قضات ديوان لاهه ١٠ به دو راي ( قاضي مصري و لهستاني) قرار موقت به نفع انگليس صادر كردند؛ دولت ايران اعلام كرد ارزشي براي راي ديوان قائل نيست و آنرا دخالت در امور داخلي ميشمرد و از قضات مخالف تشكر كرد. ايران معتقد بود قرارداد امتياز با يك شركت خصوصي (شركت نفت انگليس و ايران متعلق به سرمايه داران خصوصي انگليسي) منعقد شده و در ديوان لاهه فقط دولتها ميتوانند مراجعه نمايند؛ دولت انگليس طرف ايران در دعوي نيست تا بتواند عرضحال بدهد و شركت هم بايد بهدادگستري ايران مراجعه كند و درخواست اقدامات تاميني را بي وجه دانست چه احتمال هيچگونه تضييح حقي از شركت نيست. امتناع ايران از اجراي قرار دادگاه لاهه، انگليس را در بن بست قرار داد و آمريكا را واسطه فشار و آشتي. (همان منبع /ص ٢١٥-216)
روستايي افزوده است: انگلستان از ايران به شوراي امنيت سازمان ملل شكايت نمود، هياتي از ايران به رهبري دكتر مصدق به نيويورك سفر كرد و با توضيحات مصدق در جلسات صبح و عصر ٢٤ مهر و ذكر تعديات شركت نفت و شرح ملي شدن نفت و پيشنهادات متبادله پرداخت و شوراي امنيت را صالح ندانست و نظر ايران را تكرار كرد كه اختلاف بين شركت سابق و دولت ايران يك امر دافع است و اسنادي را كه از خانه سدان (يكي از روساي شركت نفت انگليس و ايران) در تهران بدست آمده بود و حاكي از دخالت شركت در امور داخلي ايران داشت را قرائت كرد؛ درنهايت شوراي امنيت با نظر فرانسه و با اعلام هشت راي موافق و يك راي مخالف و يك راي ممتنع پيشنهاد مسكوت ماندن شكايت تا اعلام راي ديوان لاهه را تصويب كرد.( همان منبع /ص ٢٢٠)
* * صدور راي عليه انگليس توسط يك قاضي انگليسي
وي يادآور شده است: راي ديوان در ٣١ تيرماه ١٣٣١ با اكثريت ٩ راي در برابر پنج راي مخالف داير بر عدم صلاحيت ديوان صادر شد. در جلسه ١٩ تير دكتر مصدق سخنراني كه جنبه سياسي داشت در دادگاه ايراد و وكيل مدافع بلژيكي ايران به مدافعات حقوقي پرداخته بود. راي ديوان بسيار مفصل و دقيق و متضمن نكات حقوقي و قضايي قابل توجه است. قاضي انگليسي از جمله قضاتي بود كه عليه انگليس راي داد ( تاريخ سياسي معاصر ايران جلد يك/ ص٢٢٩) همان گونه كه گفته شد مصدق دومين مرحله زمامداري خود را با اتكا به قيام مردم و قدرت بيشتر آغاز كرد. با استفاده از سمت فرماندهي كل قوا، مصدق فرماندهان جديدي براي ارتش و نيروهاي نظامي تعيين كرد و كوششهاي نافرجامي در جهت تسويه ارتش بهعمل آورد. با استفاده از اختيارات تام، مصدق اقدام به وضع يك سري قوانين اصلاحي نظير ٢٠ درصد بهره مالكانه، لغو عوارض دهات، قانون بيمههاي اجتماعي كارگران و غيره كرد كه هيچيك از آنها تا زمان سقوط وي ثمر عملي به بار نياورد.
* * بروز اختلافات دروني بين جناح مسلمان به رهبري كاشاني و مصدق
در ادامه اين مقاله آمده است: از حوادث مهم دوره دوم زمامداري مصدق بروز اختلافات دروني بين جناح مسلمان به رهبري آيتاله كاشاني و مصدق بود. آيتالله كاشاني كه پس از ٣٠ تير انتظار اقدامات قاطعتر و انقلابي از مصدق داشت، طي نامهاي پس از ٣٠ تير ١٣٣١ به مصدق با انتصابات جديد ارتش اعتراض كرد كه حال كه بهقدرت قيام مردم مستظهر است، دست به اصلاحات اساسي سريع بزند. مصدق در پاسخ نامه در تاريخ ٦ مرداد طي نامهاي كه عين آن موجود است، اعتراض كاشاني در مورد انتصابات ارتش و خصوصا سرلشكر وثوق (از عوامل كشتار مردم كفن پوش كرمانشاه و همدان كه به سمت تهران ميآمدند) تنها راه اصلاح امور مملكت را عدم مداخله آيتالله كاشاني در امور مملكت عنوان ميكند؛ از اينجا اختلافات بروز ميكند. سرلشكر وثوق پس از كشتار ٣٠ تير از رياست ژاندارمري ترفيع درجه گرفت و به معاونت وزارت جنگ يعني معاونت دكتر مصدق منصوب شد! عدم توفيق مصدق در زمينه بدست گيري كامل مواضع كليدي و قدرتهاي نظامي و سياسي حتي پس از بهدست آوردن فرماندهي كل قوا و اختيارات تام، عدم توان اقدام در زمينه ايجاد يك تشكيلات ايدئولوژيك - سياسي گسترده و منظم، اختلافات دروني نهضت، قدرت تدريجي چپ و كارشكني در كار حكومت مصدق و چشم پوشي مصدق از اعمال خلاف اين احزاب و ... به بريتانيا امكان داد كه در نهايت با طراحي كودتاهي بهكمك آمريكاييان در ٢٨ مرداد ١٣٣٢ شمسي، نهضت ملي ايران را شكست داده، مصدق را سرنگون و سلطه مجدد خود را همراه با نفوذ وسيع آمريكا در همه پيكره سياسي، اقتصادي، نظامي و بويژه نفت ايران مجددا احياء و اين بار تحت نام كنسرسيوم نيرومندي از غرب بگستراند. (نگرشي كوتاه بر نهضت ملي ايران /ص ٣٧ و ٣٧).
* * كودتاي ٢٨ مرداد ١٣٣٢ و سقوط دولت مصدق
روستايي در بخش پاياني اين مطلب نوشته است: آيتالله كاشاني يك روز قبل از وقوع كودتاي ننگين ٢٨ مرداد ١٣٣٢ شمسي در نامهاي تاريخي كه سندي بي چون و چرا و روشنگرانه و قاطع است، نخست وزير را مورد خطاب انقلابي و خداپسندانه قرار ميدهد كه در تاريخ به يادگار مانده است و خود سندي بسيار روشن از تلاشهاي خالصانه و دردمندانهاي بود كه ميتوانست فاجعه را تغيير دهد، اما متاسفانه با لجاجتهاي شنونده آن به سرانجام نرسيد.
در اين نامه آمده بود: "حضرت نخست وزير معظم جناب آقاي دكتر مصدق دام اقباله. عرض ميشود اگرچه امكاني براي عرايضم نمانده ولي صلاح دين و ملت براي اين خادم اسلام بالاتر از احساسات شخصي است و عليرغم غرضورزيها و بوق و كرناي تبليغات شما خودتان بهتر از هر كسي ميدانيد كه هم و غمم در نگهداري دولت جنابعالي است كه خودتان به بقاي آن مايل نيستيد. از تجربيات روي كار آمدن قوام و لجبازيهاي اخير بر من مسلم است كه ميخواهيد مانند ٣٠ تير كذايي يكبار ديگر ملت را تنها گذاشته و قهرمانانه برويد. حرف اينجانب را در خصوص اصرارم در عدم اجراي رفراندم نشنيديد و مرا لكه حيض كرديد خانهام را سنگ باران و ياران و فرزندانم را زنداني فرموديد و مجلس را كه ترس داشتيد شما را ببرد، بستيد و حالا نه مجلسي هست و نه تكيه گاهي براي اين ملت گذاشتهايد. زاهدي را كه من با زحمت در مجلس تحت نظر و قابل كنترل نگاه داشته بودم، با لطايفالحيل خارج كرديد و حالا همانطور كه واضح بوده، درصدد به اصطلاح كودتاست. اگر نقشه شما نيست كه مانند ٣٠ تير عقب نشيني كنيد و بهظاهر قهرمان زمان بمانيد و اگر حدس و نظر من صحيح نيست كه همانطور كه در آخرين ملاقاتم در دزاشيب بهشما گفتم و به هندرسن هم گوشزد كردم كه آمريكا ما را در گرفتن نفت از انگليسيها كمك كرد و حالا بهصورت ملي و دنيا پسندي ميخواهد بهدست جنابعالي اين ثروت ما را بهچنگ آورد و اگر واقعا با ديپلماسي نميخواهيد كنار برويد، اين نامه من سندي است، در تاريخ ملت ايران كه من شما را با وجود همه بديهاي خصوصيتان نسبت بهخودم از وقوع حتمي يك كودتا بهوسيله زاهدي كه مطابق با نقشه خود شماست آگاه كردم كه فردا جاي هيچگونه عذر موجهي نباشد اگر به راستي در اين فكر اشتباه مي كنم با اظهار تمايل شما سيد مصطفي و ناصرخان قشقايي را براي مذاكره خدمت ميفرستم؛ خدا بههمه رحم بفرمايد ايام بهكام باد. سيدابوالقاسم كاشاني".
و اما پاسخ اين نامه سندي است كه چنين ميگويد: " ٢٧ مرداد مرقومه حضرت آقا وسيله آقاي حسن آقاي سالمي زيارت شد. اينجانب مستظهر به پشتيباني ملت ايران هستم والسلام. دكتر محمد مصدق".