فراخوان به خیزش و اعتراض
در آستانه ۳۰خرداد و سالروز قیام سراسرى از ۲۰ تا ۳۰خرداد ۱۳۸۹
مسعود رجوی - رهبر مقاومت ایران
درود و تهنیت به کارگران و زحمتکشان بهپاخاسته ایران در آستانه روز جهانى کارگر،
سلام و درود به کارگران و زحمتکشان قیام، بهویژه دانشجویان و جوانان مبارز و مجاهدى که در این هفته براى احقاق حقوق کارگران در پاسخ به فراخوان سازمان مجاهدین خلق ایران در همه جا بجانفشانى پرداختهاند،
سخن گفتن از ستم و سرکوب و سبعیت، همچنانکه روایت چپاول و یغما در رژیم ولایت تازگى ندارد.
اکنون در مرحله پایانى عمر این رژیم و جنگ گرگها با یکدیگر، خود آنها، هر آنچه را که سالیان درباره غارت دسترنج کارگران و لگدمال کردن حقوق مستضعفان مىگفتیم، برملا مىکنند. این هم از علایم پایانى است.
آنچه تازگى دارد و اکنون همه به چشم مىبینند، در هم شکستن درمانناپذیر طلسم ولایت و امواج بىوقفه حرکت و خیزش و مرحله ریزش و اضمحلال و سرنگونى این نظام نامشروع و ضدمردمى است.
آنچه تازگى دارد اجماع جهانى در مورد بىثباتى و شکنندگى رژیمى است که از مدتها پیش به تاریخ ایران اضافه تحمیل شده است. تا دیروز تنها مقاومت ایران بود که از شرایط عینى و مرحله ریزش و اضمحلال و دوران پایانى سخن مىگفت اما امروز این یک گواهى بینالمللى است.
به جد مىگویم اگر قیامى که از یکسال پیش در جریان انتخابات ریاست جمهورى رژیم آغاز شد از یک هدایت و رهبرى ذیصلاح ملّى و به دور از سازش و تسلیمطلبى و بهدور از آلودگى ارتجاعى به خمینى و ولایتفقیه، برخوردار بود، امروز وضعیت بهکلى متفاوت بود.
اما به گفته قرآن، ملتها، خود احوال خویش را تغییر مىدهند.
کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من. یعنى که باید خود بهپا خیزیم و وضعیت و موقعیت و حاکمیت را تغییر بدهیم و بهاى آن را هم به تمام و کمال بپردازیم. با رود خروشان خون شهیدان و درد و رنج اسیران و با رزم جانان در نبرد آزادىبخش…
پس بر کارگران و زحمتکشان قیام است که نقش و مسئولیت خود را دریابند، از گرگهاى عمامهدار که اکنون در مرحله پایانى به گرگهاى کاغذى تبدیل شدهاند، و از مزدوران آنها نهراسند، اشرفنشان ایستادگى پیشه کنند و بهجاى پشت کردن، به دشمن «بیا، بیا» بگویند.
×××
جاى خوشوقتى است که آقاى عزت الله سحابى هم به گفته خودش «در سنین آخر عمر» به برخى حقایق چشم گشوده و اکنون توان ملى کشور را «به سان قالبى یخ در دست دولت بىکفایت در حال ذوب شدن» مىبیند. او همچنین از «غم جانکاه دیگرى» سخن مىگوید که «در خیابانها و زندانها بر فرزندان حقگو و حقطلب این آب و خاک گذشته است». از آنچه در زندانهاى ولى امر مسلمین جهان! بر دختران وزنان زندانى مىگذرد. با «بازجویى مضاعف و مکرر و برخوردهاى مملو از توهین و افترا» براى اینکه «روحیهشان را بشکنند و پشت سرشان جهنمى بسازند که دیگر هیچ وقت هوس بازگشت به آن را نکنند».
مهندس سحابى سه هفته قبل نوشت: «این برخوردها تا آن حد بوده است که برخى از این بانوان از خدا طلب مرگ کردهاند… من نمىدانم بر حاکمان ما چه رفته است که براى حفظ قدرت دو روزه دنیایى این طور قید هرگونه اخلاق و مذهب را زدهاند و از هر روش وابزارى براى ادامه قدرت خود استفاده مىکنند… ، وقیحانهترین کلمات را براى بانوان به کار مىبرند و اعترافات دروغ از آنها مىخواهند. وا اسفا «دروغ» که در فرهنگ ملى و مذهبى ما بزرگترین گناه است، امروزه به سنت غالب زمانه تبدیل شده، دولتمردان با لاف و گزاف به راحتى به مردم دروغ مىگویند و خیالات واهى داخلى و بینالمللىشان را صبح و شب با تکرار و تکرار مىخواهند به خورد مردم فهیم این مملکت بدهند… متأسفانه همچنان در زندانها مىخواهند زندانیان زن و مرد را به دروغگویى وادارند والا یا تبعید مىشوند و یا زیر فشارهاى مضاعف مىروند».
سحابى مىافزاید: «خدایا تو شاهدى وعدهیى که انقلاب به ملت ما مىداد حکومت عدل علىوار بود… در حالى که آنچه حاکمیت ما به نام دین على انجام مىدهد، آسانگیرى و گذشت از هر فساد و تباهى سیاسى و اقتصادى و قتل و غارتى است که بعضى از خودیها در بانک و شرکت و بازار و یا کوى دانشگاه و زندان اوین و کهریزک انجام مىدهند و سختگیرى و فشار، آن هم با به کارگیرى انواع فشارها علیه زنان و مردان دستبسته و چشمبسته و بىگناهى است که اهداف و آمال و وعدههاى همان انقلاب را مطالبه مىکنند. اى خداى بزرگ، اى تغییر دهنده قلبها و فکرها، یا حال و روز ما را دگرگون کن یا مرگ مرا برسان».
حالا جالبتر اینکه سحابى رنجنامه ۲۱فروردین ۱۳۸۹ خود را بهدرستى با بخشى از آیه ۷۵ سوره نساء بهپایان مىبرد که کامل آن به قرار زیر است و آقاى سحابى خوب مىداند که مجاهدین در برابر شاه و شیخ از همین جا آغاز کردند:
وَمَا لَکم لاَ تقَاتلونَ فى سَبیل اللّه وَالمستَضعَفینَ منَ الرّجَال وَالنّسَاء وَالولدَان الَّذینَ یَقولونَ رَبَّنَا أَخرجنَا من هَذه القَریَه الظَّالم أَهلهَا وَاجعَل لَّنَا من لَّدنکَ وَلیًّا وَاجعَل لَّنَا من لَّدنکَ نَصیرًا
و شما را چه مىشود که در راه خدا و مردان و زنان و کودکان مستضعف به نبرد و پیکار بر نمىخیزید؛ آنان که زبان حالشان این است که بار خدایا ما را از این دیار ستمگران خارج کن و از جانب خودت براى ما راهبرى و یاورى قرار بده.
×××
وضعیت رژیم غاصب و نامشروع ولایتفقیه به آنجا رسیده که آخوند محمد یزدى که یک دهه سردژخیم و رئیس قضائیه خامنهاى بود و هنوز هم براى خامنهاى سینه مىزند و تیغ مىکشد، مىگوید که در داخل رژیم «برخى به منظور تضعیف جایگاه رهبرى قصد محدود کردن اختیارات ایشان را دارند».
آخوند مزبور که ریاست دبیرخانه خبرگان ارتجاع و ریاست جامعه مدرسین قم را بر عهده دارد، ۱۰روز پیش آشکارا اعلام کرد: «اصطلاحاتى نظیر فتواى شورایى، اجتهاد شورایى، حق حاکمیت، سازمانهاى بینالمللى و حقوقبشر از جمله کلماتى هستند که بر اساس آن عدهیى براى محدود کردن اختیارات رهبرى از آنها استفاده مىکنند. آنها مىگویند براى کار ولى امر باید مدت زمان تعیین کرد یا مجلس خبرگان مدت زمان هریک از رهبران را تعیین نماید».
بله، اینها همان علایم دوران پایانى و نشانههاى غیرقابل انکار در هم شکستن هیمنه و طلسم ولایت است. به همین خاطر، شیخ محمد یزدى هشدار داد: «همگان باید توجه داشته باشند که فقط نظر رهبرى ملاک است و باید آن را مد نظر قرار دهند و فریب این افراد را نخورند».
×××
در آستانه تصویب قطعنامه تحریم در شوراى امنیت مللمتحد علیه دیکتاتورى آخوندى معاون وزارتخارجه آمریکا از تحریمهاى «حیرت آور» سخن گفت. اخطارهاى آمریکا و جامعه بینالمللى به رژیم در مقوله هستهاى و بمب اتمى، سراپاى رژیم را به لرزه در آورده است. ترس و وحشت از آینده را به وضوح مىتوان از حرفهاى خامنهاى و احمدىنژاد دریافت. ولىفقیه فرتوت برون رفت را در افزایش فشار و سرکوب در اشرف از یک سو، و مصادره بىدنده و ترمز انتخابات عراق با همان الگوى احمدىنژادى از سوى دیگر، یافته است. بگذریم که بالمآل، بر سر خودش خراب خواهد شد.
در چنین شرایطى موسوى و کروبى هم، با موقعیت شناسى، فرصت را براى درخواست اجازه تظاهرات در سالگرد انتخابات ریاست جمهورى رژیم مغتنم دیدهاند ما از آن بسیار استقبال مىکنیم و باند غالب را به جد به مراعات حقوق و سهمیه و درخواست آنها در چارچوب همین نظام فرا مىخوانیم و بر ضرورت حفاظت و حراست از آنان در همین رژیم تأکید مىکنیم.
-هر چند که آقاى موسوى اشتباه محاسبه دارد و مىخواهد تحت عنوان «نخست وزیر امام» هنوز نان بیات دوران سیاه خمینى را در تنور ولایت گرم و قابل خوردن کند.
-هر چند کماکان خود را به استخوانهاى قربانیان جنگ ضد میهنى آویخته و مىخواهد پتو پیچ کردن ۴۵۰هزار دانش آموز با شعار «فتح قدس از طریق کربلا» و «جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم» را «دفاع مقدس» جلوه بدهد.
- هر چند به عمد فراموش کرده است که اغلب سران رژیم از قبیل رفسنجانى در بحثهاى کشاف «۶+۲»، اذعان کردهاند که دست کم ۶سال ادامه جنگ، بیهوده و براى هیچ بوده و فقط خمینى بر آن اصرار داشته است.
- هر چند که بسیار بسیار، نگران روى آوردن جوانان به اقدامات خشن علیه رژیم است، و مکرر در مکرر، خاطرنشان مىکند «راهحلهاى اسلامى مسالمتآمیز خداى ناکرده در این جریانات فراموش نشود و جوانان هرگز به راهحلهاى خشن روى نیاورند» و «باید مراقب باشیم اتفاق نیفتد».
- هر چند که از کیسه ملت ایران حاتم بخشى مىکند و مىگوید «حکومت مال همان کسانى باشد که الان هست اما این معیارهایى که مطابق اسلام و فطرت است رعایت کنند». (آخر ذات نایافته از هستى بخش، کى تواند که شود هستى بخش!).
آقاى موسوى سخاوتمندانه و مثل همیشه، قیمت حفظ خود در چارچوب ولایتفقیه را با پنجه کشیدن به روى مجاهدین مىپردازد؛ با پایبندى به مهمترین خط قرمز ولایتفقیه علیه نیروى خواهان سرنگونى رژیم، به خامنهاى لبیک مىگوید و مىفرماید: «منافقین با این جنایتهایى که در داخل کشور داشتهاند، با این همکارىهایى که با صدام داشتند مردهیى شده بودند که ننگ ابدى بر پیشانى آنها مانده است».
آنگاه با هشدارى مشفقانه، از موضع دایه مهربانتر از مادر براى نظام ولایت. به ولىفقیه قاتل و باطل اندرز مىدهد: «شما وقتى فرزندان این ملت که دو سه میلیونشان در یک روز یک خیابان را پر مىکنند به منافقین نسبت مىدهید، آیا شما منافقین را تضعیف مىکنید؟ یا نفاق را تقویت مىکنید؟». «این تقویت محارب و منافق است».
در اینجا هم اشتباه محاسبه دارد و گمان مىکند باند غالب که او را این چنین به تسلیم و کرنش واداشته و به قول خودش «از کشتى نظام پیاده» کرده است، منافع خود را نمىفهمد و گوئیا که نیازمند رهنمودها و نصایح اوست! (اینجاست که باید گفت: کَل اگر طبیب بودى… ، ).
تا آنجا که به ما مربوط مىشودبه آقاى موسوى مىگوییم براى حفظ خویشتن، تا هر کجا که مىخواهد مىتواند به مجاهدین و به تمامى مقاومت ایران «بى دنده و ترمز» بتازد و در این زمینه براى باند غالب کاسه داغتر از آش هم بشود!
اما «نخست وزیر امام» دچار اشتباه محاسبه اساسى است. اودر گذشته سیر مىکند. گمان مىکند در شرایطى که در عراق شکنجهگاههاى مخفى مالکى یکى پس از دیگرى برملا مىشود؛ در شرایطى که اشتباه استراتژیکى آمریکا در حمله به عراق بر همگان روشن شده و سیاستمداران آمریکایى از جمله رئیسجمهور کنونى این کشور هم به آن اذعان مىکنند؛ و در شرایطى که دنیا به چشم مىبیند که «ریشهکنى بعث» چماق رژیم ایران براى بلعیدن عراق است؛ کماکان مىتوان در تنور جنگ غیرعادلانه و ضدمیهنى، نان «دفاع مقدس» پخت و در عین حال ماجراى ایران گیت و دریافت کلت و کیک از «استکبار جهانى» و دریافت سلاح از اسرائیل را که ایشان شخصاً دستاندرکار بودند، به باد فراموشى سپرد. خمینى و خامنهاى و موسوى در همان زمان مجاهدین و مقاومت ایران را به «استکبار جهانى» و «صهیونیسم بینالملل» نسبت مىدادند.
آقاى منتظرى پس از آتشبس تحمیلى، درباره همین جنگ ضد میهنى گفت:
«باید حساب کنیم در ظرف این ده سال… آیا جنگ را خوب طى کردیم یا نه؟ …
چقدر نیرو از ایران و از دست ما رفت، و چقدر جوانهائى از دست دادیم که هر کدام یک دنیا ارزش داشتند و چه شهرهایى از ما خراب شد.
باید اینها بررسى شود و ببینیم اگر اشتباهى کردهایم، اینها توبه دارد، و اقلا متنبه شویم که بعدا تکرار نکنیم. چقدر در این مدت شعارهایى دادیم که غلط بود و خیلى از آنها ما را در دنیا منزوى کرد و مردم دنیا را به ما بدبین کرد و هیچ لزومى هم براى این شعارها نداشتیم.
اینها راه عاقلانهترى داشته و ما سرمان را پایین انداختیم و گفتیم همین است که ما مىگوییم بعد هم فهمیدیم که اشتباه کردهایم.
باید بفهمیم که اشتباه کردهایم و بعد بگوییم: خدایا، و اى ملت ایران، ما اینجا اشتباه کردهایم…
ما در جنگ خیلى اشتباه کردیم و خیلى جاها لجبازى کردیم و شعارهایى دادیم که مىدانستیم نمىتوانیم آنرا انجام دهیم» (کیهان- ۲۳/۱۱/ ۱۳۶۷).
×××
موسوى البته این را درست مىگوید که در سرکوب پاکترین و فداکارترین و آگاهترین فرزندان رشید این میهن تحت عنوان «منافق»، چه قبل از قتلعام زندانیان سیاسى و چه در اثناى آن، چیزى کم نگذاشته است. اگر این «افتخار ابدى» است ارزانى ایشان باد و ما را تا به ابد همان آلوده نشدن به عباى چرکین و ننگین ولایت و مقاومت تمامعیار در برابرآن کفایت است. از اصرار و الحاح او براى «تضعیف منافقین» هم باکى نیست و قبلاً آزمودهایم بهخصوص که باند غالب در این زمینه چیزى کم ندارد که نیازمند راهنمایى او باشد.
به عکس، امروز صورت مسأله ما این است که چگونه مىتوان همین موسوى و کروبى را در برابر باند غالب و همین خامنه اى و احمدىنژاد تقویت کرد. چگونه مىتوان از یک سو باند غالب را به مراعات حقوق و حفاظت اینان در چارچوب همین نظام ننگین و نامشروع وادار نمود و از سوى دیگر چگونه مىتوان موسوى را به جلو و اندکى ایستادگى بیشتر و جدىتر هل داد. مهمتر اینکه چگونه مىتوان بساط ولایت مطلقه استبدادى را از بیخ و بن برانداخت و حاکمیت مردم ایران را جایگزین حاکمیت رجالگان و سفلگان عمامهدار نمود.
روزگارى مدعى حکومت الهى و دینى بودند. کار به آنجا رسیده است که از عزت سحابى تا ژنرال آمریکایى (پترائوس) و مسلمان و مسیحى و کلیمى هر یک به زبانى، فریاد برداشتهاند که این، نه حکومت دینى، بلکه حکومت اراذل و اوباش واقعى است.
به همین خاطر است که از دعوت موسوى و کروبى براى تظاهرات در ۲۲خرداد به غایت استقبال مىکنیم. جسارتاً ، نه فقط آن «دو سه میلیون جوان» مورد اشاره آقاى موسوى، بلکه تمام ملت ایران را هم با استدعا و خضوع فرا مىخوانیم، همانطور که آقاى موسوى خواسته است در تظاهرات شرکت کنند. خواسته ما فقط یک چیز است: آزادى بیان در شعار «مرگ بر اصل ولایتفقیه» در هر زمان و در هر مکان…
به شرط اینکه آقاى موسوى، با مجوّز یا بدون صدور مجوز از سوى باند غالب، از انجام تظاهرات به هیچ بهانهیى کوتاه نیاید. در برابر توپ و تشر ولىفقیه فرتوت، عقب ننشیند و رنگ نبازد تا ۲۲بهمن تکرار نشود.
در اینصورت «خداى ناکرده» همین جوانان «محارب» قیل و قال راه مىاندازند که:
«کشته ندادیم که سازش کنیم
رهبر قاتل رو ستایش کنیم».
بعدش هم «خداى ناکرده» خواهند گفت نقش موسوى خشکاندن و به عقب بردن جنبش و جوانان و مردمى است که قصد دارند در خرداد ماه امسال خاطره سهرابها و نداها را زنده کنند. از اینرو آقاى موسوى مجدداً نباید به بهانه اینکه اهل خشونت نیستند، میدان را به سود خامنهاى و رئیسجمهور قلابى او خالى کند.
یادتان هست حتى کروبى هم درمناظره تلویزیونى ۱۸خرداد سال گذشته از همین بیم داشت و مىگفت: «مى گویم والله بالله اگر مهندس موسوى فردا بگوید من نیستم به ضرر است. باید هم بمانیم هر دویمان هم باید بمانیم هرچى هم از تویش درآمد اما آقاى مهندس موسوى آیا خودش را براى آن دشواریها و مشکلات کاملاًًًًًًًً آماده کرده که معلوم نیست بسرمان مىآید و ادامه راه اصلاحات را».
×××
در پایان همین پیام، براى تضمین این که آقاى موسوى در تظاهرات اعلام شده ۲۲خرداد دچار سستى و فتور نشود، من خواهم گفت که چه باید کرد. اما قبل از آن، از ذکر یک نکته مثبت و قابل توجه در رویکرد کروبى و موسوى با خاتمى نباید فروگذار کرد.
سرکرده پیشین سپاه پاسداران (سبزوار رضایى) خبر داده است: «در پى دعوت اخیر مجمع روحانیان مبارز از کروبى و موسوى براى شرکت در جلسه مجمع و بیان دیدگاه هایشان، شیخ اصلاحات به تندى به این دعوت پاسخ داده است. وى ضمن رد این دعوت، گفته است که: ”اگر از تشنگى در حال مردن باشم و زنده ماندنم جز با گرفتن جرعه آبى از خویینیها و خاتمى میسر نباشد، آن جرعه آب را هم نخواهم خواست!“ »
کروبى همچنین از «فرصتطلبى و معاملهگرى خاتمى نیز گله مىکند». از طرف دیگر «موسوى هم در پاسخ به این دعوت، ضمن رد آن، ابراز مىدارد که: مواضع من روشن است، نیازى به بیان آن در جلسه نیست؛ من از آقاى خاتمى گله دارم؛ مجمع بیانیه مىدهد اما یک بار و یک جا نامى از جنبش سبز نمىآورد».
نمىدانم که این خبر چه اندازه درست است. اما اگر صحت داشته باشد شایان تقدیر است که موسوى و کروبى سرانجام دست خاتمى را خوانده و از او به همین میزان فاصله گرفتهاند. هشیار باشید که خاتمى به طمع ریاست جمهورى در دور بعدى، تنها یک شیاد و نفوذى خامنهاى براى توبه و تسلیم و تخطئه و تخریب شمایان است.
×××
در آستانه ۳۰خرداد ۱۳۸۹ که سرآغاز سى امین سال مقاومت آزادىبخش با فاشیسم دینى و رژیم غاصب ولایتفقیه است، جوانان، دانشجویان، کارگران و زحمتکشان و زنان و مردان «محارب» با نظام ننگین ولایتفقیه و همه نیروهاى انقلاب دموکراتیک مردم ایران را فرا مىخوانم از بیستم تا سىام خرداد امسال، بهپا خیزند و براى تداوم و تضمین قیام سراسرى، تا آنجا که در توان و امکان دارند، شعلههاى اعتراض و قیام و مقاومت آزادىبخش علیه دیکتاتورى را در سراسر میهن اشغال شده برافروزند.
مرگ بر اصل ولایتفقیه
سلام بر خلق- سلام بر آزادى
رود خروشان خون شهیدان در پرتو مهر تابان مقاومت و آزادى مردم ایران
ضامن پیروزى محتوم خلق ماست.
مسعود رجوى
۷اردیبهشت ۱۳۸۹