«او»، اول به سراغ يهودىها رفت
_من يهودى نبودم_ اعتراضى نكردم
پس از آن به لهستانىها حمله برد
_من لهستانى نبودم_ اعتراضى نكردم
آنگاه به ليبرالها فشار آورد
_من ليبرال نبودم_ اعتراضى نكردم
سپس نوبت به كمونيستها رسيد
كمونيست نبودم، بنابراين اعتراضى نكردم
سرانجام «او» به سراغ من آمد
هر چه فرياد زدم
كسى نمانده بود كه اعتراضى كند.
(مارتين نيمولر(
آدولف هيتلر، هشت ماه قبل از آغاز جنگ جهانى اول، در ژانويه سال 1939، به مناسبت ششمين سالگرد به قدرت رسيدن حزب نازى، سخنرانى مهمى ايراد كرد. هيتلر، در اين سخنرانى آتشين خود، يهوديان را مورد حمله قرار داد و بر راهاندازى «جنگ ديگر و انهدام كامل نژاد يهودىها» تاكيد كرد.
هيتلر در بخشى از نطق خود گفت: «... امروز در اينجا مىخواهم يك پيشگويى ديگر بكنم. اگر شبكه مالى بينالمللى يهوديان، چه در داخل آلمان يا خارج اروپا موفق شود بار ديگر ملتهاى جهان را به ورطه جنگ بكشد، نتيجه چنين جنگى پيروزى و سلطه يهودىها نخواهد بود، بلكه به انهدام مطلق نژاد آنها در اروپا خواهد انجاميد.»
هيتلر، در ستايش جنگ جهانى اول، در كتاب نبرد من چنين مىنويسد: «براى من هم اين ساعات دردناك به منزله رهائى از افكار و فشارهاى روحى بود و امروز هم هيچ شرم ندارم از اين كه اعتراف كنم كه از پيش آمدن جنگ بسيار خوشحال بودم و شكر خداوند را مىكردم كه در يك چنين دورهاى به دنيا آمدهام... مثل اين كه ديروز بود، با لباس نظامى در ميان دوستانم ايستاده و با بىصبرى تمام انتظار عزيمت به جبهه جنگ را داشتم.»
هيتلر، در دشمنى و خصومت با كمونيستها نيز در «نبرد من» مىنويسد: «مسئله ديگرى كه مرا سخت خشمناك مىساخت روش ناپسندى بود كه دولتمردان نسبت به ماركسيستها پيش گرفته بودند يعنى آنها، براى ناتوان ساختن ماركسيستها با حالت بىاعتنائى با آنها برخورد مىكردند و به آنها وانمود مىكردند كه ما از اين فلسفه جديد چيزى درك نكردهايم و به نظر ما اگر احزاب با هم اتحاد و ائتلاف كنند به اين وسيله مىتوانند ماركسيستها را سركوب يا مضحكتر از همه آنها را به راه راست هدايت نمايند... اما آنها غافل بودند، زيرا در اين ماجرا سروكارشان با يك حزب ساده نبود بلكه با فلسفه و مكتبى پليد روبرو بودند، اگر به شدت از آن جلوگيرى نمىشد عواقب وخيمى به دنبال داشت.»
ديرى نپاييد كه هيتلر، به عهد خود وفا كرد و ميليونها يهودى، آزادي¬خواه، كمونيست و... را از دم تيغ گذراند. رهبران راست و ديكتاتور آن دوره نظير موسولينى، فرانكو، رضا شاه و غيره به حمايت و پشتيبانى و تقليد از سياستهاى وحشيانه هيتلر برخاستند.
اردوگاه آشويتس، يكى از نمونههاى برجسته سياستى ضدانسانى و نسلكشى است كه دستگاه تبليغات هيتلرى از آن به عنوان «راه حل نهايى» نام مىبرد كه در واقع صدور قتل عام يهوديان بود.
شايان ذكر است كه بر خلاف تبليغات بورژوازى، ماشين آدمكشى هيتلر، فقط يهويان را كشتار نكرد. او مخالفين سياسى نازيسم، فعالين و رهبران كارگرى، كمونيستها، آزادي¬خواهان، نويسندگان و هنرمندان مترقى و چپ، زندانيان سياسى، همجنسگرايان، معلولين و اسراى جنگى را نيز قتلعام كرد.
ابعاد كشتار و ويرانى جنگى كه هيتلر آغازگر آن بود، به كشتهشدن ميليونها انسان و ويرانشدن اروپا و تمدن بشريت منجر شد. هيتلر، مراسمهاى كتابسوزان راه انداخت. فقط شهر كوچكى كه نخست جزو مجارستان و قبل از جنگ جهانى دوم اين شهر متعلق به چكسلواكى بود و اكنون نيز يكى از شهرهاى غرب اوكرائين است، 15 هزار يهودى داشت كه از ميان آنها فقط 400 نفر در پايان جنگ زنده ماندند.
رژيم نازى كه از سال 1933 تا 1945 بر آلمان حكومت كرد، سياستهاى غيرانسانى ناسيوناليسم آلمانى، نژادپرستى، ستايش رهبرى، نظامىگرى و تقديس خشونت و جنگ و كشتار را يكجا در خود داشت.
نازىها پس از آن كه در سال 1939، بخشى از لهستان را به اشغال خود درآوردند، زمينه را اجراى طرحهاى گسترده ضدانسانى خود مناسب ديدند. از جمله گسترش امپراتورى آلمان. آن بخش از لهستان كه به خاك آلمان وصل گرديد تحت كنترل هاينريش هيملر، رئيس كل پليس آلمان نازى و نيروهاى «اس.اس» قرار گرفت.
در سال 1940 اردوگاهى در كنار شهر كوچكى در لهستان به نام «اوشفين چيم»، كه به زبان آلمانى آن را آشويتس مىگفتند، براى نگهدارى زندانيان غيرنظامى، مانند يهودىها، كمونيستها، سياستمداران، دانشگاهيان، هنرمندان، متخصصان و... ايجاد شد.
آشويتس، مركز كشتار روتين
درباره اين اردگاه فيلمها و كتابهاى مختلفى منتشر شده است كه قلب هر انسانى را متاثر مىسازد. در سال 1941، كار تاسيس اردوگاه شماره دو آشويتس آغاز شد كه بيشتر به نام اردوگاه «بركه نو»، مشهور گرديد. در ژانويه سال 1942، مقامات نازى به اين نتيجه رسيدند كه كار كشتن زندانيان را روتين نمايند. براى اجراى اين كار هولناك، اردوگاههاى مرگ ويژه ساختند كه در واقع به كشتارگاههاى صنعتى مىماند. اكثر اين اردوگاهها در مناطق تحت اشغال آلمان در لهستان ساخته و اداره آنها به نيروى مخوف «اس.اس» واگذار گرديد. اين كار در واقع براى عملى كردن همان سخنرانى تاريخى هيتلر بود كه «راه حل نهايى مشكل يهوديان» را با راهانداختن جنگ ديگرى وعده داده بود.
اردوگاه آشويتس «بركه نو»، به بزرگترين «اردوگاه مرگ» تبديل شد. حدود يك ميليون يهودى از سراسر اروپاى تحت اشغال نازىها، از فرانسه، هلند، اتريش، مجارستان، اسلوواكى، يونان، ايتاليا و ساير كشورها در اين اردوگاه جمعآورى شده بودند.
آشويتس سومى هم به نام «مونوويتس» برپا كردند. مونوويتس، اردوگاه كار اجبارى و صنعتى بود. آشويتس، در سالهاى 1944_1943، به مجتمعى بزرگ در زمينى به وسعت 120 كيلومتر مربع تبديل گرديد.
اردوگاه مرگ آشويتس، بازداشتگاه صدها هزار انسان اعم از مخالفان سياسى رژيم نازى، فعالين جنبش كارگرى كمونيستى، كولىها، اسيران جنگى روس، همجنسگرايان، معلولان، يهوديان و كسانى بود كه از نظر رژيم نازى نامطلوب معرفى مىشدند و با برنامهريزى و آگاهانه در اين اردوگاه آنان را به قتل رساندند.
دانشمندان و پزشكان آلمانى، بر روى اسيران زندانى آزمايشهايى انجام مىدادند. از ميان همه آنها دكتر ژوزف منگل بود كه تلاش مىكرد قسمتهاى بدن دو قلوها را به هم پيوند بزند. چندشآورتر از آن، كمپانىهاى آلمانى با يكديگر بر سر تامين نيازهاى فنى اتاقهاى گاز و كورههاى آدمسوزى رقابت مىكردند.
حدود يك ميليون و يكصد هزار تن از بازداشتشدگان آشويتس، در طول پنج سال فعاليت اين اردوگاه، در اتاقهاى گاز و به وسايل ديگر عمدى و سازماندهىشده به قتل رسيدند. در اردوگاه آشويتس، در كم تر از سه سال، روزانه به طور ميانگين دوازده هزار نفر كشتار مىشدند.
حدود يك ميليون تن از قربانيان آشويتس شهروند آلمانى و سرزمينهاى اشغالى بودند كه از نظر رژيم نازى، مردمانى »پست و مشكلاتساز« اين كشور تلقى مىشدند.
هنگامى كه سه ماه و نيم بيشتر به پايان جنگ باقى نمانده بود؛ نيروهاى روسى، به اين اردوگاه نزديك شدند، فقط 5 هزار نفر از زندانيان را زنده يافتند. 60 هزار نفر به زور به سوى اردوگاههاى ديگر در غرب اعزام شده بودند كه اكثر آنها در راه جان خود را از دست دادند.
اجساد قربانيان آشويتس، معمولا در كورههاى آدمسوزى سوخته مىشد و يا آنان را در گورهاى دستجمعى به خاك مىسپردند كه پس از آزادى لهستان، تعدادى از اين گورها كشف شد.
افراد بسيار كمى كه با شكست نيروهاى آلمانى توسط نيروهاى روسيه از بازداشتگاه جان سالم بدر بردهاند مىگويند كه انتقال محكومان به مرگ به اتاقهاى گاز و دفن آنان در برابر ديدگان ساير بازداشتشدگان صورت مىگرفت.
هزاران تن از اعضا و سربازان و 6500 مامور »اس.اس«، كه مسئوليت نگهبانى از اردوگاه و قتل بازداشت شدگان را به عهده داشتند، كه تنها يك دهم آنها بعدها دستگير و محاكمه شدند. رودلف هس، فرمانده آشويتس در اكثر سالهاى فعاليت آن، در سال 1947 به دار آويخته شد. از هر روز بر مرگ هزاران زن و كودكانشان در اتاقهاى گاز نظارت مىكرد.
رودلف هس، فرمانده آشويتس، طى دادرسى در دادگاه نورنبرگ، چنين گفت: «... حل نهائى مساله جهودان به معنى انهدام تمامى يهوديان اروپا بود، و من به سال 1941، در ماه ژوئن، فرمان يافتم كه در آشويتس وسايل اجراى اين كار را فراهم آرم. نخست از تربلينكا بازديد كردم تا از شيوه كار در آن اردوگاه اطلاعاتى به دست آورم. آنها در عرض شش ماه هشتاد هزار تن را نابود كرده بودند، و وسيله كارشان استعمال گاز مونوكسيد بود. من اين شيوه را موثر يافتم اما هنگامى كه ساختمان اعدام را در آشويتس به پايان رساندم، گاز تسيكلون «ب» را كه از اسيد پروسيك متبلور در مجاورت هوا متصاعد مىشود جانشين گاز مونوكسيد كردم. دانههاى بلورين اين اسيد را از هواكشى به دورن تالار گازحورانى مىريختيم، و بر حسب خشكى با رطوبت هوا، ظرف سه تا پانزده دقيقه كلك قربانىها كنده مىشد، يعنى جيغ و فريادشان كه مىبريد مىفهميديم كار تمام است. بعد از نيم ساعتى درها را باز مىكرديم، كماندوها انگشترها و روكش طلاى دندان اجساد را جمعآورى مىكردند و كار سوزاندن اجساد آغاز مىشد. اصلاح ديگرى كه در مقايسه با تربلينكا در اين امر كردم اين بود كه هر تالار ما در هر وعده دو هزار نفر را گاز مىخوراند، در صورتى كه قبلا اعدام اين تعداد يهودى مىبايست در ده اتاق دويست نفرى انجام شود.» *
دليل اين كه از آشويتس اطلاعات بيشترى نسبت به ديگر اردوگاههاى مرگ وجود دارد، زنده ماندن تعداد بيشترى از زندانيان آن است. بخشهايى از اردوگاه مرگ آشويتس، به منظور يادآورى جنايات رژيم نازى، به شكل سابق حفظ شده و به روى بازديدكنندگان باز است.
مراسم سالگرد آزادى آشويتس، با صوت قطار در ايستگاه محلى آغاز مىشود كه اكثر بازداشتشدگان از مناطق مختلف آلمان و سرزمينهاى اشغالى با واگنهاى باربرى به آنجا منتقل مىشدند.
مراسم شصتمين سالگرد آزادى آشويتس
گرهارد شرودر، صدراعظم آلمان، به مناسبت شصتمين سالگرد آزادى آشويتس، گفت: «من شخصا از اعمالى كه آلمان در آن زمان در آشويتس و جاهاى ديگر به آن دست زد، ابراز شرمسارى مىكنم.»
كوفى عنان، دبيركل سازمان ملل متحد، در روز دوشنبه 24 ژانويه 2005، در نشست ويژه مجمع عمومى سازمان ملل متحد، به مناسبت شصتمين سالگرد قتل عام يهوديان در اردوگاه آشويتس، گفت: «دو سوم كل يهوديان اروپا، از جمله 5/1 ميليون كودك، به قتل رسيدند. يك تمدن كامل، كه خدماتش به گنجينههاى فرهنگى و فكرى اروپا و جهان در مقايسه با جمعيتش بسيار بزرگ بود، نابود و تلف شد.» وى همچنين اشاره كرد كه: «كولىها، لهستانىها و ساير اسلاوها، اسراى جنگى اتحاد جماهير شوروى و معلولان ذهنى و جسمى به همين شيوه با قساوت كامل قتلعام شدند.»
يوشكا فيشر، وزير خارجه آلمان نيز آن واقعه را «وحشيانه» توصيف كرد و گفت: «براى كشور من، آن واقعه مايه انزجار كامل اخلاقى و به منزله طرد جنبه تمدن به شكلى بىسابقه و بىهمتاست.»
الى ويزل، برنده جايزه صلح نوبل كه خود از بازماندگان واقعه قتلعام يهوديان است گفت، از آن نگران است كه درسهايى كه بشر از آشويتس آموخته تاكنون فراموش شده باشد. وى ادامه داد كه اگر جهان توجه بيشترى نشان داده بود، امكان جلوگيرى از وقوع موارد تازهتر نسلكشى مانند هر آنچه در دارفور، كامبوج، بوسنى و رواندا اتفاق افتاد وجود داشت. ويزل افزود: «مىدانيم كه براى مردگان ديگر خيلى دير شده است... اما هنوز براى بچههاى آنروز، بچههاى ما و شما دير نيست.»
هيچكدام از روساى دولتها در سخنرانىهاى خود و ژورناليستهاى بورژوايى به مناسبت آزادى آشويتس، حتى كوچكترين اشارهاى نيز به كشتار آزاديخواهان و كمونيستها نكردند.
آشويتس و هيروشيما
آمريكا، از 20 نوامبر 1945 تا اول اكتبر 1946 در نورنبرگ درباره عملكرد سردمداران رژيم نازى در مقام قضاوت مىنشيند، در حالى كه چهار ماه پيش از آن، دستور بمباران اتمى هيروشميا و ناكازاكى را صادر كرده بود و صدها هزار انسان را زندهزنده در جهنم تششعات ناشى از انفجار اتمى سوزانده بود. سيستم نظامى آمريكا، نخستين بمب اتمى كشتار جمعى هولناك را ساخته بود، نياز به آزمايش آن داشت. حتى 50 درصد كسانى كه ظاهرا از انفجار جان سالم به در برده بودند، طى دو تا دوازده هفته جان باختند. حد ويرانىهاى سبك تا شعاع 12000 متر از نقط صفر مىرسيد. در دهم مارس در اثر حملات هوايى، تقريبا نيمى از توكيو در آتش سوخت، و 125000 نفر نيز كشته مجروح و معلول گرديد. هريس ترومن، كه پس از مرگ رزولت به رياست جمهورى آمريكا رسيده بود، بىدرنگ فرمان فروانداختن نخستين بمب اتمى را بر روى هيروشيما، در ششم اوت 5194 صادر كرد. اين تكه بمب، كه در مقايسه با جنگافزارهاى هستهاى امروز بسيار كوچك بود، دستكم يكصد نفر را كشت. تنها بمب اتمى موجود ديگر را سه روز بعد به ناكازاكى انداختند. پيش از اين فاجعه نيز آمريكا، سياهپوستان و سرخپوستان را با سياستهاى پاكسازى قومى قتلعام كرده بود. بنابراين جنايات همان دوره آمريكا، كمتر از جنايات آلمان نبود.
در چنين شرايطى اگر آن دوره جامعه جهانى اين قدرت را داشت كه نه تنها جانيان شكستخورده، بلكه جانيان پيروز را هم به محاكمه عادلانه بكشاند، يعنى هم جنايتكاران نازى و هم جنايتكاران آمريكايى را مورد محاكمه قرار مىداد، شايد بعدها فاجعه انسانى ويتنام، يوگسلاوى، عراق، سودان، افغانستان، فلسطين، همچنين قتلعام ارمنىها در شرق تركيه در طول جنگ جهانى اول (1914 ا 1918) كه نزديك به دو ميليون ارمنى كشته شدند، كشتار مردم صرب به دست دولت كرواسى در جنگ جهانى دوم(1940 تا 1945) كه در طول آن 200 تا 300 هزار غيرنظامى صرب به قتل رسيدند، كشتارهاى استالين، كشتار هزاران سرخپوست در فاصله 1981 تا 1983 به دست دولت گواتمالا، كشتار نزديك به كشتار دو ميليون كامبوجى توسط خمرهاى سرخ، قتلعام بين 500 تا 800 هزار نفر از افراد قبيله توتسى به دست نظاميان هوتو در رواندا در سال 1994، كشتار هزاران تن از مسلمانان بوسنى به دست دولت صرب در سالهاى 1994 و بسيارى از جنايات هولناك ديگر مستقيما توسط دولت آمريكا و يا كمك به كودتاهاى خونين در قارههاى مختلف جهان تكرار نمىشد. همين امروز نيز بشريت اجازه نمىداد گروههاى تروريستى اسلامى و كماندوهاى آمريكايى مردم عراق را قصابى كنند و هواپيماهاى آمريكايى بمبهاى چند هزار تنى به ويژه بر سر مردم فلوجه شهرى در نزديكى بغداد بريزند و سربازانش به هر جنبندهاى تيراندازى كنند.
اساسا اگر حمايت و پشتيبانى اقتصادى، ديپلماتيك و نظامى ايالات متحده آمريكا نبود، دولت نژادپرست و سركوبگر اسرائيل نمىتوانست فلسطين را همچنان در اشغال نظامى خود نگاه دارد و بيش از 5 دهه در اين كشور نسلكشى نمايد.
اساسا قانون سيستم سرمايهدارى بر اين اصل استوار است كه همواره شكستخوردگان مورد محاكمه قرار مىگيرند، اما پيروزمندان جنايتكار بىشرمانه سرافراز به حاكميت غيرانسانى خود ادامه مىدهند و مورد تشويق قرار مىگيرند.
براى مثال، آريل شارون، نخست وزير فعلى اسرائيل، يك جنايتكار جنگى و عامل بسيارى از ترورها و كشتار مردم فلسطين، حتى در تونس و لبنان نيز است، اما كسى او را به محاكمه نمىكشاند. امروز صدام حسين، ديكتاتور عراق، دستگير شده است و مردم عراق از شر او خلاص شدهاند؛ اما پدر و پسر بوش، كه عامل كشتار صدها هزار انسان از سال 1991، از جمله در عراق نيز هستند، كسى نمىتواند آنها را به عنوان جنايتكاران جنگى به محاكمه بكشاند. اين جنايتكاران وارد هر كشورى هم مىشوند زير پايشان فرش قرمز مىاندازند و استقبال گرمى نيز از آنها از جمله در جوامع بينالمللى به عمل مىآورند. اين قانون غيرانسانى همواره سيستم سرمايهدارى بازتوليد مىشود.
حاصل جنگهاى جهانى اول و دوم
جنگهاى جهانى اول و دوم، كه حاصل رقابت ابرقدرتها و تقسيم امپرياليستى جهان بود، كه جنگ جهانى اول، در سال 1914 آغاز و در سال 1918 به پايان رسيد. اين جنگ، از لحاظ سياسى رشد اقتدار ادارى و اجرايى و قدرت دولت را به اوج رساند. از لحاظ اقتصادى، رابطه شركتهاى بزرگ را به نحو فزايندهاى با دولت گره زد. فاصله مابين طبقات اجتماعى را تشديد كرد. به لحاظ انسانى، در اين جنگ، ميليونها انسان را به كام مرگ فرستاد.
جنگ جهانى دوم، از تهاجم هيتلر به لهستان در سال 1939 آغاز مىشود و در سال 1941، شعلهور مىگردد و دولتهاى ديگر نيز وارد جنگ مىشوند. در خلال اين جنگ نيز حدود شش ميليون انسان جان خود را از دست مىدهد. شكست هيتلر، امپراتورىهاى اروپا را از بين برد و جهان را به دو بلوك بزرگ، يعنى بلوك شوروى و بلوك آمريكا تقسيم كرد. ايالات متحده آمريكا، به دليل ضعفهاى شوروى، در 1945 و پس از آن در دوران جنگ سرد، به اوج قدرت خود در قرن بيستم رسيد. آمريكا، پس از فروپاشى رقيب سرسخت خود، يعى شوروى، به ميليتاريسم و كشورگشايى روى آورد. جنگ جهانى دوم، همچنين جنگافزار هستهاى، اين پيشرفتهترين تكنولوژى ماشين جنگى را به عرصه ظهور رساند. ميلياردها دلار براى اين تكنولوژى جديد كشتار جمعى اختصاص داده شد.
ممنوعيت فعاليت گروههاى نازى
اكنون كه شصت سال از برپايى اردوگاه مخوف آشويتس مىگذرد، بحث جلوگيرى از فعاليت گروههاى نژادپرست و نازيستى به مسئله روز تبديل شده است. گروههاى نازيستى، گروههاى سياسى رايج راست نيستند كه به فعاليت آنها تحت لواى «پس آزادى و دمكراسى چه مىشود؟!»، چشم بست. گروههاى نازيست و فاشيست، مرگ و خشونت را تبليغ مىكنند و به تقديس سياستهاى هيتلر مىپردازند. همچنين گروههاى نازى، از هر فرصتى براى حمله به خارجيان و غيره بهره مىجويند. جريانات نازى، گروههاى تروريست و آدمكش هستند، بنابراين چشم بستن به فعاليت آنها، به معنى اهانت به بشريت و باز گذاشتن دست اين گروهها براى هر جنايتى است. ممنوعيت فعاليت چنين گروههاى خشونتطلب و تقديسكنندگان كورههاى آدمسوزى هيتلر، خدمت بزرگى به آزادى و دمكراسى و جلوگيرى از تكرار فجايعى نظير به قدرت رسيدن مجدد نازىها است. چند سال پيش گروههاى نازى در كشور سوئد، بارها به كمپهاى خارجيان حمله كرده و آنها را با ساكنانش به طعمه حريق سپردهاند و دستكم يك دانشجوى ايرانى و يك فعال سنديكاى كارگرى را به طور مسلحانه در استكهلم به قتل رساندهاند. در ديگر كشورهاى اروپايى نيز نمونههاى زيادى از اين قبيل جنايات گروههاى نازى وجود دارد.
نتيجهگيرى
امروز جهان سرمايهدارى، چنان به ورطه منفعتطلبى سقوط كرده است كه نه تنها دولتهاى سرمايهدارى از جنگهاى جهانى اول و دوم و كشتارهاى ميليونى و نابودى تمدن بشريت درس نگرفتهاند، بلكه سياستهاى اقتصادى جهانىسازىشان نيز در سطح ميلياردى انسانها را در معرض فقر و فلاكت و گرسنگى و جنگهاى ملى و قومى و مذهبى و رقابتهايشان قرار داده است. براى مثال همين امروز سياستهاى دولت آمريكا و جمهورى اسلامى، البته هر كدام در جايگاه خود، تفاوتهاى چندانى با سياستهاى رژيم نازى در كشتار و نابودى انسانها ندارد. آمريكا، افغانستان و عراق را اشغال مىكند؛ دست به كشتار مردم اين كشورها مىزند و شكنجهگران حرفهاى آن، مانند «اس.اس»هاى هيتلرى با زندانيان رفتارهاى وحشيانهاى مىكنند. جمهورى اسلامى، با فتواى خمينى، در چارچوب طرحى از پيش تعيينشدهاى زندانيان سياسى را به طور دستجمعى قتلعام كردند و زنان، يعنى نيمى از جامعه را از حقوق و آزادىهاى انسانىشان محروم نمودند. تبليغات سركردگان جمهورى اسلامى، دست كمى از تبليغات و راهانداختن ماشين رعب و وحشت و سركوب و كشتار هيتلرى ندارد. بنابراين خصلت بارز اين دوره سيستم سرمايهدارى جهانى، جز اعمال ستم و سركوب و استثمار بىرحمانه نيروى كار و جنگ و كشورگشايى چيز ديگرى نيست و كمترين جنبههاى انسانى نيز در سياستهاى آن ديده نمىشود.
فاشيسم، شكل خاصى از حاكميت است كه در دروههاى معينى از تاريخ با سياست معين بورژوازى منطبق بوده است. بدين ترتيب فاشيسم، تمام دستگاههاى دولتى را با اتكا به ارتش و پليس و نيروهاى ويژه اساس، تجديد سازمان مىكند و از جمله ايدئولوژى دولت را تئوريزه مىنمايد.
ظهور فاشيسم، ناسيونال سوسيال، حاصل سركوب طبقه كارگر و كمونيستها توسط احزاب راست و سوسيال دمكرات و خزيدن سوسيال دمكراتها به مواضع ناسيوناليستى و دفاع آنها از جنگ و فروپاشى انترناسيونال اول و دوم و تعرض سرمايههاى بزرگ و رابطه نزديكتر فاشيسم با كليسا و دستگاه مذهبى بوده است. فاشيسم، شكل عريانتر رژيم ديكتاتورى و ميليتاريستى است.
بدين ترتيب، مبارزه جدى با فاشيسم، از طريق مبارزه طبقاتى عليه سرمايهدارى و دولتهاى حامى آن مىگذرد. تنها با تحقق شعار »كارگران جهان متحد شويد!« و با انترناسيوناليسم پرولترى مىتوان به طور ريشهاى به همه فجايع انسانى سيستم سرمايهدارى از هر نوع آن، از نوع فاشيستى، ملى، مذهبى تا ليبراليستى خاتمه داد و به معناى واقعى جامعهاى درخور و شايسته انسان برپا كرد. اميد و آرزويى كه انسان براى تغيير جامعه به نفع كل جوامع بشرى و برقرارى آزادى و برابرى و عدالت و رفاه دارد، هميشه زنده و بالنده است.
27 ژانويه 2005
* به نقل از كتاب «مرگ كسب و كار من است»، كه نويسنده آن روبر مرل و مترجم آن زندهياد احمد شاملو است.
bamdadpress@telia.com