دیروز در اخباری که سایت همبستگی ملی منتشر می کند، به موضع جان برد، وزیر خارجه کانادا برخوردم. همزمان، این سایت خبر می دهد که «رسانههاي خبري سراسر جهان، شركت نمايندگان بيش از 300 انجمن و تشکل ایرانی را در گردهمايي بزرگ 27 ژوئن مقاومت ايران در پاريس اعلام كردند.» این نمایندگان در پيامی مشترك اعلام کرده اند «نه به ديكتاتوري آخوندي، آري به تغيير دمكراتيك در ايران».
سالهاست که مجاهدین و حامیانش در این موقع از سال، گردهمایی دارند. سالیان طولانی است که سخنرانان، به جز خانم مریم رجوی، یک سری دیپلمات و سیّاس خارجی هستند، گویی که در جمع کثیر فعالان ایرانی، یک ایرانی که بتواند موضع حامیان مجاهدین و شورای ملی مقاومت را بیان کند، پیدا نمی شود.
شکاکیون در همان زمان که موجودیت این 300 تشکل اعلام شد، به عملکرد و توانمندی و تأثیرپذیری آنها انتقاد داشتند. به نظر من، این یک گام مثبت است. یک سری جوان، فارغ التحصیل، و آزادیخواه، بجای اینکه دلسرد از زمانه، به یک گوشه بخزند، گرد هم آمده و یک صدا، خواهان سرنگونی هستند. این خیلی مثبت است و باید از آن حمایت کرد.
البته و بنا به مواضع روز نخست آنها، گویی قرار است که این تشکلها همان حرفهای مجاهدین را در لباسی دیگر بیان کنند، و حرف تازه ای که یک جوان باید داشته باشد، برای زدن ندارند. اگر چنین باشد، این یک کمبود است، و اگر این تشکل ها جدی هستند و می خواهند به روند سرنگونی کمک کنند، باید و حتما باید، حرف تازه برای گفتن داشته باشند. فراموش نکنند که روی سخن آنها آقای مسعود رجوی و یا فلان فعال سیاسی پا به سن گذاشته نیست، بلکه مخاطبشان نسل جوان، با خواست و نگاه مشخص قرن بیست و یکمی است.
در اینجا، منظور از حرف تازه، این نیست که بگویند روحانی خوبست و یا به دامان ترفندهای سبز سیدی بیفتند. اصلا. این تشکلها باید یک سری خواست از جهان، یک سری خواست از مجاهدین، و یک سری خواست هم از خودشان داشته باشند، و این خواست ها را دائما مطرح کنند. بطور مثال (لیست طولانی است و حتما خودشان بهتر می دانند که الویت چیست):
خواست از جهان: اسکان ساکنین لیبرتی در کشوری امن، و ایجاد سرپناه.
خواست از مجاهدین: پوسته شکنی، و ورود به پروسه رفتار شناختی از خود.
خواست از خود: درک مشخص از توان خود بعنوان نسلی جوان، سرنگونی طلب، و مترقی، و عملکردی متناسب با خواست جوانان در داخل ایران.
عکس العمل مجاهدین نیز باید سنجیده تر از آن دورانی باشد که «کانون ها» را ساماندهی کردند. استقلال فکری، عقیدتی، و عملکری این 300 تشکل، باید مورد احترام مجاهدین قرار بگیرد. «کانون ها» با شکست روبرو شدند؛ هرچند تعدادی نیروی و کادر از آن یار گیری شد که نتایج مثبت و منفی آنرا این روز ها می بینیم.
مجاهدین به این واقعیت توجه داشته باشند که جوان سرنگونی طلب، اما رها و مستقل، کارکردی بسیار شکل دهنده تر دارد، تا جوانی که دائما در حال حل تناقضات ایدئولوژیکی باشد.
در عرض یکی دو سال اخیر، مجاهدین، چه دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم، خیلی ضربه دیده اند. اعتماد عمومی به آنها خدشه دارد شده، و در صورت ادامه این روند با مشکلات عدیده اجتماعی روبرو خواهند شد. ورود این 300 تشکل، اگر صوری نباشد، و اگر در عمل نشان داده شود که نسلی جوان با ایده هایی جوان و رو به جلو، در صفوف سرنگونی طلبان و در کنار مجاهدین، فعالیت می کند، شاید به باز سازی موقعیت مجاهدین یاری برساند.
البته، مجاهدین، همیشه خودشان بهتر می دانسته اند، و به خاطر ندارم که پیشنهادهای این قلم را در لیست «شایدها»ی خود قرار بدهند. بنابراین، این بحث را به همین جا، و با این نکته خاتمه می دهم که 300 تشکل در کنار مجاهدین سودمندتر است تا وابسته به مجاهدین.
بگذریم و به نکته دوم بپردازیم.
جان برد، در یک مقاله قراء به نقض حقوق بشر در ایران، به کمکاری ها و لفاظی های دولت روحانی اشاره می کند، و در آخر نتیجه می گیرد که « ما اعتقاد داريم (مردم ايران) شايسته چيز بهتري هستند. آنها شايستة كرامت يك اقتصاد عاري از فساد هستند. شايستة اصلاح عميق و نه فقط تبليغات توخالي يا بازيهاي فريبكارانه » جان برد همچنین به «محققنشدن وعدههاي روحاني در زمينههاي مختلف پرداخته و در اين رابطه وقايع مختلفي مثل يورش وحشيانه به بند 350 زندان اوين، افزايش اعدامها و گماشتن پور محمدي از آمران اصلي قتل عام 67 بهسمت وزير دادگستري »
در اینکه تعداد اعدام ها در عمر یکساله دولت روحانی به مرز 700 رسیده، در اینکه نقض حقوق بشر در ایران قیامت می کند و زن و مرد از حقوق اولیه برخوردار نیستند، و در اینکه اقتصاد ایران در حال ورشکستگی است، و در اینکه..... اصلا حرفی نیست، اما ایشان بهتر است وارد این مقولات حساس نشوند، چون به ضرر منافع ملی کانادا است، و دیر یا زود کانادا مجبور به غلط کردن شده، و پشت درب های بسته و نیمه باز، مثل "شیطان بزرگ"، با همین لفاظان فریبکار وارد داد و ستدهای میلیارد دلاری می شود.
به راستی اگر جان برد دلش به حال نقض حقوق بشر ایرانیان سوخته، لطف کرده و بجای ویزا دادن به دزدان میلیاردی که عوامل "اقتصاد فاسد" ایران هستند، به فرزندان ملت ایران، که جانشان در خطر است، در کشور پهناور کانادا، سرپناه بدهد.
آیا جان برد نمی داند که پور محمدی در انتظار استرداد ساکنین لیبرتی به ایران است تا در بند 350 شکنجه کرده و به دار آویزانشان کند؟ اگر به این واقعیت آگاه نیست که در وزارت خارجه چیزی نیاموخته، و اگر می داند و می خواهد با این لفاظی ها مخاطبین را تحمیق کند که باید عرض کنم راه سختی در پیش دارد.
بارها نوشته ام که این قبیل موضعگیری های آبکی و لفاظی های دیپلماتیک افرادی چون جان برد، مرهمی بر جراحات بیشمار مردم ستمدیده ایران نمی گذارد. هرکشوری که ادعا می کند دلش برای مردم ایران می سوزد، اول سرپناهی برای فرزندان این ملت مهیا کند.
علی ناظر
29 خرداد 1393
irancrises@gmail.com
منابع:
وزير خارجه كانادا:جامعة بينالمللي بايد صداي كساني باشد كه توسط رژيم ايران سركوب شدهاند
پيوستن بيش از 300 انجمن ايراني به گردهمايي بزرگ 27 ژوئن در پاريس