خبرى كوتاه تحت عنوان «تغيير نام جزاير درياچه اروميه از تركى به فارسى»، در سايت بازتاب جمهورى اسلامى، در تاريح 20 فروردين 1384، درج شده است. متن خبر چنين است: «سازمان آموزش و پرورش استان آذربايجان غربى، از مديران و دبيران مدارس مقطع متوسطه استان خواسته است تا از اين پس، از اسامى فارسى جزاير درياچه اروميه به جاى نامهاى تركى آن، استفاده كنند... در سال دوم متوسطه براى كليه رشتهها، درس جغرافيا گنجانده شده است. براى اين درس به دانشآموزان دو كتاب داده مىشود كه يكى حاوى جغرافياى ايران است و ديگرى به جغرافياى هر استان اختصاص دارد.» در بخش ديگر اين خبر آمده است: «اين اقدام سازمان آموزش و پرورش آذربايجان غربى، خشم بسيارى از روزنامهنگاران، فعالان فرهنگى، تشكلات غيردولتى و حتى دبيران آموزش و پرورش را برانگيخته است. گفتنى است، برخى دانشآموزان و دبيران مقطع متوسطه استان، تهديد كردهاند كه در صورت عدم لغو اين بخشنامه، از حضور در كلاسهاى درس، خوددارى خواهند كرد...»
درياچه اروميه، بزرگترين درياچه داخلى ايران است كه 102 جزيره دارد و از اين تعداد، 60 جزيره اسامى تركى دارند.
در صد سال گذشته خواست و مطالبه دمكراتيك مردم مناطق مختلف ايران و كسب حق تعيين سرنوشت براى رفع ستم ملى، با سركوب وحشيانه حكومتهاى مركزى مواجه گرديده است. رضا شاه، با سازماندهى دولت متمركز ديكتاتورى كليه حقوق و آزادىهاى كسب شده در دوران مشروطيت را سركوب كرد و فعاليت احزاب سياسى، تشكلهاى كارگرى و تشكلهاى زنان را ممنوع ساخت. رضا خان با زور سرنيزه مىخواست همه «ملل» ايران را «فارس» نمايد و حتا نام كوهها، درياها، رودخانهها و شهرها و غيره را تغيير داد و نام فارسى گذاشت. سياستى كه امروز جمهورى اسلامى، ادامهدهنده آن است. خود اين واقعيت نشان مىدهد كه بورژوايى در هر شكل و شمايلى، سياستهاى وحشيانه و سركوبگرانهاى نسبت به «ملل» تحت ستم روا مىدارد.
رضا شاه، قانون سياه 1310 را برقرار كرد كه براساس آن، هر تجمع سه نفره به »جرم« مرام اشتراكى ممنوع اعلام شد. او، تحت عنوان «ملت واحد»، «زبان واحد» و «دولت واحد»، زبانهاى مادرى «ملل» غيرفارس را به رسميت نشناخت و فراتر از آن، هرگونه استفاده از زبان مادرى به غير از زبان فارسى را جرم شمرد. اين سياست فاشيستى رضا شاه، نه تنها لطمات زيادى به ملل تحت ستم وارد كرد، بلكه اساسا به روابط و مناسبات و فضاى همكارى و همبستگى ملل ساكن ايران لطمات غيرقابل جبرانى وارد كرد كه هماكنون نيز ادامه دارد. در حقيقت رضا شاه، تخم نفاق و دشمنى و خصومت را در ميان ملل گوناگون ايران كاشت و رشد و شكوفايى و خلاقيتها را از انسانها سلب كرد. اما قوانين سياه رضا شاه، مبنى بر سركوب حقوق و آزادىهاى فردى و اجتماعى و تشكلهاى سياسى_صنفى تا انقلاب 1357 ادامه داشت. حتا رژيم جمهورى اسلامى نيز با سركوب خونين انقلاب، 26 سال است كه قوانين ضدانسانى و فاشيستى رضا شاه را با شدت بيشترى ادامه مىدهد. بنابراين، بيش از هفتاد سال است كه مطالبات دمكراتيك سياسى و اجتماعى و به ويژه مبارزه براى رفع ستم ملى به وحشيانهترين شكلى لگدمال و سركوب شده است.
فرصتهايى در تاريخ به وجود مىآيد كه براى جوامع بشرى دورانى بسيار حياتى و سرنوشتساز است. بيست و يكم آذر ماه 1324 در تاريخ مبارزات مردم كردستان و آذربايجان، بسيار مهم و سرنوشتسازى بوده است. در اين دوران مردم كردستان و آذربايجان با مبارزهاى سخت و به بهاى جان دهها هزار انسان مبارز، توانستند به نوعى سرنوشت خود را در دست گيرند و براى رفع ستم ملى و برقرارى يك جامعه دمكراتيك و برابر، همدوش و همصدا با مردم سراسر ايران، مبارزه كنند. در اين دوران، هم مردم كردستان و هم مردم آذربايجان توانستند به نوعى دولتهاى محلى خود را تشكيل دهند. هر چند كه عمر اين دولتهاى محلى كوتاه بود، اما در اين مدت كوتاه نيز گامهايى در جهت استقرار روابط و مناسبات دمكراتيك برداشته شد. همچنين در ديگر نقاط ايران، جنبشهاى حقطلبى نظير جنبش گيلان راه افتاد. اما رژيم سلطنتى به وحشيانهترين شكلى اين جنبشها را سركوب كرد و مانع پيشروى آنها شد. سركوبگران رژيم شاه، هنگامى كه وارد آذربايجان و كردستان شدند، استفاده از زبان تركى آذرى و كردى را ممنوع كردند و به سبك هيتلر، مراسمهاى كتابسوزان راه انداختند؛ دست به قتلعام مردم آزادىخواه زدند و حتا به زنان و دختران تجاوز كردند. رفتار نيروهاى رژيم سلطنتى با مردم اين مناطق، همانند رفتار ارتش اشغالگر بوده است. هنوز مردم كردستان و آذربايجان، درباره رفتار وحشيانه پليس و ارتش شاه، وقايع هولناكى را تعريف مىكنند كه سينهبهسينه و نسل بهنسل منتقل شده است.
ايران كشورى است كه در آن فارس، ترك، عرب، كرد، بلوچ، تركمن و غيره زندگى مىكنند و اين هم واقعيتى غيرقابل انكار است كه در طول دهههاى متمادى به استثناى «مليت فارس»، بقيه مردم ايران تحت ستم و سركوب مداوم حكومتهاى مركزى قرار گرفته و مردم «غيرفارس»، در نزد حاكمان ايران، شهروندان درجه دو محسوب مىشوند. نيروهاى عظمتطلب و شوينيست ايرانى، به بهانه «تجزيهطلبى» و «حفظ تماميت ارضى»، وجود ستم ملى را انكار مىكنند. گرايشات عظمتطلب و شوينيست همواره در پشت سياستهاى ديكتاتورى حكومتهاى مركزى بسيج مىشوند تا منافع اقتصادى، سياسى و اجتماعى خويش را حفظ كنند. از سوى ديگر گرايشات نژادپرستى نيز در ميان ملل تحت ستم وجود دارد كه موضع ضدفارس دارند و پرچم جدايى را از دوششان بر زمين نمىگذارند. نژادپرستان ملل تحت ستم، در تقابل با حكومت مركزى و شوينيسم كور، راهحلى را در چهارچوب ايران نمىپذيرند، خصومت و دشمنى را دامن مىزنند و هر دو طرف عامل جنگ احتمالى داخلى هستد. گرايشات ليبرالى، شكل خودمحتارى و فدراليسم را تبليغ مىكنند و راه حل اساسى براى رفع ستم ملى ندارند. حتا كم نيستند چپهايى كه با خواندن و شنيدن بحثهايى درباره رفع ستم ملى، بلافاصله از موضع شوينيستى برآشفته مىشوند. بنابراين هيچ جريانى و انسانى نمىتواند دم از آزادىخواهى و دمكراسى بزند، اما درباره ستم ملى و به رسميت شناختن حق تعيين سرنوشت ملل تحت ستم، سكوت اختيار كند و يا به قوانين ارتجاعى «حفظ تماميت ارضى» متوسل گردد.
سرمايه مدتهاى مديدى است كه جهانى شده و سرمايه به اصطلاح ملى و حتا دولت ملى نيز به معناى واقعى وجود ندارد. مناقع اقتصادى، سياسى و اجتماعى سرمايهداران جهان به حدى در هم ادغام شده است كه جدا كردن آن رويا و تخيلى بيش نيست. بر اين اساس، منافع سرمايهداران ترك، فارس. كرد، عرب و غيره نيز در ايران، طورى در هم تنيده است كه همه آنها به نوعى در حاكميت و قدرت سياسى و سركوب مردم محروم و تحت ستم و استثمار نيروى كار در حد توان و امكانات خود نقش دارند. بنابراين، سرمايه در هر گوشه جهان نيروى كار ارزان پيدا كند و امنيت آن نيز تامين شود، بلافاصله به آنجا سرازير مىگردد.
بدين ترتيب، كمونيستها، در همه جا به جنبشهاى راديكال و دمكراتيك مردم تحت ستم، از زاويه منافع و مصالح طبقاتى طبقه كارگر و مردم محروم و تحت ستم نگاه مىكنند، نه صرفا از سر جنبش ملى. بنابراين، راه حل اساسى ستم ملى در ايران، در گرو پيروزى طبقه كارگر بر طبقه بورژوايى و آلترناتيو طبقاتى كارگران است. طبقه كارگر خواهان به هم پيوستن آگاهانه و آزادانه «ملل» گوناگون به همديگر است. شعار انترناسيوناليستى طبقه كارگر اين است كه همه كارگران جهان بدون در نظر گرفتن مليت و جنيست با هم متحد شوند و مرزهاى بورژوايى ملى و مذهبى را از ميان بردارند.
كمونيستها، بىوقفه بر عليه استثمار و هرگونه ستم سرمايهدارى، از جمله ستم ملى مبارزه مىكنند. ما كمونيستها، حق تعيين سرنوشت ملل تحت ستم را تا سرحد جدايى و تشكيل دولت مستقل به رسميت مىشناسند. اما در عين حال كمونيستها از مردم محروم و تحت ستم و آزادىخواه دعوت مىكنند كه در فضايى آزاد و برابر آگاهانه و داوطلبانه متحد شوند و مرزهاى ارتجاعى ملى، قومى، مذهبى و تفرقه و خصومت بورژوازى را در هم بشكنند. بنابراين، كمونيستها، با به رسميت شناختن حق تعيين سرنوشت تا سر جدايى و تشكيل دولت مستقل را زمينهساز اعتماد متقابل و اتحاد و همبستگى كليه ملل ساكن ايران براى رفع ستم ملى و لغو هرگونه برترى ملى و زبانى و غيره مىدانند.
همچنين دفاع كمونيستها از حق تعيين سرنوشت، يك دفاع مشروط است. مثلا كمونيستها، از حق تعيين سرنوشت مردم فلسطين و تشكيل دولت مستقل فلسطينى دفاع مىكنند، اما هرگز از جريانات ارتجاعى اسلامى حماس و جهاد اسلامى براى تشكيل دولت فلسطين دفاع نمىكنند. همچنين كمونيستها، از حق تعيين سرنوشت و حقوق و آزادىهاى سياسى و اجتماعى مردم آذربايجان و همه مردم تحت ستم ايران دفاع مىكنند، اما مدافع جريانات آذربايجانى، كه با گرگهاى خاكسترى تركيه و جبهه خلق آذربايجان و انجمن دوستى ترك_آمريكا كه زير نظر سازمانهاى پليسى «سيا» و «ميت» فعاليت دارد در ارتباط هستند، نيستند.
شكى نيست كه ارائه راه حل سياسى و اجتماعى مشخص و بدون ابهام براى رفع ستم ملى در مقابل ما كمونيستها قرار داد. گرايشات ديگر يا ستم ملى را نفى مىكنند و يا راهحلهايى نظير خودمختارى و فدراليسم را ارائه مىدهند كه نهايتا به تثبيت ستم ملى منجر مىگردد. از اينرو، هيچ انسان و جريان كمونيستى جدى و مسئول مجاز نيست، به هر دليل و مصلحتى وجود چنين ستمى را پردهپوشى كند، بلكه وظيفه سياسى و اجتماعى كمونيستها اين است كه براى روشن كردن افكار عمومى و براى جلوگيرى از تاثير تبليغات مسموم شوينيستى و نژادپرستى، دلايل تاريخى ستم ملى را توضيح دهد و آلترناتيو طبقاتى خود را در مقابل جامعه قرار دهد. آلترناتيوى كه براى بشريت رفاه و آزادى و برابرى در همه عرصههاى اقتصادى، سياسى، اجتماعى، ملى، جنسى و فرهنگى به ارمغان بياورد. كمونيستهايى كه براى سرنگونى كليت رژيم سرمايهدارى جمهورى اسلامى و لغو بهرهكشى انسان از انسان و برقرارى جامعه اشتراكى آزاد و برابر و انسانى كمونيستى مبارزه مىكنند، با توجه به شرايط كنونى، سياستهاى فاشيستى جمهورى اسلامى و تحريكات شوينيستها و نژادپرستان در ميان ملل تحت ستم و براى جلوگيرى از احتمال يوگسلاويژه شدن ايران، به امر رفع ستم ملى توجه ويژهاى داشته باشند. بايد نخست حق تعيين سرنوشت ملل تحت ستم را تا سر حد جدايى و تشكيل دولت مستقل به رسميت شناخت؛ سپس با به وجود آوردن فضايى آزاد و برابر، خواهان لغو هرگونه امتياز و برترى ملى شد و براى اتحاد داوطلبانه و آگاهانه و آزادانه ملل مختلف كوشيد. با اين افق و جهتگيرى مىتوان از يك سو مانع درگيرىهاى احتمالى ملى شد و از سوى ديگر زمينه را به معناى واقعى براى اتحاد و همبستگى همه «ملل» ساكن ايران، به عنوان شهروندان متساوىالحقوق مساعد ساخت.
شكى نيست كه كارگران، كمونيستها، آزادىخواهان و مردم محروم و تحت ستم آذربايجان، كه تاريخا پيشگام مبارزه با حكومتهاى مركزى براى برقرارى يك جامعه انسانى عادلانه، آزاد و برابر در سراسر ايران بودند، اينبار نيز به اعتراض جدى با سياستهاى فاشيستى جمهورى اسلامى در دو هفته اخير، در جلوگيرى از كنگره زنان آذربايجان، تغيير نام جزاير درياچه اروميه و غيره دست خواهند زد؛ همدوش و متحد با كارگران سراسر ايران، جمهورى اسلامى را هر چه زودتر روانه گورستان تاريخ خواهند نمود تا دوران نوينى را در تاريخ ايران گشوده شود كه در آن، هيچ مليت و زبانى بر مليت و زبان ديگرى برترى نداشته و كليه ساكنان ايران، فارغ از مليت، جنسيت و عقيده از موقعيت شهروندان آزاد و برابر برخوردار خواهند شد.
يازدهم آوريل 2005
Bamdadpress@telia.com