bamdadpress@telia.com
در رابطه با محتوا و مضمون «تشكل مستقل كارگرى»، در ميان احزاب و سازمانهاى چپ و كمونيست و فعالين جنبش كارگرى نظريه يكدستى وجود دارد. شايد اين عدم توافق در رابطه با تشكل مستقل كارگرى، قبل از هر چيز ريشه در تاريخ طولانى رژيمهاى سركوبگر و عدم وجود آزادىهاى فردى و اجتماعى و آزادى بيان و تشكل در ايران دارد. همچنين هر كدام از گرايشات درون طبقه و احزاب و سازمانهاى چپ و كمونيست، افق و چشماندازهاى متفاوت طبقاتى از طرح تشكل مستقل كارگرى را مد نظر دارند.
شايان ذكر است كه كارگران ايران در تاريخ معاصر، غير از سه دوره كوتاه، يعنى تجربه شوراى متحده قبل از به قدرت رسيدن رضاخان ميرپنج، قبل از كودتاى 28 مرداد 1332 و سالهاى اول انقلاب 1357، فاقد تجربه و فعاليت تشكلهاى تودهاى و غيرحزبى خود بودهاند. از اينرو ضرورى است كه گرايشات مختلف درون طبقه كارگر، با صبر و حوصله بيشتر و در فضايى سالم و سياسى و رفيقانه، مسئله تشكلهاى مستقل تودهاى كارگران نظير سنديكا، اتحاديه، شورا، كميته كارخانه، كميتههاى اعتصاب و غيره را مورد بحث و بررسى قرار دهند تا توده كارگران خودشان آگاهانه و آزادانه تشكل دلخواه خود را به وجود آورند و به طور متشكل و متحد اهداف صنفى، اقتصادى، سياسى و اجتماعى خود را دنبال نمايند.
در راستاى تلاش براى برپايى تشكل مستقل كارگرى ذكر چند نقطه حائز اهميت است. اگر اين نكات توسط فعالين جنبش كارگرى كمونيستى رعايت نشود، مسلما به ضرر طبقه كارگر و به تفرقه و پراكندگى بيشتر منجر خواهد شد.
مسلما هيچ جنبش و تشكل تودهاى با قرار و قطعنامه احزاب و سازمانهاى سياسى به وجود نمىآيد. اگر هم چنين تشكلى در يك مقطع معين تاريخ شكل بگيرد، پايدار نبوده و با هر تغيير و تحولى در سياست حزب حامى آن دچار انشقاق و بحران خواهد شد. احزاب و سازمانهاى كارگرى كمونيستى مىتوانند اين جنبشهاى خودانگيخته را به جنبشهاى هدفمندى در مسير درست مبارزه طبقاتى هدايت كنند. بنابراين جنبشها مقدم بر سازمانهاى سياسى و پايدار هستند و اگر موقعيت و شرايط سياسى و اجتماعى اجازه بدهد احزاب اجتماعى از دل اين جنبشها متولد مىشود. از اينرو اولا، اگر نظرى بر اين باشد كه با ارادهگرايى احزاب و سازمانهاى سياسى مىتوان تشكلهاى تودهاى كارگران را به وجود آورد، نظرى واقعبينانه نيست. دوما، نبايد چنين تصور كرد كه احزاب در قبال تشكلهاى تودهاى كارگران بىوظيفه هستند، بلكه بر عكس هر حزب جدى چپ و كمونيست، با خلوص نيت كليه امكانات خود را در خدمت اين طبقه مىگذارد تا كارگران تشكل دلخواه خود را به وجود آورند. سوما، احزاب چپ و كمونيست مجاز نيستند آن تشكل كارگرى را كه با سياستهايشان خوانايى ندارد، تخريب نمايند. پرواضح است كه حق طبيعى و بدون قيد و شرط كارگران است كه با اتكا به توازن قواى طبقاتى تشكل دلخواه خود را به وجود آورند.
اگر اين تعبير ماركس را بپذيريم كه سرمايه حامل گوركن خويش يعنى طبقه كارگر است، بايد اين را هم بپذيريم كه جنبش اجتماعى طبقه كارگر به طور عينى عليه سيستم سرمايهدارى است.
مبارزه طبقه كارگر ايران در اين دوره براى افزايش دستمزد، پرداخت به موقع آن، كاهش ساعات كار، مقاومت در مقابل زورگويى كارفرمايان، لغو كارهاى قراردادى و موقت، جلوگيرى از اخراج كارگران، تلاش براى ساختن تشكلهاى كارگرى و غيره شرايطى را فراهم ساخته است كه طبقه كارگر از يكسو در دل اين مبارزات تجربه طبقاتى كسب كند و از سوى ديگر جاى خالى تشكلهاى خود را با تمام وجود لمس نمايد. تجمعات اعتراضى كه كارگران در مقابل ارگانهاى رژيم بر پا مىدارند؛ جادههاى اصلى شهرها را مسدود مىكنند؛ در كارخانه و كارگاه دست به تحصن مىزنند؛ در خيابانها راهپيمايى مىكنند و يا در اشكال ديگرى مبارزه خود را پيش مىبرند، همگى اشكال گوناگون مبارزه طبقه كارگر بر عليه سيستم سرمايهدارى است كه به درجهاى رشد سطح آگاهى طبقاتى كارگران را نشان مىدهد، هر چند كه هنوز كارگران با جانفشانىها و تحمل شرايط سخت زياد نتوانستهاند به مطالبات اقتصادى و اجتماعى خود برسند. اما در اثر اين مبارزات، زمينه مادى مساعدى براى برپايى تشكلهاى مستقل كارگران فراهم شده است. تلاشى كه در دو سال اخير بخشى از فعالين كارگرى با افق و چشمانداز متفاوت تحت عنوان »كميته پيگيرى ايجاد تشكلهاى آزاد كارگرى« و يا »كميته هماهنگى براى ايجاد تشكل كارگرى« ايجاد كردهاند، ناشى از اين واقعيت است.
در واقع طبقه كارگر به ناچار از كورههاى داغ و سوزان مبارزه طبقاتى گذر مىكند و دست به عمق روابط و مناسبات سيستم سرمايهدارى براى برانداختن آن مىبرد. همانطور كه ماركس در مانيفست حزب كمونيست مىنويسد: «... پرولتاريا به صورت تودههاى بزرگى گرد آمده، نيرويش فزونى مىگيرد و اين نيرو را بهتر حس مىكند. به نسبتى كه استعمال ماشين به طور روزافزونى اختلاف كار را از ميان مىبرد و تقريبا مزد كار همه را به طور مساوى تا ميزان نازلى پايين مىآورد، به همان نسبت مصالح و شرايط زندگى پرولتاريا نيز بيش از پيش همانند و يكسان مىشود. رقابت روزافزون، بين بورژواها و بحرانهاى تجارتى كه ناشى از اين رقابت است، مزد كارگران را پيوسته به صورتى ناپايدارتر در مىآورد. كار ماشين، كه به سرعتى هر چه تمامتر تكامل و همواره بهبود مىيابد، وضع زندگى كارگران را نامطمئنتر مىگرداند. تصادمات بين افراد جداگانه كارگر و افراد جداگانه بورژوا بيش از پيش شكل تصادم ميان دو طبقه را به خود مىگيرد. كارگران در آغاز كار بر ضدبورژوازى دست به ائتلاف مىزنند و براى دفاع از مزد كار خود مشتركا عمل مىنمايند و حتى جمعهاى دايمى تشكيل مىدهند تا در صورت تصادمات احتمالى بتوانند وسايل معيشت خويش را تامين كنند. در برخى نقاط، مبارز جنبه شورش به خود مىگيرد. گاه كارگران پيروز مىشوند و اين پيروزى تنها پيروزىاى گذرا است. نتيجه واقعى مبارزه آنان، كاميابى بلاواسطه آنان نيست، بلكه اتحاد كارگران است كه همواره در حال پيدايش و تكامل است...»
شرايطى كه ماركس درباره موقعيت طبقه كارگر توصيف مىكند اگر مبارزات پراكنده و روزمره طبقه كارگر به اتحاد و همبستگى و متشكل شدن توده كارگران منجر نشود، هرگونه دستاورد آنها توسط سرمايهدارى پس گرفتنى است.
بدين ترتيب، رمز پيروزى طبقه كارگر در گرو مبارزه متشكل و متحد آن عليه سيستم سرمايهدارى است. كارگران در طول دويست سال تاريخ مبارزه طبقاتى خود، تشكلهاى مختلفى را به وجود آوردهاند. براى مثال، اتحاديههايى كه امروز به تشكلهاى رفرميستى تبديل شدهاند، در طول تاريخ چنين نبودهاند و دورانى به مبارزه طبقاتى عليه سرمايهدارى دست زدهاند. همچنان كه برخى از شوراها در سالهاى اوايل انقلاب بهمن ماه 1357، راديكال و واقعى نبودند. همچنين شوراها پس از انقلاب 1905 روسيه تا فوريه 1917 دورانى راكد و دورانى فعال و دورانى نيز به مبارزه اقتصادى و رفرميستى روى آوردند. طبيعتا شوراها ابزار مناسبى براى پيشبرد اهداف اقتصادى، سياسى و اجتماعى طبقه كارگر است كه در فرداى انقلاب اجتماعى قرار است حكومت كارگرى سوسياليستى را تشكيل دهند. بنابراين در شرايط حاضر ايران، بحث بر سر تقابل شورا و اتحاديه و غيره نيست، بلكه اساسا بحث بر سر خصوصيات تشكل كارگرى مستقل از دولت و ارگانهاى وابسته به رژيم است. آن نظرى كه به دنبال اجازه وزارت كار و توافقات مقاولهنامههاى سازمان جهانى كار براى برپايى تشكل كارگرى است، دستاندركاران آن در عمل ديدند كه درخواست آنها نه تنها توسط وزارت كار رژيم پذيرفته نشد، بلكه اگر هم پذيرفته شود از همان آغاز فعاليت چنين تشكل كارگرى زير فشار سياستهاى ضدكارگرى رژيم و قوانين آن قرار خواهد گرفت. از اينرو لازم به تاكيد است كه تشكل مستقل كارگرى بايد مستقل از دولت و ارگانهاى آن و مستقيما توسط خود كارگران به وجود آيد و موجوديت آن نيز از پايين به رژيم تحميل گردد. همچنين اين تشكل نبايد به محلى براى جدل و كشمكش و رقابت احزاب و سازمانها تبديل شود و سرانجام به صورت زايده احزاب و سازمانهاى سياسى درآيد. در عين حال تشكل كارگرى بنا به تشخيص رهبرى و اعضاى خود با حفظ استقلال كامل تشكيلاتى مىتواند با احزاب مورد نظر خود رابطه سياسى داشته باشد.
در شرايط كنونى با در نظر گرفتن موقعيت غيرانسانى و غيرقابل تحمل كه جمهورى اسلامى براى مزدبگيران به وجود آورده است، تشكل مستقل كارگرى مىتواند مطالبات فورى كارگران مبنى بر پرداخت فورى دستمزدهاى معوقه، افزايش دستمزدها متناسب با تورم و گرانى واقعى، لغو كار موقت و پيمانى، ايجاد صندوق بيكارى مكقى براى همه بيكاران، رفع هرگونه تبعيض در محيط كار و جامعه به ويژه ميان زن و مرد، لغو كار كودكان و فراهم كردن تحصيل رايگان براى آنها و تامين زندگى خانواده كودكان كار، تامين زندگى سالخوردگان، لغو قانون كار ضدكارگرى و... باشد. مبارزه حول اين مطالبات، در سطح وسيعى كارگران بيكار و شاغل را در يك صف متحد طبقاتى متشكل مىسازد.
مسلم است در شرايط حاضر آنجايى كه توده كارگران بخواهند شورا و يا در جاى ديگرى اتحاديه و يا كميته كارخانه و غيره به وجود آورند، اسم مهم نيست، بلكه مضمون و محتوا و جهتگيرى طبقاتى ضدسرمايهدارى آن تشكل مهم است. هر تشكلى كه به نيروى و اراده خود كارگران و دخالت مستقيم آنان از طريق مجامع عمومىشان متكى نباشد، در تقابل طبقاتى با زور و ستم و استثمار بىرحمانه سيستم سرمايهدارى و رژيم حامى سرمايه نمىتواند امر خود را پيش ببرد. بعلاوه مهمتر از همه كارگران همواره بايد در مجامع عمومى خود سياستها و عمكردهاى نمايندگان را مورد ارزيابى قرار دهند. نمايندگانى را كه به وظايف و تصميمات مجمع عمومى عمل نكردهاند را عزل نمايند. در حالى كه چنين سياستى در اتحاديههاى كارگرى جهان امرى محال و نشدنى است. انگلس، در مقدمه بر جنگ داخلى فرانسه، درباره نمايندگان كارگرى چنين مىنويسد: »طبقه كارگر مىبايد در مقابل نمايندگان و كارمندان ويژه خود مصونيت داشته باشد، مىبايد آنها را بدون استثناء در هر زمان قابل انفصال اعلام كنند...»
خلاصه كلام تشكل مستقل كارگرى، تشكلى است كه اساسا به نيروى خود كارگران و مجامع عمومى آنان اتكا كند و مستقل از دولت و قوانين و ارگانهاى آن اعلام موجوديت كرده و به زائده هيچ حزب و سازمان سياسى نيز تبديل نگردد. در عين حال با حفظ استقلال تشكيلاتى، با احزاب و سازمانهايى كه احساس نزديكى سياسى_طبقاتى مىكند در ارتباط قرار مىگيرد.
نهايت امر طبقه كارگر از طريق مبارزه متشكل و آگاهانه با افق و چشمانداز مبارزه هدفمند سوسياليستى در جهت برانداختن سيستم سرمايهدارى، لغو كار مزدى و مالكيت خصوصى و برپايى جامعه اشتراكى كمونيستى حركت مىكند. هم تشكلهاى تودهاى طبقه كارگر آگاه و متشكل و هم احزاب كمونيستى كه منافعى جدا از منافع طبقه كارگر براى خود تصور نمىكنند، براى تحقق انقلاب اجتماعى لازم و ملزوم يكديگر هستند. اگر طبقه كارگر به آگاهى كمونيستى دست نيابد، انقلاب اجتماعى متحقق نخواهد شد.
16 اوت 2005