گرچه تار فرهنگ شريف و نورعلی برومند و مرتضی نی داود... پيانوی معروفی و روحانی و محمد شمس... آواز طاهرزاده و قمرالملوک و تاج اصفهانی...ترانههای بنان و شجريان و مرضيه... سنتور فرامرز پايور و پرويز مشکانيان... کمانچه بهاری و بديعی، و نی کسائی و سهتار عبادی و تنبک حسين تهرانی...هم، در اوج زيبائی است و ما بايد بشناسيم و ارج نهيم امّا ــ «چهار فصل ويوالدی»، آهنگساز بزرگ دوره باروک که از آشناترين قطعات تاريخ پربار موسيقی اروپا است نيز، همنشين روح آدمی است. او اين اثر را که اشاره مستقيمی به رنگ ها دارد حدود دويست و هشتادسال پيش تنظيم نموده است.
ويوالدی که نوازندگان مشهوری چون باخ و هندل از او بسيار تاثير پذيرفته اند، در سال ۱۶۷۸ در ونيز ايتاليا به دنيا آمد و در ۶۳ سالگی در اتريش، غزل خداحافظی را خواند. آدمی، به ويژه اگر مانند ما، در کوران ابتلا باشد و سياهی ها در سر راهش کمين کنند و سنگ و خار بياندازند ــ از شنيدن اين نوای سحرانگيز نيز، نتيجه می گيرد گرچه سرما کولاک میکند امّا، بهار درراه است و از درون شب تار می شکوفد گُل صبح
اگر پيشتر آن را شنيده باشيم آنچه میگويم غريبه نيست! امّا يقين دارم کسی که اولين بار از چهار فصل ويوالدی می شنود نيز، حرف هميشگی مرا خواهد گرفت که:
شب هميشه شب نمیمونه، صبح ميشه آفتاب مياد، رو بوم خونه
بيآئيم اين قرآن شريف را هم تلاوت کنيم... و «جهار فصل ويوالدی» را بشنويم و بنوشيم !
بهار : بهار سلانّه سلانّه از راه میرسد و با ملودی های زنده ويلن، سلام میکند. آدمی شکوفه دادن درختان و شادی گلها را می بيند و میبويد ! پرندگان ولوله سر می دهند و آمدن بهار را جار میزنند ، بايد اين اثر جاودانه را بارها و بارها شنيد،