عاشورا مرا با خود به دوران کودکی میبَرد، راستی چه کسی است که در ایران زندگی کرده باشد و دوران کودکیش از عاشورا و تاسوعا خاطره ای نداشته باشد؟... این روز، عاشورای مهربان سال ۵۷، ۱۹بهمن سال ۶۰، و...قتل عام سال ۶۷ را هم به یاد می آورد. ثقه الاسلام و دیگر شهدای راه آزادی نیز، در عاشورا (عاشورای سال پُر اندوه ۱۲۹۰) بر چوبه های دار بوسه زدند.
***
گرچه شاهان و شیخان سوار بر اعتقادات مردم می شوند و به جوهر و مضمون مقولاتی چون نوروز و عاشورا لجن می پاشند، امّا اشتیاق مردم این مرز و بوم به برگزاری اینگونه آئین ها را نتوانسته و نمی توانند تصاحب کنند. یک روز به شهید والامقام شکرالله پاک نژاد که خود اهل دزفول بود، گفتم هيچ كس نميداند كه چه نيرويى استاد «شاه ميرزامرادى» ُسُرنا نواز بزرگ ايران را كه حق بزرگى بر موسيقى فولكلوريك كشور ما دارد و صداى دلنواز سُرنايش روح انسان را به سياحت تاريخ مى بَرد ــ هرسال به شهر دزفول مى كشاند تا در دهه اول محرم و روز عاشورا ساز چلپى بزند...
از اشتیاق مردم (حتی همین الآن که رژیم آخوندی باعث بسیاری از دافعه ها و زدگی ها شده) بگذریم، حُکام ستمگری چون ناصرالدین شاه و محمد علی میرزا نیز برای سوار شدن بر ذهنیت عاطفی و دهنیت مذهبی مردم، روز عاشورا تکیه برپا می کردند.
محمد علی میرزا شب عاشورا پابرهنه به کوچه ها می افتاد و چنان که رسم مردم تبریز است در ۴۱ مسجد شمع روشن میکرد و به چاپ کتب دینی و دعا چاپ بها میداد. وقتی نهضت مشروطه برخاست، نسخه تازه ای از «زیارت عاشورا» پیدا شد. محمد علی میرزا (که مجلس را به توپ بست) با شتاب، زیارتنامه عاشورا را در چاپخانهش چاپ و میان مردم پخش کرد!
پیش از انقلاب نیز، مراسم عزاداري در كاخ گلستان (تاسوعا و عاشورا) برگزار ميشد و شاه بود که امثال شعبان بی مخ را که در این روزها عَلم و ُکتل راه می انداختند، برای روز مبادا تقویت می نمود. از حال و وضع امروز و خیمهشببازیهای ارتجاع هم که با خبریم که چه جهنمّی برای مردم محروم ساخته امّا، در هر مُحرّم و صفر پشت نام امام حسین موضع گرفته و از صحرای سوزان کربلا دم میزند.
ما همیشه به گوشمان خورده که واقعه عاشورا سال ۶۱ هجري قمري اتفاق افتاده است. عاشورا مصادف با ۱۸ مهر ماه سال ۵۹ شمسي با دهم اکتبر سال ۶۸۰ ميلادي است. درست است که صحرای کربلا گرم و آفتابی بوده و بستن آب به روی اصحاب حسین و نیز تشنگی، شرائط سختی به نفع دشمن ایجاد کرده است، اما شاخ و برگی که با بزرگنمائی به «صحرای سوزان کربلا» ! داده شده، از بیخ دروغ است. چرا ؟ چون در ماه اکتبر (یعنی مُحَرم سال ۶۱ هجری) هوا حتی در عراق آنروز، سوزان ِ سوزان نبوده است... بگذریم...داستان عاشورا از حقه بازی و بیداد مرتجعین جدا است.
***
حماسه عاشورا بيشتر ايرانی است تا اسلامی! سرکشی دربرابر نابرابری و دروغ، وفاداری، احترام به زنان، بیباکی، فاشگويی و...تمام ارزشهایی که سالهای سال بر تمدن ايرانی حاکم بوده ــ در تابلوی عاشورا نیز دیده میشود. گوئی عاشورا قبل از اینکه یک رویداد مذهبی باشد ــ خودی و ایرانی است! برای بیشتر ما سوگ حسین، سوگ سیاوش را هم تداعی می کند و مردم ایران که هنوز هم نام فرزندانشان را حسین می گذارند، هر تامردی و بیصفتی را به یزید و یزیدیآن نسبت می دهند. ضربالمثل مشهور «نمی شود هم طباّل یزید بود، هم سقاّی حسین» ــ به اندازه کافی گویا است.
احترام اسطورهای به نام حسين، حتی در عصري نیز كه دروازههاي سكولار گشوده شده و برخی می پندارند بسياری از مفاهيم اين داستان مثل همه حماسههای بزرگ جهان، با ارزشهای مدرن (فرد گرايی و ِخردورزی) جور در نمیآيد، در فرهنگ ایرانی پا برجاست.
راستی چرا مهّمترين جلوهی مذهب در ايران ده روز آخر زندگی اسطورهای امام حسین است؟ چرا ؟ چون حسين نماد مبارزه با ظلم و نابرابری است و برای همين، وقتی ایران زمین، اسير و ابير قومی بی فرهنگ شد، وقتی «َعرَب ِ منهای ِ اسلام»جای «اسلام ِ منهای ِ َعرَب» نشست و «دعوت همه به اسلام» به «تحميل ِ اسلام بر همه» ُمبدل گشت، وقتی ُخلفای ِ هَرزه و نانجيب ُاموی و عباسی نتوانستند روح ستم ستيز و َسرکش ِ ايرانی را مهار کنند، نياکان ما در برابر جاهليت و اشرافيت و « َعمربن ِ ُعبدُ بد ِ جديد » ــ با ذوالفقار ِ تشيع و عرفان ايرانی به ميدان آمدند و طبیعی بود که با ائمه شیعه که آنان نیز از بیداد اشرافیت جدیدرنج می بردند همدردی و هم آوائی کنند.
طبیعی بود که در داستان کربلا و عاشورا، حسین و یارانش را از آن خود بدانند. طبیعی بود که این کلام حسین که «مرگ سرخ به از زندگی ننگین است» به دلشان بنشیند . آنان به اين باور رسيدند كه جفاى دولتهاى اموى و سپس عباسى منحصر به خودشان نيست، بلكه علويان به ويژه امام شيعه نيز از جور اين حكومتها در امان نيستند.
شركت ايرانيان در قيامهاى ضد اموى و همراهى آنان با مختار ثقفى به خونخواهى امام حسين و نيز عبدالرحمان بن محمد بن شعث بر ضد حجاج بن يوسف ثقفى، رابطه ميان گرايش به تشيع و نفرت از حكومتهاى ظالم را به خوبى نشان مىدهد. ايرانیان اين حادثه را بخاطر اينکه با سيستم ارزشی خودشان خوانائی داشت، به عنوان نماد مذهبیشان انتخاب نموده و بيش از هر حادثهی تاريخی ديگری به آن جلوه دادهاند.
واقعش این است که داستان عاشورا روحیه ظلم ستیز ایرانی را صیقل زد و اینگونه بود که شورش بر حکومت پهلوی، سر از روستاها و ده کوره ها هم در آورد و کسانی را که نه چه گوارا می شناختند و نه رزا لوکزامبورگ ! به خروش واداشت و برای اولین بار بی آنکه کسی مجبورشان کند کار و زندگی را رها میکردند و مرگ بر استبداد میگفتند.
نکته با اهمیت، روحیه ظلم ستیز ملت ما است وگرنه هيچکس در ايران حاضر نيست به خاطر اينکه مثلا همه نمازخوان يا باحجاب شوند، جانش را بدهد. ولی حاضر است برای آزادی و برابری (که از قضا مضمون پیام انبیاء و اولیاء هم دقیقاً همین است)، فداکاری کند.
***
از نخستين گزارش مستند نهضت عاشورا، که «ابومخنف لوط بن يحيي» نوشته، تا «لهوف» سيّد بنطاووس، و تاریخ طبری و کتب مقاتل... از آثار مرتضی مطهری تا «شهید جاوید»صالحی نجف آبادی... ار کتاب «امام حسین» احمد رضائی و «حسین وارث آدم» دکتر شریعتی تا «اسلام در ایران زمین» علی معصومی و آخرین تحقیقات شرق شناسانی چون «پطروشفسکی»... همه و همه ــ متفق القولند که حسین بر محافظه کاری، مصلحتانديشی، و دوچهرهگی که فرهنگ مردمی ما، با آن بیگانه بود، قاطعانه خط کشید، در برابر حکومت وقت شورید و به جای چاپلوسی و مصلحتانديشی، با کمترين نيرو، بی باکانه به جنگ قدرت حاکم رفت.
یاران او و بخصوص عباس به کلمه «وفا» معنا دادند، او با اینکه تشنه بود و عقل- «عقل تاجرپیشه دو دو تا، چهار تا» - حکم میکرد ابتدا به فکر خویش باشد و رئالیک فکر نموده، تشنگی اش را رفع کند ــ به تنهايی، آب ننوشید و جانش را هم برای رساندن آن به دیگران از دست داد...
هيچ مصلحتی باعث نشد که حسین دست از حقیقت بردارد، حتی جان فرزندانش هم او را از نبردی که با دروغ و ظلم آغاز کرد باز نداشت و هر چند با ناجوانمردی ِ لشگر دروغ به خاک افتاد، با دشمنش ناجوانمردانه برخورد نکرد و آب را بر خصم نبست. اگر احترام اسطورهای به نام حسين از فرهنگ ایرانی بيرون نرفته، دلیل دارد.
راستی چرا در هیچ یک از کشورهای مسلمان نشین نمی توان مراسمی یافت که از لحاظ گستره و تنوع، شبیه آئین های عاشورایی باشد که در ایران برگزار می شود؟ وجود بیش از ۸۰۰۰ هیئت رسمی فقط در پایتخت و صدها هزار هیئت و دسته سوگواری در سراسر ایران مگر شوخی است؟ و مگر میتوان همه را ساخته و پرداخته ارتجاع آخوندی دانست؟ آیا همه مردمی که با تمایل قلبی در این گونه مراسم شرکت می کنند ــ از آندسته افرادی هستند که «ایرج میرزا»، در چکامه زیبایش زیر سئوال برده و هو کرده است ؟
***
عاشورا و امام حسين در تاريخ ايران نقش ها زده اند. سال ۵۷، درعميقترين و اجتماعي ترين عاشورايي كه در «قلب تاريخ» نقش بست، آن راهپيمايي شگفت، آتشي برپا كرد كه زبانههايش در پادگان لويزان افتاد. آتش آذر سال ۱۳۵۷ كه از دم گرم ميليونها ايراني برمي آمد با عاشورا بی رابطه نبود و در پرده عاشورا، به وضوح تصوير «شاه»با «شمر» پهلو مي زد.
چنین رویارویی که در یک زمینه و متن اعتقادی و مذهبی صورت میگیرد خود بخود دارای توان نهفته ماندگار شدن است و برای پدید آمدن جان مایه حماسی هم دارد .
اما برای ماندگاری این مراسم یک عامل دیگر لازم بود ، ظرفی که این محتوا بتواند در آن بگنجد و این موضوع، منشاء مراسم محرم است. این ظرف، فرهنگ سرزمین های اصلی اسلام و سرزمین های قبلی دنیای اسلام نبود. آن فرهنگ ها این ظرفیت ها را نداشتند (سخن از بالا تر یا پائین تر بودن این یا آن فرهنگ ها نیست.سخن از نوع ویژگی و توان پذیرش فرهنگ هاست).
فرهنگ سرزمین ایران و سرزمین هایی چون ایران به لحاظ پیشینه و زمینه های آئینی که داشت و در فضای شرایط خاص آن روزگار پذیرای اين رخداد بود .
واقعه کربلا در گذر از منشور فرهنگ و شرایط سیاسی ایران آن روزگار، نقطه کانونی درخشانی شد که نور و گرمای آن در همه زمان های بعد بر سیر تاریخ این سرزمین اثر گذاشت. نمونه های آشکار این واقعیت را در
- مقابله دیلمیان با حکومت های خلفای عباسی
- در نهضت سربداران،
- در شکل گیری حکومت صفویان که بار دیگر ایران در مقابل شکل جدید حکومت «خلیفهگری عثمانی» ایستاد و مانع سلطه آن بر سرزمین های ایرانی شد ... ــ می توان مشاهده کرد.
این واقعیت تلخ که در زمان صفویان و بعد از آن، پیاز دعا و خرافات و شکل و شمائل، جای مضمون و محتوا را نشست، و با صفویان قرائت خرد گریزی از تشیع در دستور قرار گرفت که دامنه آن به روزگار ما کشیده شد و به زور به خورد ِ مردم ایران دادند ــ مسئله دیگری است.
***
گرچه «در يک فرهنگ دينی هر پديده و مسئلهای که پيش بيايد، جوابش از پيش داده شده»، گرچه «سنت خون و شهادت و عاشورا، قرن هاست كه هرگونه تعقل و تعادل روحى را از جامعه ما سلب كرده و براى رسيدن به آزادى و جامعه مدنى ابتدا بايد از اين جغرافياى جهل و جنون گريخت» گرچه باید بی هراس از پاسداران سانسور، روشنگری کرد امّا، روشنگری درافتادن با عواطف مردم نیست. به فقر عنصر ذهنی، به فقر فرهنگی باید پیله کرد، نه به آئین و مراسمی که مردم به ستوه آمده از جور استبداد و ارتجاع نیز، با شور و اشتیاق آنرا پاس می دارند.بازی با عواطف مردم ساده نیست و تازه آئینی را که در قلب توده های مردم است و کارکرد اجتماعی دارد و می تواند در یک حکومت سالم ابزار دست ستمگران نباشد ــ چرا باید دودستی تقدیم آخوندهای دین فروش و خردگریز کرد؟ مگر نه اینکه عاشورا بعد از نوروز بزرگترين حادثه ملی سالانه ماست؟
***
پديده عاشورا از وجوه ديگری (جز دید مذهبی) هم قابل تأمّل است.
نياز به يگانگی و اشتراک عمل در ملت های گوناگون مراسم ویژه خود را هم میخواهد و همین مسئله دليل وجود جشن هايی چون
- جشن مرگ در مکزيک،
- کارنوال برزیل،
- اکتبر فستیوال (در مونیخ آلمان)،
- جشن ماه مارس در «میامی» Little Havana...
- فستیوال جاز در کالیفرنیا،
- کارناوال شناخته شده ونيز، و
- روز «یاران درگذشته» در کرواسی است.
مانند اين مراسم را ميشود در بسياری از نقاط جهان ديد.
عاشورا گرچه در آن کسی نمی خندد، امّا از یک نظر بی شباهت به اين کارناوال ها نيست.
- شرکت همگانی مردم در مراسم عزا،
- پرچم ها،
- َعلَم ها و بيرق ها ی رنگارنگ،
- لباس همرنگ،
- شام غريبان،
- شمع ها وشب زنده داریها،
- غذای مشترک و برهم ريختن ترتيب معمول عمومی...
همه دلايلی است برای اثبات اين مُدعّا.
امیدوارم در ایران آینده جا انداختن يک جشن شادی، یک جشنوارهی خيابانی ملی برای نوروز، سده، يا مهرگان بتواند درهای تازه ای به سوی کودکان و نوجوانان میهن ما بگشاید و مردمی که قرن ها و قرن ها زیر ستم مغولان قدیم و جدید خم شده و همه ابرهای عالم در دلشان گریسته است، اندکی بخندند و برقصند و شادی کنند.
ملت بزرگ و فرهیخته ما که نه بی دردند و نه «بی غم شاد»، نه تنها به نیایش، به رقص و آواز هم نیازدارند. امّا فعلا عاشورا حرف اول را می زند و تا اطلاع ثانوی به عاشورا و محرم نياز داريم! و «هیستری ضد مذهبی» و تکرار این جمله که «دست مذهب از زندگی مردم کوتاه و دین تریاک توده هاست» ــ راه به جائی نمیبرد!
***
آیا تا به حال فکر کرده ایم که برگزاري رسوم مُحرّم به نياز مبرم بسیاری از كودكان و نوجوانان ايراني پاسخ مي دهد؟ نيازهايي كه در سبك زندگي تحميل شده از سوي حكومت ابدا برآورده نمي شوند.
نوجوانان ايراني مانند همه همسالان شان در دنيا به گرد هم آمدن و نمايشهاي خياباني نياز دارند. هر کس که در ایران است میداند چه می گویم. آنها يك سال تمام از اين جمع شدن هاي دلپذير محرومند و شبهای ُمحَرم فرصتي است براي ارضاي يك نياز غريزی، بچه ها و جوانان شبهاي مُحرّم را از دست نميدهند و با شادي عزاداري مي كنند.آنها با ولع تمام در تصاحب سنج ها و طبل ها رقابت ميكنند.وقتي در كنار خيابان، دسته های عزاداري را تماشا مي كنيم، چهره ها را خندان و رضايتمند مي بينيم.براي همين هم است كه در غروب عاشورا دلمان مي گيرد، چرا كه پايان غم انگيزي است بر غمباري هاي دل انگيز !...اندوه غروب عاشورا از همان جنس غروب سيزده بدر است.
دسته های مُحَرم چه در روز و چه در شب فرصتي هستند براي خودنمايي نوجوانان ايراني، آنها تا ميتوانند خودشان را ميآرايند و علاقمندند تا در كارناوالهاي سياه، نقشي شايسته تر را بر عهده بگيرند.مثلا بچه ها دوست ندارند كه در صفهاي زنجيرزني به انتها نزديك شوند. عده اي دوست دارند طبل و سنج بزنند كه كاري مهمتر و بهتر به نظر مي آيد. من سنج میزنم پس هستم! جای دکارت خالی...
آنها كه ادعّای قوی بودن دارند با ژستهايي خاص علامتها و طبق ها را در بر مي گيرند.
نسل تازه جوانان تهراني هم به شيوه خود مراسم شام غريبان را شامگاه عاشورا در بلوار ميرداماد و ميدان محسني برگزار میکنند و گوشش به فلک هم بدهکار نیست .
البته و صد البته تا فقر عنصر ذهنی باقی است ستمگران می توانند سوار بر هر مقوله ای از جمله عاشورا بشوند و میبینیم که شده اند.
به یاد بیآوریم که در روی کار آمدن «ملا حسنی های عراق»و پیروزی مرتجعین در انتخابات این کشور، عاشورا چقدر موثر بود....
به عکس عاشورای ۵۷ دست کارتر و کالاهان را حسابی در پوست گردو گذاشت، آرامش و وقار مردم به جان آمده، جهانیان را به تعظیم واداشت، افسوس که استبداد زیر پرده دین آب را بر اهل َحَرم یعنی بر مردم فداکار ایران بست و خیمه های آزادی را به آتش کشید و خلقی را که تشنه آزادی بود هزار بار لب جویبار بُرد و تشنه بر گرداند و به اعتماد یک خلق ترکش زد .
در عاشورای ۵۷ ، در آن همبستگی شورانگیز حتی دزدان قم هم اطلاعیه دادند و نوشتند : به نام مولا اباعبدالله الحسین که سرور آزادگان است تا پیروزی مردم دست از دزدی خواهیم کشید !
***
زیرنویس:
به جز « هیهات من الذله » هیهات اگر تسلیم شده، تن به ذلت بدهم ــ پس از ورود به كربلا مشهورترین سخنان امام حسین این است :
«...فَقَدْ نَزَلَ بِنا مِنَ اْلا مْرِ ما قَدْ تَرَوْنَ
وَانَّ الدُّنْيا قَدْ تَغَيَّرَتْ وَتَنَكَّرَتْ وَاَدْبَرَ مَعْرُوفها
وَلَمْ يَبْقَ مِنْها اِلاّ صُبابَةٌ كَصُبابَةِ الا ناءِ
وَخَسيسُ عَيْشٍ كَالْمَرْعى الْوَبيلِ
اَلا تَرَوْنَ اِلَى الْحَقِّ لا يُعْمَلُ بِهِ وَالَى الْباطِلِ لا يُتَناهى عَنْهُ
لِيَرْغبَ الْمُؤْمِن فِى لِقاءِا للّه
فَاِنِّى لا اَرَى الْمَوْتَ اِلا سَعادَةً وَالْحَياةَ مَعَ الظّالِمِينَ اِلا بَرَماً،
النّاسُ عَبيدُ الدُّنْيا وَالدِّينُ لَعِقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مادَرَّتْ مَعايِشُهُمْ للّه
فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّيّانُونَ »
پيشامد ما همين است كه مىبينيد، اوضاع زمان دگرگون شده، زشتيها آشكار و نيكي ها از محيط ما رخت بربسته است، از فضائل انسانى باقى نمانده است مگر اندكى مانند قطرات ته مانده ظرف آب. مردم در زندگى ننگين و ذلت بارى به سر مى برند كه نه به حق، عمل و نه از باطل روگردانى مىشود، شايسته است كه در چنين محيط ننگين، شخص با ايمان و بافضيلت ، فداكارى و جانبازى كند و ... ، من در چنين محيط ذلت بارى مرگ را جز سعادت و زندگى با اين ستمگران را چيزى جز ذلت و خواری نمى دانم. مردم برده هاى دنيا هستند و دين و آرمان لقلقه زبانشان مىباشد، حمايت و پشتيباني شان تا آنجا است كه زندگيشان در رفاه است و آنگاه كه در بوته امتحان قرار گيرند، اهل راستی و درستی، بسيار بسیار كم خواهند بود.
تحف العقول ، ص 174. طبرى ، ج 7، ص 300. مثيرالاحزان ، ص 22. ابن عساكر، ص 214. مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 5. لهوف ، ص 69.
***
بخشی از چکامه ایرج میرزا که خطابش مرتجعین ریاکاری است که نه تنها مغز ... خورده اند، رودرروی آئین حسین که آزادگی و جوانمردی بود ، دوز و کلک میچینند ــ این است:
بیچاره چه می ُکشی خودت را
دیگر نشود حسین زنده
کشتند و گذشت و رفت و شد خاک
خاکش علف و علف چرنده
من هم گویم یزید بد کرد
لعنت به یزید بد ُکننده ...
در سیزده قرن اگر شد
هفتاد و دو سَر ، ز تن فکنده
امروز چرا تو می کنی ریش
ای در خور صد هزار خنده ...