مسئول وب لاگ سردبير: خودم که در سفر به اسرائیل، علاوه بر ملاقات با آقای مناشه امیر، و خیلی های دیگر... از جمله با شماری از استادان ایران شناس آقایان دیوید (مسعود) مناشری، دیوید (کامران) یروشلمی، سلیمان شاهوری و ابراهیم عبیر ــ در رابطه با وضع ایرانیان در اسراییل، آیندهی رابطهی ایران و اسراییل، مسالهی هالوکاست، اصلاحطلبی در ایران، تنوع سیاسی اسراییل و ...صحبت کرده اند ــ در وبلاگ خودشان نوشته اند:
« اگر دوست دارید به منافع ملی ایران کمکی کنید، یک راهش آشنا کردن مردم ایران با واقعیت اسراییل است.»
ایشان بخشی از سفرنامه جلال آل احمد را هم از اسرائیل آورده اند که پایان همین نوشته آوردهام.
***
گرچه کشور اسرائیل که در نخستین دوران تولدش همدردی افکار عمومی منزجر از جنگ را به دنبال خود داشت، «دست ِ دراز شده ِ امپریالیزم جهانی» در منطقه شد امّا، واقعش این است که فرهیختگان اسرائیلی (به ویژه دانشوران محترم ایرانی تبار در اسرائیل) را نباید با زورگوئی و نژادپرستی امثال « نتان یاهو » و «حزب لیکود» یکی گرفت.

در سخنان استادان ایرانی ساکن اسرائیل فاصله گیری از تئوری های آلوده ساموئل هانتينگتون Samuel Huntington که به جای همزیستی، روضه جنگ و خشونت می خواند و نیز، عشق به ایران (سرزمین پدری)به روشنی پیدا است.
همه کسانیکه بین اسرائیلی های شریف و تمایلات نژادپرستانه صهیونیستی تفاوت قائلند و از ترور رهبران فرهیختهای چون ابو ایاد و ابو جهاد... و از همدلی همیشگی امثال بوش و بلر با سیاستهای نژادپرستانه اسرائیلی، آزرده اند ــ مردم خوب اسرائیل و فلسطین ( هر دو را ) دوست دارند و پایان تخاصم کور اسرائیل با فلسطینی ها را انتظار می کشند.
سران اسرائیل ( و نوکرانشان ) مانع اصلی صلح را تروریسم فلسطینی و اسلام سیاسی !! معرفی می کنند. اگر منظور نیروهای واپسگرائی چون حماس و حزب الله و جهاد اسلامی است که خودشان در آغاز به آن پر و بال دادند، ضمناً استعمارگران اروپائی هم مبارزات سیاهان افریقا را برای اخراج خودشان نژادپرستانه جلوه داده و مدعی بودند که آنها حاضرند در کنار سیاهان زندگی صلح آمیز و مسالمت جویانه داشته باشند ولی سیاهان «تروریست» مانع چنین صلحی هستند!
اسرائیل که بخشهائی از فلسطین و لبنان و سوریه را اشغال کرده و از این موضع، خواهان صلح است ــ همه حقوق بین الملل را زیر پا گذارده به هیچ مصوبه سازمان ملل که منافع وی را تامین نکند رای موافق نمی دهد و در این زمینه از وتوی همیشگی آمریکا برخوردار است. مگر می شود از مظلوم خواست که با ظالم تا موقعی که موضوع ظلم بر طرف نشده کنار بیآید؟

راستی چرا جنجالی که در غرب بر سر دیوار برلن برخاست، روی دیوار بلندتری که اسرائیل به دور فلسطینیها کشیده، راه نمیافتد؟ ...
فراموش نکنیم که مبارزه علیه صهیونیسم ، یهودی ستیزی نیست. بزرگترین دوستان ِ«یهودیان»، وفادارترین مبارزان ضد یهودی ستیزی، یعنی مبارزان ضد صهیونیسم هستند.
بی اختیار به یاد محمود درویش و شعر زیبایش می افتم
***
بر دهانش زنجير ببستند
دستهايش را به سنگ مردگان آويختند
و گفتند : "تو قاتلي" !
غذايش را ، لباسش را و پرچمش را ربودند
و در سلولي بينداختندش ،
و گفتند : "تو سارقي" !
از تمام بندرگاهها طردش کردند
زيباي کوچکش را ببردند
پس بگفتند : "تو آوارهاي" !
يا دامي العينين و الکفين
ان الليل زائل
لا غرفه التوقيف باقيه
ولا زردالسلاسل!
نيرون مات و لم تمت روما...
بعينها تقاتل!
و حبوب سنبله تموت
ستملا الوادي سنابل
اي خونين چشم و خونين دست
براستي که شب گذرانست
نه اتاق توقيف باقيست
و نه حلقههاي زنجير !
نرون مرد ، ولي رم نمرده است
با چشمهايش ميجنگد
و دانههاي خشکيدهي خوشهاي
درهها را مملو از خوشهها خواهد کرد

به امید روزی که سیاست جنگ و ترور، قتل عام مردم بی پناه و خراب کردن خانه های مردم بر سرشان تعطیل شود، ارتش اسرائیل به مرزهای قبل از اشغال بر گردد و آزار جوانان فلسطینی پایان یابد تا آنان دلیلی نداشته باشند به ترور کور دست زده، کمربند انفجاری ببندند و با وجود عشق به زندگی، خود و همنوعان شان را در اسرائیل لت و پار کنند.
من موزه قتل عام یهودیان را که جانشين موزه قديمی «ياد واشم»
شده و زندگی روزمره يهوديان در اروپا در سال های دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ را نمايش می دهد،
http://www.yadvashem.org/
ندیده ام و اگر بتوانم حتماً میروم و « تالار نام ها »، ( اسامی و عکس های برخی از قربانيان ) را که در يک مجموعه سه ميليون صفحه ای از شهادتنامه ها تنظیم شده ــ میبینم.
نمیدانم در مورد جنايات آمريكا در دوران بردهداري و پاكسازي نژادي سرخ پوستان ــ یا در مورد پاكسازيهاي نژادي در كامبوج، ويتنام، رواندا، بوسني هرزگوين، چچن و دارفور ...
یا در باره بزرگترين نسلکشي سده بيستم ميلادي در سرزمين ما ، [در طول سالهاي ۱۹۱۷ ــ ۱۹۱۹] که استعمار بريتانيا از سياست نسلکشي به عنوان ابزاري براي سلطه بر ايران استفاده می کرد و بين هشت تا ده ميليون نفر از جمعيت بيست ميليوني ايران در اثر قحطي يا بيماريهاي ناشي از سوءتغذيه از بين رفتند ــ هم، موزه ای هست یا نه، امّا به داخائو در مونیخ آلمان رفتم و نیز در لهستان اردوگاه مرگ آشویتس (بزرگترين قبرستان تاريخ بشري) را وجب به وجب دیده و از رنج یهودیان اسیر رنج بردم و میتوانم در واکنش به آن همه آزار، جنبه های ترقیخواهانه صهیونیزم را درک کنم اما افسوس... این جنبش که در آغاز آنتی تز یهود آزاری ها در روسیه تزاری و لهستان و ...بود، که بر داستان «درایفوس» نور میتابید، که نامش را از کوه صهیون (آرامگاه داود نبی) گرفته بود و... ــ آلوده به ستم و بیداد شد...
البته از شما چه پنهان وقتی عکسی از سربازان آلمانی دیدم که بدون ماسك و بی آن كه كمترین پوششی بر دهان، بینی و چشم خود داشته باشند در اتاق های مالامال از گازهای كشنده ایستاده و بر جان كندن یهودیان محكوم نظارت می كنند ــ یه جوری شدم و از خودم پرسیدم گاز آیا سربازان آلمانی را خودی فرض میکند ؟!...بگذریم...

به امید روزی که اسرائیلی ها و فلسطینی ها هردو در صلح و صفا زندگی کنند تا اصحاب فتنه در «جمهوری یهودی اسرائیل» و «جمهوری اسلامی ایران» ( هیچکدام ) ــ نتوانند بذر کینه بپاشند.
بزرگانی نظیر کارل مارکس، لاسال، آلبرت اینشتین، چارلی چاپلین نیز یهودی بودند. واقعش این است که در میان اسرائیلی ها مردمان صلحطلب و فرهیخته بسیارند.
***
در واکنش به صحبت آقای حسین درخشان با استادان ایرانی تبار در اسرائیل، برخی از هموطنان مسائلی را (در وبلاگ ایشان) مطرح کرده اند که دوتای آنرا اینجا آوردهام.
بدیهی است « فیل »ی که امثال احمدی نژاد با انگیزه های ویژه هوا می کنند، با پرسش به حق کسانی که از استبداد دینی و ستم آخوندی بیزارند ــ بکلی متفاوت است.
***
من می خواهم هولوکاست را باور کنم ولی کشتن و سوزاندن شش میلیون نفر یهودی که در آن زمان در دنیا پراکنده بودند و مانند حالا در جائی مثل اسرائیل متمرکز نبو ده اند چقدر وقت لازم دارد ؟ به نظر شما در آن زمان
***
...سوال من از ايرانيان طرفدار اسرائیل اين است كه اگر اسرائیل بر طبق تصميم بنيانگذاران اروپايي آن در بخشي ازخاك ايران تشكيل مي شد و آوارگان وكشتگان ايراني بودند آیا بازهم مثل الآن طرفدار غربي ها و اسرائیل بودند ؟
***
سفرنامهی اسرائيل جلال:
همين يک وجب خاک اسرائيل در حوالی دسترسپذير ما که گوشهای از شرقيم همچون مشتی روی ميز «هلال خضيب» هم منشا قدرتی است و به همين علت منشا خطری. قدرت و خطر به اين اعتبار که تا چگونه به دنيا بنگری. اگر از دريچهی چشم سياستمداران عرب بنگری مبنای خطری است از برای حصول يکپارچگی خلافت اسلامی. اما اگر از دريچهی چشم يک شرقی بنگری که منم – خالی از تعصب و غلو و کينه- و نگران آيندهی شرقی که يک سرش تلآويو است و سر ديگرش توکيو، و همين شرق است که محل حوادث آينده است و اميد دنيای خسته از غرب و غربزدگی است؛ در چشم اين شرقی اسرائيل با همهی معايبش و با همهی تضادهايی که در درون نهفته دارد، مبنای قدرتی است.
...
بر سر يکی از تپههای حومهی اورشليم بنای يادبودی ساختهاند برای تمام آنها که در بازداشتگاههای زمان جنگ جهانی دوم سوختهاند يا مردهاند يا کشته شدهاند؛ به اسم «يدوشم» (دست و نام). چهارديواری عظيم از سنگ خارا. قلوهسنگهای سهچهار خرواری درهی اردن. هر يک تيلهانگشتی ديوان و سقفی يکپارچه و قطور بر سر اين چهارديواری. و دری بزرگ و زمخت و سياه از ورق آهن نخاله. و همهجا شباهتهای فراوان با مقبره آخرين کشتههای فاشيسم در رم. روزی که به ديدار اين بنای يادبود رفتيم، مردی که راهنما بود حسابی يک دهن روضه خواند و اشکمان را گرفت. که اگر او نبود و روضه نمیخواند هم چنين میشد. تصوير چه تحقيرها بر ديوار و چه توحشها در تن کورههای آدمسوزان و چه کيفها از پوست آدمی و عکس چه دوکهای سياهی در پس ميلهها و چه چشمهايی... بماند که من قصد روضهخوانی ندارم.
...
من شرقی غيرعرب فراوان چوب اعراب را خوردهام و هنوز میخورم. با همهی باری که {...} بر دوش من بوده و هنوز هست، مرا عجم میدانند؛ رافضی میدانند؛ محرابی برای تشيع من قائل نيستند؛ بوشهر و بندرعباس من کور شده است تا کويت و بصرهی او بندر آزاد باشد؛ دعوای شط العرب از مرگ عثمانی تا کنون ميان من و عراق باقی است. زيرا ايرانی چه در عتبات عراق و چه در مکه و مدينه بدرفتاری میبيند... و اين منی که از اين اعراب چنين چوبها خورده است، اکنون از حضور اسرائيل در شرق؛ از حضور اسرائيل که میتواند لولهی نفت شيوخ را ببرد و نطفهی طلب حق و انصاف را در دل هر عرب بدوی بنشاند و سرخرها بسازد برای حکومتهای بیقانون عهد دقيانوسی ايشان...
***
کلیک کنید
رادیو هودر، برنامه هفتم: گفتگو با استادان ایران ساکن اسراییل
آنچه اين روزها يک مسافر ايرانی میبيند