( در شب یلدای میهنم )
گل خورشید ،گل خورشید!
درونِ ظلمت آبادِ دلِ بی ساز و سامانم
شکوفا شو !
تنِ سردِ مرا
بابوسه های گرم دلخواهت
نوازش کن !
برآ زین چاهسارشب
گل خورشید پیداشو !
گل خورشید !
زمان در دیدگانِ خسته و مبهوتمان
مرده ست .
مبادا
چارفصلِ زندگانیمان خزان گردد
مبادا در غیابت
روزگار شب پرستان جاودان گردد .
زمین در لحطه های بی تو بودن
سرد و افسرده ست .
گل خورشید ،
نگارستان رویاهای دیرینم !
تپش های دلم،
نام تو را فریاد می سازند
میان جنبش توفانی نبضم ،
تو می خوانی .
سوار قصّه های شاد و شیرینم !
سمند تیزپا زین کن
غم از رخسارمان
برچین !
جهان کهنه ی ما را
نوآیین کن !
برآ زین چاهسارشب ،
گل خورشید !